Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ageing
U
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lapsing
U
گذشت زمان
time span
U
گذشت زمان
time period
U
گذشت زمان
lapse
U
گذشت زمان
period/stretch/lapse of time
U
گذشت زمان
lapses
U
گذشت زمان
period
U
گذشت زمان
With passage of time .
U
با گذشت زمان
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
age hardening
U
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
non uniformal surfacee
U
سطح نایکنواخت
[ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
real time
U
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
oxygen convertor
U
مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
fixed time call
U
مکالمه در زمان معین و ثابت
oxygenize
U
با اکسیژن ترکیب کردن اکسیژن زدن
maximal oxygen consumption per minute
U
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
fixes
U
استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
fix
U
استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
polymorph
U
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
current ratio
U
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
deoxygenate
U
اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
maximal oxygen uptake
U
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
U
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption
U
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
implied malice
U
سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
static test
U
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital
U
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
standing order
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
ungenerous
U
بی گذشت
forgave
U
از ... گذشت
illiberal
U
بی گذشت
forgiveness
U
گذشت
passing
U
در گذشت
forgivingness
U
گذشت
forbearingly
U
با گذشت
forbearing
U
با گذشت
amnesties
U
گذشت
uncharitable
U
بی گذشت
unforgiving
U
بی گذشت
big-hearted
U
با گذشت
generously
U
یا گذشت
amnesty
U
گذشت
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
pardoning
U
امرزش گذشت
waive
U
گذشت کردن از
with each passing year
U
با گذشت هر سال
waived
U
گذشت کردن از
tolerances
U
مرز گذشت
forbearingly
U
از روی گذشت
obituary
U
اگهی در گذشت
time is up
U
وقت گذشت
forbear
U
گذشت کردن
time lapse
U
گاه گذشت
tolerance
U
مرز گذشت
obituaries
U
اگهی در گذشت
it crossed my mind
U
بخاطری گذشت
pardoned
U
امرزش گذشت
pardon
U
امرزش گذشت
pardons
U
امرزش گذشت
remission
U
گذشت تخفیف
remittal
U
گذشت پرداخت
I had an awful time .
U
به من خیلی بد گذشت
remissive
U
گذشت کننده
intolerant
U
بی گذشت متعصب
it is all up
U
گذشت ورفت
forbears
U
گذشت کردن
waives
U
گذشت کردن از
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
got through (the bill got through the ma
U
لایحه از مجلس گذشت
reentry point
U
نقطه باز گذشت
generosity
<adj.>
U
گذشت
[صفت اخلاقی]
last sunday
U
همین یکشنبه که گذشت
i was too indulgent to him
U
زیاد به او گذشت کردم
We had a very rough time.
U
نه ما خیلی سخت گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time .
U
به ما خیلی خوش گذشت
Many years passed .
U
چندین سال گذشت
We had a very enjoyable time .
U
به ما خیلی خوش گذشت
the bill got throught the majlis
U
لایحه از مجلس گذشت
oxygen carrier
U
اکسیژن بر
empyreal air
U
اکسیژن
oxybiont
U
اکسیژن زی
oxygen
U
اکسیژن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
close call/shave
<idiom>
U
خطراز بیخ گوشش گذشت
It has been a very enjoyable stay.
در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
My holiday did me a world of good.
U
درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
remise
U
انتقال دادن گذشت کردن
oxygenating
U
اکسیژن زدن
oxygen deficit
U
کسر اکسیژن
oxygenize
U
با اکسیژن امیختن
oxygen extraction
U
جذب اکسیژن
atmospheric oxygen
U
اکسیژن هوا
oxygenization
U
اکسیژن دهی
oxygenation
U
امیزش با اکسیژن
oxygenation
U
اکسیژن زنی
oxygenation
U
ترکیب با اکسیژن
oxygenates
U
اکسیژن امیختن
oxyacetylene welding
U
جوش اکسیژن
oxygenate
U
اکسیژن زدن
oxygenate
U
اکسیژن امیختن
oxygenated
U
اکسیژن زدن
oxygen cylinder
U
مخزن اکسیژن
oxygen cylinder
U
سیلندر اکسیژن
oxygen debt
U
بدهی اکسیژن
oxygen debt
U
وام اکسیژن
oxygen deficit
U
کمبود اکسیژن
oxygenated
U
اکسیژن امیختن
oxygenates
U
اکسیژن زدن
oxidization
U
ترکیب با اکسیژن
anoxia
U
کمبود اکسیژن
liquid oxygen
U
اکسیژن مایع
oxygen
U
اکسیژن دار
oxygenating
U
اکسیژن امیختن
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
deoxidate
U
بی اکسیژن کردن
liquid exygen
U
اکسیژن مایع
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
steno oxibiant
U
اکسیژن کم تاب
lox
U
اکسیژن مایع
deoxidation
U
اکسیژن گیری
oxygen
U
گاز اکسیژن
oxidation
U
ترکیب با اکسیژن
deoxygenation
U
اکسیژن زدایی
acidic oxide
U
اکسیژن اسیدی
deoxidize
U
بی اکسیژن کردن
sampled
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
we had a good time
U
خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
I stayed in concealment until the danger passed.
U
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
oxyacid
U
اسید اکسیژن دار
oxide
U
ماده شیمیایی از اکسیژن
oxygen acid
U
اسید اکسیژن دار
rebreather
U
سیستم اکسیژن مداربسته
aqualungs
U
دستگاه تنفس اکسیژن
oxides
U
ماده شیمیایی از اکسیژن
aqualung
U
دستگاه تنفس اکسیژن
volcanize
U
جوش اکسیژن زدن
oxyhydrogen
U
اکسیژن امیخته به ایدروژن
oxidizes
U
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidising
U
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidises
U
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidised
U
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidize
U
با اکسیژن ترکیب کردن
acetylene oxygen flame
U
شعله استیلن اکسیژن
oxidizing
U
با اکسیژن ترکیب کردن
eudiometry
U
سنجش اکسیژن هوا
hypoxia
U
کاهش اکسیژن بافت
chemical oxygen demand
U
نیاز شیمیایی اکسیژن
hypoxemia
U
کاهش اکسیژن بافت
c.o.d
U
نیاز شیمیایی به اکسیژن
maxvo
U
بیشینه اکسیژن مصرفی
maxvo
U
حداکثر اکسیژن مصرفی
snows of yesteryear
[water under the bridge]
<idiom>
U
هر چه گذشت گذشته.
[غیر قابل تغییراست]
[اصطلاح]
hypoxia
U
کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
biochemical oxygen demand
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
deoxidize
U
از صورت ترکیبی با اکسیژن دراوردن
b.o.d
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
nitrous acid
U
اسیدی که کمتراز تیزاب اکسیژن دارد
tetroxide
U
ترکیب دارای چهار اتم اکسیژن
acyl oxygen fission
U
گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
oxidation
U
عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
monoxide
U
اکسیدی که اکسیژن وفلز ان برابر باشد
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
standing
U
ثابت دستورالعمل ثابت
to turn the corner
<idiom>
U
بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی
[اصطلاح روزمره]
present
U
زمان حاضر زمان حال
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
presents
U
زمان حاضر زمان حال
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
The room is stuffy.
U
هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
protoxide
U
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
vulcanization
U
حرارت زیاد جوش اکسیژن لاستیک وفلزات
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
continuous flow oxygen system
U
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
oxyhydrogen blowpipe
U
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
isatin
U
رنگ قرمزی که از ترکیب نیل با اکسیژن بدست می اید
ozone
U
نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
steadies
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com