English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mosic U تیکه تیکه بهم پیوستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to piece out U تیکه تیکه درست کردن
to sell in lots U تیکه تیکه فروختن
patched U تیکه تیکه
torn to ribbons U تیکه تیکه
crumpet U تیکه
lumps U تیکه
crumpets U تیکه
dishy U تیکه
godet U تیکه
snippel U تیکه
lump U تیکه
morceau U تیکه
in pieces U تیکه تیکه
nub or nubble U تیکه
lumped U تیکه
spilled U تیکه کاغذ
tonic accent U تیکه صدا
spillikin U تیکه چوب
spill U تیکه کاغذ
spills U تیکه کاغذ
pole mast U دکل یک تیکه
spilling U تیکه کاغذ
to piece a garment U تیکه سر جامهای دادن
made or built up mast U دگل چند تیکه
to piece a rope U تیکه سر طناب دادن
to piece a garment U جامهای را با تیکه بزرگترکردن
to wear motley U چهل تیکه پوشیدن
It is only a scrap of paper . U یک تیکه ورق پاره است
piece deresistance U مثلا تیکه بزرگی از گوشت
orthotone U که ازخود دارای تیکه باشد
spalls U تیکه سنگ که بمصرف پرکردن میرسد
torsel U تیکه چوب در دیوارکه سرتیرروی ان قرارمیگیرد
pipe light U تیکه چوبی که با ان پیپ یاچپق را اتش میزنند
coalescence U پیوستن
ally U پیوستن
affixing U پیوستن
enlink U پیوستن
affiliate پیوستن
allying U پیوستن
affix U پیوستن
affixed U پیوستن
cemented U پیوستن
conjoin U پیوستن
cement U پیوستن
affixes U پیوستن
couples U پیوستن
adjoined U پیوستن
adjoin U پیوستن
link-ups U پیوستن
coupled U پیوستن
couple U پیوستن
adjoins U پیوستن
annexing U پیوستن
link-up U پیوستن
link up U پیوستن
anastomois U به هم پیوستن
cements U پیوستن
cementing U پیوستن
annexes U پیوستن
sorts U پیوستن
joined U پیوستن
join U پیوستن
connects U پیوستن
connect U پیوستن
interlocks U پیوستن
interlocking U پیوستن
meet U پیوستن
interlocked U پیوستن
interlock U پیوستن
link U به هم پیوستن
meets U پیوستن
joins U پیوستن
to make contact U پیوستن
attach U پیوستن
attaches U پیوستن
annex U پیوستن
to bring into contact U پیوستن
to go in with U پیوستن با
sort U پیوستن
sorted U پیوستن
join up U به هم پیوستن
attaching U پیوستن
affiliating U پیوستن اشناکردن
inosculate U بهم پیوستن
inone U بهم پیوستن
filiate U اشناکردن پیوستن
affiliates U پیوستن اشناکردن
affiliated U پیوستن اشناکردن
glutinate U بهم پیوستن
incorporating U بهم پیوستن
to grow together U باهم پیوستن
reconstitute U بهم پیوستن
adequateness U چسبیدن پیوستن
to piece together U بهم پیوستن
to put together U بهم پیوستن
admix U بهم پیوستن
to grow into one U بهم پیوستن
concatenate U بهم پیوستن
incorporates U بهم پیوستن
incorporate U بهم پیوستن
anastomose U بهم پیوستن
anastomosis U بهم پیوستن
reconstituting U بهم پیوستن
reconstitutes U بهم پیوستن
reconstituted U بهم پیوستن
pans U بهم پیوستن
interconnected U بهم پیوستن
pan U بهم پیوستن
combining U باهم پیوستن
knit U بهم پیوستن
knits U بهم پیوستن
combines U باهم پیوستن
combine U باهم پیوستن
knots U بهم پیوستن
knot U بهم پیوستن
cling U چسبیدن پیوستن
joint U بهم پیوستن
interlock U بهم پیوستن
patches U بهم پیوستن
interconnect U بهم پیوستن
welds U بهم پیوستن
welded U بهم پیوستن
weld U بهم پیوستن
seams U بهم پیوستن
seam U بهم پیوستن
interconnecting U بهم پیوستن
interconnects U بهم پیوستن
patch U بهم پیوستن
clings U چسبیدن پیوستن
interlink U بهم پیوستن
interlocks U بهم پیوستن
rejoining U دوباره پیوستن به
bind U بهم پیوستن
rejoins U دوباره پیوستن به
adhere U چسبیدن پیوستن
adhered U چسبیدن پیوستن
adheres U چسبیدن پیوستن
adhering U چسبیدن پیوستن
to jury-rig something U چیزی را به هم پیوستن
pan- U بهم پیوستن
rejoined U دوباره پیوستن به
binds U بهم پیوستن
interlocked U بهم پیوستن
link U بهم پیوستن
interlinks U بهم پیوستن
rejoin U دوباره پیوستن به
interlinking U بهم پیوستن
interlinked U بهم پیوستن
interlocking U بهم پیوستن
welds U جوش دادن پیوستن
repiece U دوباره بهم پیوستن
welded U جوش دادن پیوستن
weld U جوش دادن پیوستن
assist U پیوستن به حمایت کردن از
assisted U پیوستن به حمایت کردن از
assisting U پیوستن به حمایت کردن از
assists U پیوستن به حمایت کردن از
joins U شرکت کردن در پیوستن
joined U شرکت کردن در پیوستن
join U شرکت کردن در پیوستن
to go to glory U برحمت ایزدی پیوستن
in store <idiom> U آماده بوقوع پیوستن
reunites U دوباره بهم پیوستن
put to U بگروه شکارچی پیوستن
annex U پیوستن ضمیمه سازی
associating U همدم شدن پیوستن
associate U همدم شدن پیوستن
consociate U متحد کردن پیوستن
clobbered U بهم پیوستن زدن
clobbering U بهم پیوستن زدن
compaginate U محکم بهم پیوستن
clobbers U بهم پیوستن زدن
catenate U پیوستن متصل کردن
reuniting U دوباره بهم پیوستن
reunited U دوباره بهم پیوستن
associated U همدم شدن پیوستن
clobber U بهم پیوستن زدن
cleaves U پیوستن تقسیم شدن
annexes U پیوستن ضمیمه سازی
annexing U پیوستن ضمیمه سازی
cleave U پیوستن تقسیم شدن
reunite U دوباره بهم پیوستن
cleaved U پیوستن تقسیم شدن
associates U همدم شدن پیوستن
jump on the bandwagon <idiom> [پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
clutching U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
clutches U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
clutched U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
nirvana U پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
clutch U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
binds U محصور کردن بهم پیوستن
nirvanas U پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
bind U محصور کردن بهم پیوستن
adds U جمع زدن باهم پیوستن
adding U جمع زدن باهم پیوستن
graft U پیوند زدن بهم پیوستن
add U جمع زدن باهم پیوستن
rabbet U با کنش کاو بهم پیوستن
grafted U پیوند زدن بهم پیوستن
grafts U پیوند زدن بهم پیوستن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com