Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
secure
U
تصرف کردن گرفتن هدف
secures
U
تصرف کردن گرفتن هدف
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
Other Matches
occupying
U
تصرف کردن
to get possession of
U
تصرف کردن
seizes
U
تصرف کردن
deflowers
U
تصرف کردن
deflowering
U
تصرف کردن
deflowered
U
تصرف کردن
occupies
U
تصرف کردن
to come into
U
تصرف کردن
to take possession of
U
تصرف کردن
to come to
U
تصرف کردن
occupy
U
تصرف کردن
glom on to
U
تصرف کردن
deflower
U
تصرف کردن
holds
U
تصرف کردن
grabbing
U
تصرف کردن
hold
U
تصرف کردن
come into
U
تصرف کردن
seized
U
تصرف کردن
grabs
U
تصرف کردن
grabbed
U
تصرف کردن
seize
U
تصرف کردن
put in possession
U
تصرف کردن
occupation
U
تصرف کردن
occupations
U
تصرف کردن
take possession of
U
تصرف کردن
grab
U
تصرف کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
regain
U
دوباره تصرف کردن
dispossessing
U
از تصرف محروم کردن
dispossesses
U
از تصرف محروم کردن
dispossessed
U
از تصرف محروم کردن
regained
U
دوباره تصرف کردن
regaining
U
دوباره تصرف کردن
regains
U
دوباره تصرف کردن
deforce
U
تصرف غاصبانه کردن
capturing
U
تصرف کردن ربایش
deforce
U
تصرف عدوانی کردن
dispossess
U
از تصرف محروم کردن
capture
U
تصرف کردن ربایش
captures
U
تصرف کردن ربایش
disseise
U
تصرف عدوانی کردن
possessing
U
تصرف کردن دارا بودن
preoccupies
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
possesses
U
تصرف کردن دارا بودن
preoccupy
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
possess
U
تصرف کردن دارا بودن
evictions
U
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
eviction
U
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
to enter
U
ضبط کردن تصرف کردن
occupy
U
تصرف کردن سرگرم کردن
occupies
U
تصرف کردن سرگرم کردن
conquer
U
فتح کردن تصرف کردن
conquers
U
فتح کردن تصرف کردن
occupying
U
تصرف کردن سرگرم کردن
conquering
U
فتح کردن تصرف کردن
escheat
U
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
use and occupation
U
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seizure
U
تصرف
possessorship
U
تصرف
arrangement
U
تصرف
occupancy
U
تصرف
occupations
U
حق تصرف
right of possession
U
حق تصرف
occupation
U
حق تصرف
occupation
U
تصرف
keeping
U
تصرف
arrangements
U
تصرف
seizures
U
تصرف
lien
U
حق تصرف
occupations
U
تصرف
originality
U
تصرف
tenure
U
تصرف
possession
U
ید تصرف
possession
U
تصرف
acquest
U
تصرف
seizor
U
تصرف کننده
inhabitancy
U
تصرف حق سکنی
lien
U
حق تصرف وثیقه
modification
U
تصرف در معنی
possessing
U
در تصرف داشتن
restitution
U
اعاده تصرف
priorities
U
سبق تصرف
vesture
U
تصرف اراضی
occupation
U
اشغال تصرف
possess
U
در تصرف داشتن
seizin
U
تصرف املاک
seisin
U
تصرف مطلق
priority
U
سبق تصرف
seisin
U
تصرف املاک
seizin
U
تصرف مطلق
possesses
U
در تصرف داشتن
re-entry
U
اعاده تصرف
tenability
U
قابلیت تصرف
figuration
U
ترکیب تصرف
larceny
U
تصرف غیرقانونی
re entry
U
اعاده تصرف
tenendum
U
مدت تصرف
occupations
U
اشغال تصرف
possessory right
U
حق تصرف یا مالکیت
prepossession
U
تصرف قبلی
forcible entry and detainer
U
تصرف عدوانی
seizing
U
تصرف توقیف
forceble entry and detainer
U
تصرف عدوانی
right of lien
U
حق تصرف وثیقه
interpolated
U
دخل و تصرف در سند
redisseinsin
U
اعاده تصرف عدوانی
abated
U
غصب یا تصرف عدوانی
interpolates
U
دخل و تصرف در سند
abating
U
غصب یا تصرف عدوانی
possession by title of ownership
U
تصرف به عنوان مالکیت
mere right
U
حق مالکیت بدون تصرف
abate
U
غصب یا تصرف عدوانی
orinality
U
قوه انشا تصرف
interpolating
U
دخل و تصرف در سند
usucaption
U
تصرف بلا معارض
to hold in fee
U
تصرف مطلق داشتن در
tenement
U
هر چیز قابل تصرف
abates
U
غصب یا تصرف عدوانی
tenements
U
هر چیز قابل تصرف
interpolate
U
دخل و تصرف در سند
expropriator
U
سلب تصرف کننده
forcible de ainer
U
ضبط یا تصرف عدوانی
disposable income
U
درامد قابل تصرف
personal disposable income
U
درامد قابل تصرف شخصی
tenruial
U
وابسته بمدت تصرف یااجاره
ejectment
U
حق تصرف ملک ومطالبه خسارت
suppliant
U
خواهان دعوی اعاده تصرف
reduction into possession
U
از قوه به فعل دراوردن تصرف
land control operation
U
عملیات تصرف اماجهای زمینی
vested in possession
U
واگذاری مال تحت تصرف
lien
U
حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
engage
U
گرفتن استخدام کردن
obtain
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
obtains
U
گرفتن یا دریافت کردن
embrace
U
در بر گرفتن بغل کردن
embracing
U
در بر گرفتن بغل کردن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
embraces
U
در بر گرفتن بغل کردن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
embraced
U
در بر گرفتن بغل کردن
educe
U
گرفتن استخراج کردن
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
obtained
U
گرفتن یا دریافت کردن
abalienate
U
منتقل کردن پس گرفتن
bevel
U
پخ کردن لبه گرفتن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
circle
U
گرفتن احاطه کردن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
circled
U
گرفتن احاطه کردن
circling
U
گرفتن احاطه کردن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
to smell out
U
گرفتن وپیدا کردن
circles
U
گرفتن احاطه کردن
strike root
U
ریشه کردن گرفتن
fog
U
تیره کردن مه گرفتن
fogs
U
تیره کردن مه گرفتن
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
knight service
U
تصرف مجانی ملک دربرابرخدمت نظامی
things in possession
U
اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند
deflorate
U
تصرف شده بکارت ازدست داده
hold down
U
برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
p is nine points of the law
U
تصرف شرط عمده مالکیت است
misappropriation of public property
U
تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
hold down
U
نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
frame
U
چارچوب گرفتن طرح کردن
borrowed
U
وام گرفتن اقتباس کردن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
bath
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
borrows
U
وام گرفتن اقتباس کردن
wail
U
ناله کردن ماتم گرفتن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
take on
U
گرفتن کارگر هیاهو کردن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
gather
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
borrow
U
وام گرفتن اقتباس کردن
wailing
U
ناله کردن ماتم گرفتن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
mourn
U
ماتم گرفتن گریه کردن
rises
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
mourns
U
ماتم گرفتن گریه کردن
wails
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wailed
U
ناله کردن ماتم گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com