Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fog
U
تیره کردن مه گرفتن
fogs
U
تیره کردن مه گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
darkening
U
تیره کردن
dulls
U
تیره کردن
dimmed
U
تیره کردن
tarnishes
U
تیره کردن
tarnishing
U
تیره کردن
shades
U
تیره کردن
dulling
U
تیره کردن
shadings
U
تیره کردن
tarnished
U
تیره کردن
blurs
U
تیره کردن
inturbidate
U
تیره کردن
dim
U
تیره کردن
darkens
U
تیره کردن
blurred
U
تیره کردن
blur
U
تیره کردن
darken
U
تیره کردن
overcloud
U
تیره کردن
dims
U
تیره کردن
blurring
U
تیره کردن
shade
U
تیره کردن
tarnish
U
تیره کردن
bemirch
U
تیره کردن
obscuring
U
تیره کردن
encloud
U
تیره کردن
obscured
U
تیره کردن
dullest
U
تیره کردن
duller
U
تیره کردن
overcast
U
تیره کردن
obscurest
U
تیره کردن
dulled
U
تیره کردن
mud
U
تیره کردن
to go to the shades
U
تیره کردن
obscures
U
تیره کردن
gloom
U
تیره کردن
obscure
U
تیره کردن
dull
U
تیره کردن
obscurer
U
تیره کردن
bedim
U
تیره کردن
bedgown
U
تیره کردن
dimmed
U
تاریک تیره کردن
dimmest
U
تاریک تیره کردن
dim
U
تاریک تیره کردن
infuscate
U
تیره گون کردن
dimmer
U
تاریک تیره کردن
dims
U
تاریک تیره کردن
obscures
U
تیره کردن تاریک کردن
obscure
U
تیره کردن تاریک کردن
obscured
U
تیره کردن تاریک کردن
obscurer
U
تیره کردن تاریک کردن
dark
U
تیره کردن تاریک کردن
darker
U
تیره کردن تاریک کردن
obscuring
U
تیره کردن تاریک کردن
darkest
U
تیره کردن تاریک کردن
obscurest
U
تیره کردن تاریک کردن
murine
U
از تیره موش جانوری از تیره موش
sadden
U
[مواد افزودنی به پاتیل رنگ جهت تیره کردن رنگ مورد نظر]
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
wands
U
دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
wand
U
دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
tea leaf
U
برگ چای
[از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
strike root
U
ریشه کردن گرفتن
abalienate
U
منتقل کردن پس گرفتن
obtains
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
obtained
U
گرفتن یا دریافت کردن
embraces
U
در بر گرفتن بغل کردن
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
obtain
U
گرفتن یا دریافت کردن
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
embrace
U
در بر گرفتن بغل کردن
circles
U
گرفتن احاطه کردن
circle
U
گرفتن احاطه کردن
bevel
U
پخ کردن لبه گرفتن
educe
U
گرفتن استخراج کردن
circled
U
گرفتن احاطه کردن
embraced
U
در بر گرفتن بغل کردن
engage
U
گرفتن استخدام کردن
embracing
U
در بر گرفتن بغل کردن
to smell out
U
گرفتن وپیدا کردن
circling
U
گرفتن احاطه کردن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
conclude
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
finest
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
concludes
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
wail
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wailed
U
ناله کردن ماتم گرفتن
passes
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
borrow
U
وام گرفتن اقتباس کردن
fine
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
fined
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
to set a
U
اندازه گرفتن باطل کردن
secures
U
تصرف کردن گرفتن هدف
hug
U
بغل کردن محکم گرفتن
take on
U
گرفتن کارگر هیاهو کردن
hugs
U
بغل کردن محکم گرفتن
gather
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
embeds
U
دور گرفتن جاسازی کردن
rises
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
borrowed
U
وام گرفتن اقتباس کردن
secure
U
تصرف کردن گرفتن هدف
borrows
U
وام گرفتن اقتباس کردن
hugging
U
بغل کردن محکم گرفتن
wailing
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wails
U
ناله کردن ماتم گرفتن
gathered
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
embed
U
دور گرفتن جاسازی کردن
hugged
U
بغل کردن محکم گرفتن
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
follow through
U
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
resign
U
کناره گرفتن تفویض کردن
jests
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
to release for a ransom
U
با گرفتن فدیه ازاد کردن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
bathed
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
bath
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
pass
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
to go to school to
U
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
frame
U
چارچوب گرفتن طرح کردن
to run over
U
مرور کردن زیر گرفتن
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
mourned
U
ماتم گرفتن گریه کردن
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
jest
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
mourns
U
ماتم گرفتن گریه کردن
passed
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
stack up
U
جمع کردن اندازه گرفتن
mourn
U
ماتم گرفتن گریه کردن
overestimates
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
track down a person
U
رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
gets
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
overestimated
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
get
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
overestimating
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
slur
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimate
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
To take an invevtory.
U
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
titrate
U
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
U
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
early weaning
U
از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
slurs
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
takle
U
به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
fusses
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
boot
U
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
slurred
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
fussed
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slurring
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
fuss
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
to mediate a result
U
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
getting
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
throttles
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
question
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttling
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questioned
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttle
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questions
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
environ
U
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
throttled
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
appose
U
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to bolt somebody out
U
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up
U
درز گرفتن کاغذ گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
muddy
U
تیره
muddying
U
تیره
heavies
U
تیره
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com