Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
course line shot
U
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
bull's eye
U
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bull's-eyes
U
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
holdees
U
پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
shots
U
اصابت کرده
shot
U
اصابت کرده
i girder
U
تیری که بشکل ) باشد
i beam or i beam
U
تیری که به شکل ) باشد
cantilever beam
U
تیری که یک طرف ان گیردار باشد
poppet head
U
طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
pot-shots
U
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot shot
U
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot-shot
U
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
starting post
U
تیری که در مسابقه دوجای اغاز و حرکت را نشان میدهد
wash
U
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed
U
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washes
U
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
set forward
U
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
if he has found it
U
اگر ان را پیدا کرده باشد
testate
U
متوفایی که وصیت کرده باشد
he can scarcely have done that
U
مشکل این کار را کرده باشد
loaded dice
U
طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
advanced pawn
U
پیادهای که از نیمه صفحه گذر کرده باشد
croppy
U
کسیکه موی سرش راکوتاه کرده باشد
springer
U
قوطی حلبی در بستهای که باد کرده باشد
profound gangrene
U
یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
votaress
U
زنی که خود را وقف خدمت یاامری کرده باشد
white elephants
U
هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephant
U
هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
round robin (meeting or discussion)
<idiom>
U
جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
enclave
U
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
parpen
U
سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
aces
U
رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
enclaves
U
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
The victim had done nothing to incite the attackers.
U
شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین
[مجرمین]
را تحریک کرده باشد.
no matter how he has done it
U
هر جور میخواهدکرده باشد قطع نظر از اینکه چه جوراین کار را کرده است
ace
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
atole
U
جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
wave kick
U
حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
precatory words
U
عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
oldster
U
ادم کار کشته که چهار سال در نیروی دریایی کار کرده باشد
vane
U
کسی یاچیزی که به اسانی قابل حرکت و جنبش باشد
vanes
U
کسی یاچیزی که به اسانی قابل حرکت و جنبش باشد
in range with
U
درخط
hangers
U
اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
hanger
U
اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
linear target
U
هدفهای درخط
oblique compartment
U
قسمتی از زمین که محورطولی ان نسبت به سمت حرکت یکانها به طور مایل قرار گرفته باشد
lateral
U
واقع درخط افقی
less than release unit
U
یکان درخط ترابری
draw up
<idiom>
U
دست بردن درخط
laterad
U
واقع درخط افقی
control column
U
فرمانی برای کنترل حرکت هواپیما حول محور طولی وعرضی که میتواند بصورت میله یا رل باشد
rectilinear
U
سیر کننده درخط مستقیم
awaiting aircraft availability
U
زمان انتظار درخط تعمیر
have dibs on
<idiom>
U
درخط استفاده از چیزی بودن
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
copier
U
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copiers
U
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
backwind
U
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
totalitarianism
U
سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
markers
U
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
marker
U
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
sagittary
U
تیری
piling
U
پایههای تیری
A shot in the dark
U
تیری درتاریکی
shot in the dark
<idiom>
U
تیری درتاریکی
spinnaker pole
U
تیری که بادبان 3 گوشه به ان وصل میشود
beam anchor
U
تیری که دیوار را محکم نگاه میدارد
whipping post
U
تیری که محکومین بتازیانه رابدان میبندند
differential ailerons
U
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
winning post
U
تیری که پایان مسافت دور را نشان میدهد
head pole
U
تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
kago
U
تخت روان سبدی که از تیری اویزان کنند
newel
U
تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
