Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
time constant of an exponential quantity
U
ثابت زمانی یک کمیت نمایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conserved quantity
U
کمیت ثابت
[فیزیک]
ebullioscopy constant
U
ثابت غلیان نمایی
time constant
U
ثابت زمانی
input time constant
U
ثابت زمانی اولیه
capacitive time constant
U
ثابت زمانی فرفیت
low time constant
U
ثابت زمانی کوچک
inductive time constant
U
ثابت زمانی القا
measure
U
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
spectroscopic binary
U
دوتایی طیف نمایی دوتایی بیناب نمایی
slice
U
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slices
U
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime
U
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm
U
Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test
U
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital
U
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
assembly
U
1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
standing orders
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
quantity
U
کمیت
shagreen
U
کمیت
quantum
U
کمیت
quantities
U
کمیت
scalar
U
کمیت
quant
U
کمیت
physical quantity
U
کمیت فیزیکی
sinusoidal quantity
U
کمیت سینوسی
quantifier
U
کمیت سنج
peridic quantity
U
کمیت تناوبی
oscillating quantity
U
کمیت نوسانی
pulsating quantity
U
کمیت ضربانی
scalar quantity
U
کمیت عددی
batch quantity
U
کمیت گروهی
quantity control
U
کنترل کمیت
scalar quantity
U
کمیت اسکالر
scalar quantity
U
کمیت نردهای
alternating quantity
U
کمیت متناوب
certificating of quantity
U
گواهی کمیت
certificate of quantity
U
گواهی کمیت
vector quantity
U
کمیت برداری
unimodal
U
یک نمایی
male protest
U
نر نمایی
aberration
U
کج نمایی
squalidity
U
بد نمایی
squalidness
U
بد نمایی
modal
U
نمایی
modals
U
نمایی
seediness
U
بد نمایی
shabbiness
U
نخ نمایی
effeminacy
U
زن نمایی
exponential
U
نمایی
bimodal
U
دو نمایی
evaluated
U
محاسبه یک مقدار یا کمیت
quantified
U
کمیت را تعیین کردن
evaluating
U
محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluates
U
محاسبه یک مقدار یا کمیت
quantify
U
کمیت را تعیین کردن
quantifying
U
کمیت را تعیین کردن
scalar quantity
U
کمیت غیر برداری
pseudoscalar quantity
U
کمیت شبه عددی
quantification
U
کمیت پذیر کردن
phase of a sinusoidal quantity
U
فاز کمیت سینوسی
quantifies
U
کمیت را تعیین کردن
damped sinusoidal quantity
U
کمیت سینوسی میرنده
quantity surveyor
U
ارزیاب کمیت مواد
quantity surveyors
U
ارزیاب کمیت مواد
conserved quantity
U
کمیت پایسته
[فیزیک]
mean value of periodic quantity
U
میانگین کمیت دورهای
observable quantity
U
کمیت مشاهده پذیر
evaluate
U
محاسبه یک مقدار یا کمیت
sampled
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
measure
U
روش محاسبه اندازه یا کمیت
symmetrical alternating quantity
U
کمیت متناوب متقارن نامتوازن
evaluations
U
عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
telemetry
U
اندازه گیری یک کمیت یا کیفیت
even
U
کمیت یا عدد که ضریب دو است
scalar quantity
U
کمیت نرده ای
[فیزیک]
[ریاضی]
evaluation
U
عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
scalar
U
کمیت نرده ای
[فیزیک]
[ریاضی]
tokenism
U
نمونه نمایی
verisimilitude
U
راست نمایی
slow motion
U
کند نمایی
stereoscopics
U
برجسته نمایی
spectroscopy
U
بیناب نمایی
transparency
U
پشت نمایی
transparecy
U
پشت نمایی
sightliness
U
خوش نمایی
showiness
U
خود نمایی
transparence
U
پشت نمایی
ostentation
U
خود نمایی
transparencies
U
پشت نمایی
spectroscopy
U
طیف نمایی
magnifications
U
بزرگ نمایی
flare
U
خود نمایی
exhibitionism
U
عورت نمایی
exponential rate
U
اهنگ نمایی
exponential function
U
تابع نمایی
exponential distribution
U
توزیع نمایی
flares
U
خود نمایی
pleading
U
برهان نمایی
maculation
U
ملوث نمایی
grins
U
دندان نمایی
grinning
U
دندان نمایی
