Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
There is no room for doubt.
U
جای تردید نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
there is no place for doubt
U
جای هیچگونه تردید نیست
Other Matches
All is not gold that glitters.
<proverb>
U
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk
U
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame
U
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open
U
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown
U
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope
U
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
indecisiveness
U
تردید
doubtless
U
بی تردید
unerring
U
بی تردید
hesitation
U
تردید
irresolution
U
تردید
scruple
U
تردید
qualm
U
تردید
vibration
U
تردید
indecision
U
تردید
acatalepsy
U
تردید
uncertainty
U
تردید
uncertainties
U
تردید
incertiude
U
شک تردید
dubiety
U
تردید
dubiosity
U
تردید
unassailable
U
بی تردید
dubitate
U
تردید
dubitation
U
تردید
hertzprung russel diagram
U
تردید
qualms
U
تردید
swither
U
تردید
waveringly
U
با تردید
questionless
U
بی تردید
doubted
U
تردید
querying
U
تردید
queried
U
تردید
query
U
تردید
queries
U
تردید
vibrational
U
تردید
vibratility
U
تردید
doubt
U
تردید
shilly shally
U
تردید
doubting
U
تردید
skepticism
U
تردید
stickle
U
تردید
doubts
U
تردید
doubts
U
تردید کردن
hangs
U
تردید تمایل
diffidently
U
با ترس یا تردید
doubtfully
U
از روی تردید
hang
U
تردید تمایل
tottered
U
تردید کردن
doubting
U
تردید کردن
totters
U
تردید کردن
questioned
U
تردید کردن در
fishy
U
مورد تردید
questioned
U
تردید پرسش
questions
U
تردید کردن در
questions
U
تردید پرسش
question
U
تردید کردن در
doubt
U
تردید کردن
hesitancy
U
دودلی تردید
hesitantly
U
از روی تردید
undoubted
U
بدون تردید
doubted
U
تردید کردن
questionable
U
قابل تردید
hesitatively
U
از روی تردید
question
U
تردید پرسش
doubtfulness
U
حالت تردید
demurred
U
تردید رای
demurring
U
تردید رای
demurs
U
تردید رای
totter
U
تردید کردن
no doubt
U
بدون تردید
irresolution
U
تردید رای
dubitation
U
تردید داشتن
hesitance
U
دودلی تردید
hesitater
U
تردید کننده
indubious
U
تردید ناپذیر
suspicion
[about somebody]
U
تردید
[به کسی]
irresolutely
U
دودلانه با تردید
demur
U
تردید رای
dubitable
U
قابل تردید
indecision
U
تردید رای
To be hesitating. To vacI'llate between.
U
تردید داشتن
impeachable
U
قاب تردید
call in question
U
تردید کردن در
querying
U
تردید کردن
queried
U
تردید کردن
scruple
U
تردید داشتن
indubitable
U
بدون تردید
query
U
تردید کردن
queries
U
تردید کردن
yea and nay
U
تردید رای داشتن
questionably
U
بطور قابل تردید
vacillate
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
U
دل دل کردن تردید داشتن
with a grain of salt
U
بقیداحتیاط بااندک تردید
vacillates
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
unquestionable
U
غیر قابل تردید
suspicions
U
تردید مظنون بودن
indubitably
U
بطور غیرقابل تردید
suspicion
U
تردید مظنون بودن
doubtful
U
ترکش مشکوک مورد تردید
contests
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
To give way to doubt. To waver.
U
بخود تردید راه دادن
indubious
U
غیر قابل تردید بی شبهه
contest
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
to exclude doubt
U
جای تردید باقی نگذاشتن
unmistakably
U
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
without question
U
بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
wavers
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
unmistakable
U
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
impeached
U
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach
U
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaching
U
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaches
U
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
He accepted the job, albeit with some hesitation.
U
هرچند که با تردید، او
[مرد ]
این کار را پذیرفت.
it is inexpedient to reply
U
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
From your lips to God's ears!
<idiom>
U
امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
U
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
challenges
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
impeaches
U
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaching
U
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach
U
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached
U
عیب جویی کردن تردید کردن در
Plug and Play
U
یچ نیست
he takes no notice of it
U
نیست
he is not of our number
U
از ما نیست
aint
U
نیست
temporary storage
U
می نیست
auxiliary
U
نیست
auxiliaries
U
نیست
isn't
U
نیست
storage
U
می نیست
it is well enough
U
بد نیست
It's not new.
نو نیست.
secondary
U
نیست
there is no hurry
U
عجلهای نیست
no wonder
<idiom>
U
تعجبی نیست
he is rather i. than sick
U
ناخوش نیست
thereis no end to it
U
انراپایانی نیست
he is out of huomor
U
سر دماغ نیست
if you please
U
اگرزحمت نیست
i do not have it in me
U
از من ساخته نیست
he has nothing in him
U
کسی نیست
there is no hurry
U
شتابی نیست
no hurry
U
عجلهای نیست
it is unnecessary
U
لازم نیست
that is not it
U
این نیست
static
U
که پویا نیست
that is wrong
U
درست نیست
the ice is treach erous
U
یخ محکم نیست
he knows a thing or two
U
بی تجربه نیست
no sweat
<idiom>
U
مشکلی نیست
ought not
U
شایسته نیست
close the door please
U
اگرزحمت نیست
cold is merely privative
U
گرما نیست
There is no hot water
U
آب گرم نیست.
It is all right . It is o. k.
U
طوری نیست
no matter
U
چیزی نیست
It is not advisable . It is inexpedient.
U
صلاح نیست
needn't
U
لازم نیست
Such is not the case . That is not so.
U
اینطور نیست
It's not new.
جدید نیست.
he is not in it
U
داخل نیست
he is a bad husband
U
صرفه جو نیست
he is out of huomor
U
سر خلق نیست
he is out of his senses
U
بهوش نیست
he is not willing to go
U
نیست برود
no object
U
چیزی نیست
no trouble
U
زحمتی نیست
that depends
U
معلوم نیست
he is none of my friends
U
او از دوستان من نیست
Nevermind!
U
مهم نیست !
dont mention it
U
چیزی نیست
It cant be helped.
U
چاره ای نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it .
U
مردش نیست
nihilism
U
نیست انگاری
it is unsuitable
U
مناسب نیست
it is not in good workingorder
U
دایر نیست
niet le fait
U
کار او نیست
it is not half bad
U
هیچ بد نیست
He goes on and on . He is most persistent .
U
ول کن معامله نیست
it's only me
U
کسی نیست
it lies beyond his competence
U
در صلاحیت او نیست
it has escaped my remembrance
U
یاد نیست
it needs not
U
لازم نیست
it is immaterial
U
چیزی نیست
There is nothing wrong with you . You are all right .
U
هیچیت نیست
to make no mention of
U
ذکری از ان نیست
you are written
U
حق با شما نیست
it is nothing out of the way
U
غریب نیست
my health is tolerable
U
حالم بد نیست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com