giants stride
U
تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
quick fire
U
تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
bolstered
U
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
bolsters
U
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
bolster
U
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
newels
U
تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
rehyphenation
U
تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
wind beam
U
تیری که در برابر مقاومت فشار باد طرح ریزی میشود
king pile
U
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
raker
U
تیری که پشت دیوار بطور مایل می بندند تادیوار سقوط نکند
grasshopper beam
U
تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
a closed mouth catches no flies
<proverb>
U
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
girt
U
تیری که بین دو ستون بطورافقی قرارگرفته و روی ان دیوار تیغهای بنا میگردد
word warp
U
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
moored mine
U
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hitting
U
اصابت
impingement
U
اصابت
access
U
اصابت
hits
U
اصابت
accesses
U
اصابت
accessed
U
اصابت
accessing
U
اصابت
hit
U
اصابت
maypole
U
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
hottest
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
thunderstroke
U
اصابت صاعقه
point of impact
U
نقطه اصابت
surface of impact
U
سطح اصابت
direct hit
U
اصابت مستقیم
direct hits
U
اصابت مستقیم
line of impact
U
خط اصابت گلوله
hit ratio
U
نسبت اصابت
onset
U
هجوم اصابت
hits
U
اصابت گلوله
impact pressure
U
فشار اصابت
impact area
U
محل اصابت
impact
U
اصابت گلوله
hit
U
اصابت موفقیت
hitting
U
اصابت گلوله
impacts
U
اصابت گلوله
hits
U
اصابت موفقیت
hit
U
اصابت گلوله
hitting
U
اصابت موفقیت
impact point
U
نقطه اصابت
escutcheon
U
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
attack
U
اصابت یا نزول ناخوشی
attacked
U
اصابت یا نزول ناخوشی
impact point
U
محل اصابت گلوله
attacks
U
اصابت یا نزول ناخوشی
impact area
U
منطقه اصابت گلوله ها
impact registration
U
ثبت مرکز اصابت
angle of incidence
U
زاویه اصابت گلوله
biting angle
U
کوچکترین زاویه اصابت
center of impact registration
U
ثبت مرکز اصابت
impact
U
اصابت اثر شدید
beatten zone
U
منطقه مورد اصابت
impacts
U
اصابت اثر شدید
effective pattern
U
منطقه اصابت موثر
burst
U
محل اصابت گلوله
point of impact
U
محل اصابت گلوله
strike
U
اصابت اعتصاب کردن
strikes
U
اصابت اعتصاب کردن
bursts
U
محل اصابت گلوله
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hits
U
اصابت کردن به هدف زدن
impact
U
با شدت اصابت کردن ضربت
impact pressure
U
نیروی اصابت فشار ترکش
single shot hit probability
U
احتمال اصابت یک گلوله به هدف
hitting
U
اصابت کردن به هدف زدن
the lot fell upon me
U
قرعه بنام من اصابت کرد
vertical probable error
U
خطای اصابت قائم گلوله
pattern
U
نقشه طرح اصابت گلوله ها
patterns
U
نقشه طرح اصابت گلوله ها
impacts
U
با شدت اصابت کردن ضربت
hit
U
اصابت کردن به هدف زدن
turnstiles
U
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstile
U
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
imperfect competition
U
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
absolute deviation
U
انحراف اصابت گلوله تا مرکز هدف
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
impact registration
U
ثبت تیر بروش مرکز اصابت
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
surface of impact
U
سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
frontward
U
جلوی
feont
U
جلوی
former
U
جلوی
bomb impact plot
U
بردن محل اصابت بمب روی نقشه
counter fert
U
دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
wave
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
open back
U
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
fore
U
جلوی قایق
prior
U
پیشین جلوی
fore
U
جلوی درجلو
at the fore
U
در جلوی کشتی
forwarded
U
جلوی گستاخ
before my very eyes
U
جلوی چشمهایم
sincipital
U
واقع در جلوی سر
in the way
U
جلوی راه
forward
U
جلوی گستاخ
mouse
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
U
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
trackball
U
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
camber
U
انحنای جلوی اسکی
cambers
U
انحنای جلوی اسکی
front wing
U
گلگیر جلوی اتومبیل
wind screen
U
شیشه جلوی اتومبیل
prowords
U
کلمات جلوی جملات
forward area
U
منطقه جلوی رزم
forward echelon
U
رده جلوی نبرد
foresheets
U
فضای جلوی قایق
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com