grinned
U
دندان نمایی
magnifications
U
درشت نمایی
magnification
U
بزرگ نمایی
magnification
U
درشت نمایی
likelihood
U
درست نمایی
grandiosity
U
بزرگ نمایی
holographic image
U
نمایی از شی سه بعدی
notoriety
U
انگشت نمایی
illusionism
U
عمق نمایی
illusionism
U
سه بعد نمایی
exponential curve
U
منحنی نمایی
exponent bias
U
پیشقدر نمایی
masculine protest
U
نرینه نمایی
death feigning
U
مرده نمایی
data display
U
داده نمایی
grin
U
دندان نمایی
characterization
U
منش نمایی
boldfacing
U
درشت نمایی
sanctimoniousness
U
مقدس نمایی
sanctimony
U
مقدس نمایی
foreshortening
U
کوته نمایی
saber rattling
U
قدرت نمایی
playing dead
U
مرده نمایی
sanctified airs
U
مقدس نمایی
pearliness
U
مروارید نمایی
pretentiousness
U
خود نمایی
prewetting
U
پیش تر نمایی
master stroke
U
هنر نمایی
dichroism
U
دو رنگ نمایی
puppydom
U
خود نمایی
puppyhood
U
خود نمایی
exponential rate
U
نرخ نمایی
quotas
U
کمیت تعیین شده توسط دولت
quota
U
کمیت تعیین شده توسط دولت
direction indicator
U
دستگاه جهت نمایی
circular dischroism
U
دو رنگ نمایی دورانی
woolliness
U
پشم نمایی پرپشمی
lateral magnifying power
U
درشت نمایی جانبی
characterizing
U
منش نمایی کردن
characterizes
U
منش نمایی کردن
characterized
U
منش نمایی کردن
characterize
U
منش نمایی کردن
characterises
U
منش نمایی کردن
characterised
U
منش نمایی کردن
prink
U
خود نمایی کردن
maximum liklihood
U
درست نمایی بیشینه
masterstrokes
U
هنر نمایی شاهکار
magnification factor
U
عامل درشت نمایی
parading
U
خود نمایی کردن
parades
U
خود نمایی کردن
paraded
U
خود نمایی کردن
parade
U
خود نمایی کردن
to cut a dash
U
خود نمایی کردن
characterising
U
منش نمایی کردن
likelihood ratio
U
بهر درست نمایی
to prank out oneself
U
خود نمایی کردن
masterstroke
U
هنر نمایی شاهکار
dimensionless quantity
U
کمیت بدون بعد
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
magnification
U
بزرگ سازی درشت نمایی
magnifications
U
بزرگ سازی درشت نمایی
panchromatic emulsion
U
امولسیون تمام رنگ نمایی
maximum likelihood method
U
روش حداکثر درست نمایی
floating point calculation
U
محاسبات اعداد نمایی یا علمی
power
U
درشت نمایی قدرت دوربین
powering
U
درشت نمایی قدرت دوربین
perspective
U
عمق نمایی چشم انداز
powers
U
درشت نمایی قدرت دوربین
perspectives
U
عمق نمایی چشم انداز
powered
U
درشت نمایی قدرت دوربین
standing
U
ثابت دستورالعمل ثابت
charges
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
levels
U
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
charge
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
levelled
U
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
leveled
U
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
level
U
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
resolution
U
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
resolutions
U
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
pedantic
U
وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی
instantaneous readout
U
سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
relocation
U
کمیت افزوده شد به یک آدرس برای انتقال به محل دیگری ازحافظه
stakhnovism
U
افزایش تولیداز طریق بالا بردن کمیت تولیدهر کارگر
steadiest
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
sandbar
U
جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
radiation shield
U
وسیلهای برای جلوگیری ازتابشهای ناخواسته که دراندازه گیری کمیت موردنظرتاثیر میگدارند
hypsographic map
U
نقشههای عوارض نمایی که ارتفاع نقاط در ان از سطح دریا تعیین شده است
fixes
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
the quantity of a vowel
U
کوتاهی وبلندی حرف صدایی کمیت حرف مصوت
normalising
U
تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalised
U
تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalises
U
تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com