English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (598 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
record as target U ثبت کردن بعنوان هدف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
write U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
parent U بعنوان والدین عمل کردن
mulch U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulches U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
instance U بعنوان مثال ذکر کردن
instances U بعنوان مثال ذکر کردن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
to put in one's oar U بعنوان کمک فضولی کردن کمک ناخواسته کردن
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to present oneself [as] U خود را اهداء کردن [بعنوان]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to forfeit something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to tutor U بعنوان معلم سرخانه کار کردن
Other Matches
undwe the t. of U بعنوان
by way of U بعنوان
under cover of frind ship U بعنوان دوستی
preparatorily U بعنوان تهیه
under the plea of U بعنوان به بهانه
co-opted U بعنوان همقطار پذیرفتن
supervisory U بعنوان بررسی کننده
surcharge U بعنوان جریمه گرفتن
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
co optation U پذیرفتن بعنوان همکار
co-opting U بعنوان همقطار پذیرفتن
patterns U بعنوان الگو بکاربردن
pattern U بعنوان الگو بکاربردن
co opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharges U بعنوان جریمه گرفتن
under the notion of U بعقیده بفکر بعنوان
armlet U بازوبند [بعنوان جواهر]
co-opts U بعنوان همقطار پذیرفتن
tax incentive U مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
historicize U بعنوان تاریخ نشان دادن
bait fish U ماهی کوچک بعنوان طعمه
sit in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
as U بهمان اندازه بعنوان مثال
under the guize of U بعنوان به بهانه درهیئت درزی
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
on the score of neglect U بعنوان غفلت ازاین بابت
marks U بعنوان سیگنال استفاده میکند
sit-ins U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
Mountaineering . Mountain - climbing . U کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
sit-in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
mark U بعنوان سیگنال استفاده میکند
I pulled him by the ears. U گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
sand trap U قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
brush U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brushes U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
for keeps U برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
taskwork U کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
lapboard U تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
to lose something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
pattern U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
patterns U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
bucktail U نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
The letter is addressed to you . U نامه بعنوان شما نوشته شده است
tail group U مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
prototypes U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototype U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
He has been exposed as a traitor. U هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
baseboard U چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
sprag U قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
bag U قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
head hunt U بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
bug U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugging U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
bugs U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bags U قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
queen of U دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
lupulin U خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
treasury stock U سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
Pickles are often eaten as a relish . U خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
eryngo U ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
. Why,what was the harm? U چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
aperitif U نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
designated hitter U بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
fumigant U ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
head U طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
thyratron U پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
to kiss hands U دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
cereals U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
Perspex U خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
prize fellow U شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
amphetamines U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
cut-outs U روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
glass wool U تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
cut-out U روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
amphetamine U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
land plaster U صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
cereal U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
benzocaine U ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
veil of money U نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
cryoelectronic storage U یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
grand tours U سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour U سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
scrim U پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
differential spoilers U اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
ramdrive.sys U در DOS یک فایل پیکربنغی همراه سیستم عامل است که بخشی از حافظه دستیابی مستقیم کامپیوتر را بعنوان یک دیسک کنار می گذارد
under the veil of religion U درلفافه مذهب بعنوان مذهب ببهانه دین
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
protectionism U دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
autotransformer U ترانسفورماتوری با یک سیم پیچ که بوسیله یک لغزنده کربنی تعدادی از دورهای سیم پیچ را بعنوان ثانویه جدامیکند
barbiturate U نمک اسید باربیتوریک مشتقات اسید باربیتوریک که بعنوان داروی مسکن وخواب اورتجویز میشود
fuel cooled oil cooler U خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
turret motife U طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
reaganomics U اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
Cypress design U طرح درخت سرو [سرو بعنوان اسطوره سرسبزی و سرافرازی و قامت بلند در اکثر طرح های ایران خصوصا فرش، جای خاص خود را داشته و عده ای طرح بته جقه را جلوه ای از درخت سرو دانسته اند.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com