English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
launch U جا انداختن کالا در بازار
launched U جا انداختن کالا در بازار
launches U جا انداختن کالا در بازار
launching U جا انداختن کالا در بازار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dumping U فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
walras law U براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
commodity market U بازار کالا
initial campaign U معرفی کالا به بازار
market acceptance U پذیرش کالا توسط بازار
marketplace U میدان فروش کالا بازار
market research U تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
launches U جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launch U جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launching U جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launched U جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
product launch U جا انداختن محصول در بازار
buyer's over U حالتی در بازار که پس ازفروش تمام کالا هنور کالای مربوطه مورد نقاضا میباشد
cartels U توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
cartel U توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
law of demand U براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
market research U تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
fairest U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
supporting goods U موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
cob web theorem U ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
transire U برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department store U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
market failure U شکست بازار نارسائی بازار
barter with someone U با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
shelf life U مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
to barter [to trade by barter] U دادوستد کالا با کالا کردن
say's law U از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
cash on delivery U فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
market value U در بازار قیمت بازار
freightliner U شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
demand elasticity U درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
throughput capacity U فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
consignee U گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
market economy U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
shopping center U بازار
agora U بازار
trone U بازار
market place U بازار
market places U بازار
the mareet was weak U بازار
marketed U بازار
mart U بازار
market U بازار
bazaars U بازار
cloth-hall U بازار
markets U بازار
bazaar U بازار
market penetration U نفوذ به بازار
fair market U هفته بازار
market price U قیمت بازار
market risk U خطر بازار
market survey U بررسی بازار
market review U بررسی بازار
foreign exchange market U بازار ارز
falling market U بازار رو به زوال
fair market U بازار مکاره
tenors U بازار سلف
market prices U قیمتهای بازار
market overt U بازار اشکار
market economies U اقتصاد بازار
slumps U کسادی بازار
domestic market U بازار داخلی
seller's market U بازار فروشنده
sharing the market U تقسیم بازار
slumping U کسادی بازار
slumped U کسادی بازار
dead market U بازار کم فروش
dead market U بازار کساد
download U بازار کارافتاده
market research U بررسی بازار
exchange market U بازار اسعار
market oriented U در جهت بازار
market opportunity U فرصت بازار
market mechanism U مکانیسم بازار
market leader U پیشرو بازار
foreign market U بازار خارج
market economy U اقتصاد بازار
sales area U بازار فروش
credit market U بازار اعتباری
market imperfection U نقص بازار
Common Market U بازار مشترک
market equilibrium U تعادل بازار
market leader U پیشقدم در بازار
free markets U بازار ازاد
free market U بازار ازاد
marketplace U بازار گاه
open market U بازار باز
market functions U وفائف بازار
sale U بازار فروش
market freedom U ازادی بازار
outlet U بازار فروش
outlets U بازار فروش
narrow market U بازار محدود
market forces U نیروهای بازار
marketing U بازار یابی
oil market U بازار نفت
market failure U ناتوانی بازار
open market U بازار ازاد
market demand U تقاضای بازار
market appraisal U سنجش بازار
market structure U ساخت بازار
market share U سهم بازار
market segmentation U تجزیه بازار
imperfect market U بازار ناقص
home market U بازار داخلی
historical cost U قیمت بازار
market segmentation U تقسیم بازار
money market U بازار پول
money markets U بازار پول
tenor U بازار سلف
labor market U بازار کار
loan market U بازار وام
supermarket U ابر بازار
supermarkets U ابر بازار
perfect market U بازار کامل
market value U قیمت بازار
market trust U بازار انحصاری
market trends U روندهای بازار
market system U نظام بازار
market structure U بنیان بازار
gold market U بازار طلا
emporia U بازار بزرگ
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
aggregate market supply U عرضه کل بازار
bearish market U بازار رو به افول
gluts U پر کردن بازار
glut U پر کردن بازار
brand leader U پیشرو در بازار
the market is dull U بازار کساداست
bullion market U بازار شمش
bullish market U بازار احتکاری
black markets U بازار سیاه
emporium U بازار بزرگ
carpet market U بازار فرش
emporiums U بازار بزرگ
EEC U بازار مشترک
widening of market U گسترش بازار
black market U بازار سیاه
wage market U بازار دستمزد
bullish market U بازار رو به رونق
buyer's market U بازار خرید
competitions U بازار ازاد
spot market U بازار نقدی
county fair U بازار روز
county fair U بازار مکاره
competition U بازار ازاد
financial market U بازار مالی
mart U بازار مالی
slump U کسادی بازار
bourse U بازار سهام
buyers market U بازار خرید
capital market U بازار سرمایه
market rate of interest U نرخ بهره بازار
market clearing price U قیمت تعادل در بازار
cornering the market U قبضه نمودن بازار
organize U بازار سازمان یافته
open market operations U عملیات بازار ازاد
open market price U قیمت بازار ازاد
To depress the market . U بازار را کساد کردن
market directed economy U اقتصاد مبتنی بر بازار
organizing U بازار سازمان یافته
open market rate U نرخ بازار ازاد
open purchase U خرید از بازار ازاد
markets U در بازار دادوستد کردن
marketability U قابلیت عرضه در بازار
market information U اطلاعات و دادههای بازار
market grades and grading U طبقه بندی بازار
market U بازار فروش [اقتصاد]
marketed U به بازار عرضه کردن
market U به بازار عرضه کردن
organising U بازار سازمان یافته
market U در بازار دادوستد کردن
to put on the market U به بازار عرضه کردن
organises U بازار سازمان یافته
to place on the market U به بازار عرضه کردن
markets U به بازار عرضه کردن
market imperfection U ناقص بودن بازار
market forces U عوامل موثردر بازار
the market is dull U بازار راکد است
marketed U در بازار دادوستد کردن
black market operations U عملیات بازار سیاه
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com