Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
diversionary attack
U
تک منحرف کننده توجه دشمن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
diversionary landing
U
فرود انحرافی برای اغفال دشمن فرود منحرف کننده
distracts
U
منحرف کردن توجه
distract
U
منحرف کردن توجه
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
divertive
U
منحرف کننده
diversionary
U
منحرف کننده
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
deflecting electrode
U
الکترد منحرف کننده
deflecting electrode
U
صفحه منحرف کننده
deflecting voltage
U
ولتاژ منحرف کننده
deflector plates
U
صفحههای منحرف کننده
divertor switch
U
کلید منحرف کننده
magnetic deflection field
U
میدان منحرف کننده مغناطیسی
baffling
U
منحرف کننده جریان سیال
baffles
U
منحرف کننده جریان سیال
baffle
U
منحرف کننده جریان سیال
baffled
U
منحرف کننده جریان سیال
perversive
U
گمراه کننده منحرف سازنده
spoiler
U
تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
catalytic
U
ترغیب کننده دشمن به درگیری
barrier combat air patrol
U
گشتی هوایی سد کننده راه دشمن
consumer advertising
U
تبلیغات تجاری بمنظور جلب توجه مصرف کننده
deviating
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
feep
U
صدایی که ترمینال برای جلب توجه استفاده کننده ایجاد میکند
gall
U
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls
U
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio deception
U
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio countermeasures
U
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
to triumph over the enemy
U
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hitting
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
enemy alien
U
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
rejects
U
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting
U
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject
U
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected
U
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
close up
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with
U
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close-ups
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
preemptive attack
U
تک ممانعتی تک پیشگیری کننده از شروع تک دشمن تک ممانعتی
screamer
U
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
penetration
U
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
roll back
U
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
breaching
U
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
espionage
U
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
close in security
U
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
shadower
U
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
evasion
U
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions
U
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
motif
U
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
identification friendly or foe
U
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
breaches
U
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
U
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
U
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
disorganizing
U
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track
U
تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
disorganizes
U
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize
U
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising
U
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises
U
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganised
U
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
draw attention
U
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
favorites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest
U
پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
approach march
U
راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
end on
U
سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
out flank
U
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
repelled
U
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling
U
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel
U
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels
U
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogey
U
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogeys
U
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogies
U
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
shelling report
U
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
deviants
U
منحرف
aberrant
U
منحرف
lost
U
منحرف
perverting
U
منحرف
amiss
U
منحرف
perverts
U
منحرف
deviant
U
منحرف
hell-bent
U
منحرف
pervert
U
منحرف
perverse
U
منحرف
perverted
U
منحرف
digressional
U
منحرف
deviates
U
منحرف
hell bent
U
منحرف
deviating
U
منحرف
deviator
U
منحرف
astray
U
منحرف
deviated
U
منحرف
deviate
U
منحرف
awry
U
منحرف
divert
U
منحرف شدن
draw off
U
منحرف کردن
digresses
U
منحرف شدن
curve
U
کم کم منحرف شدن
curving
U
کم کم منحرف شدن
divert
U
منحرف کردن
curves
U
کم کم منحرف شدن
deviates
U
منحرف شدن
digressed
U
منحرف شدن
bend
U
منحرف کردن
digress
U
منحرف شدن
perversity
U
منحرف بودن
diverted
U
منحرف کردن
intervert
U
منحرف کردن
deflecting
U
منحرف شدن
swerves
U
منحرف کردن
deviator
U
منحرف شونده
swerves
U
منحرف شدن
swerved
U
منحرف کردن
swerved
U
منحرف شدن
swerve
U
منحرف کردن
swerve
U
منحرف شدن
swerving
U
منحرف کردن
avert
U
منحرف کردن
diverted
U
منحرف شدن
step aside
U
منحرف شدن
deflects
U
منحرف کردن
diverts
U
منحرف کردن
errant
U
منحرف بدنام
deflects
U
منحرف شدن
diverts
U
منحرف شدن
deflected
U
منحرف کردن
averts
U
منحرف کردن
averting
U
منحرف کردن
averted
U
منحرف کردن
deflecting
U
منحرف کردن
deviating
U
منحرف شدن
call off
U
منحرف کردن
pervert
U
منحرف کردن
digressing
U
منحرف شدن
astray
U
منحرف بیراه
deflect
U
منحرف شدن
deflect
U
منحرف کردن
perverting
U
منحرف کردن
fall off
U
منحرف شدن
to step aside
U
منحرف شدن
wring
U
منحرف کردن
hell-bent
U
منحرف شده
wringing
U
منحرف کردن
deviated
U
منحرف شدن
pay off
U
منحرف شدن
swerving
U
منحرف شدن
hell bent
U
منحرف شده
wrings
U
منحرف کردن
excurse
U
منحرف شدن
deviate
U
منحرف شدن
perverts
U
منحرف کردن
digressively
U
بطور منحرف
deflected
U
منحرف شدن
antevert
U
به جلو منحرف کردن
detours
U
خط سیر را منحرف کردن
detour
U
خط سیر را منحرف کردن
to call off
U
منحرف یامنصرف کردن
back slide
U
منحرف شدن از مسیر
to divert
[British E]
/ detour
[American E]
[the]
traffic
U
منحرف کردن ترافیک
twisty
U
پیچ دار منحرف
skewing
U
منحرف کج نگاه کردن
devious
U
غیر مستقیم منحرف
oblique
U
غیر مستقیم منحرف
skew
U
منحرف کج نگاه کردن
to put off the scent
U
ازجاده منحرف کردن
skews
U
منحرف کج نگاه کردن
wandered
U
اواره بودن منحرف شدن
slips
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
warp
U
منحرف کردن تاب برداشتن
incorruptible
U
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
wanders
U
اواره بودن منحرف شدن
slipped
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
yaw
U
ازمسیر خود منحرف شدن
falloff
U
متوجه بودن منحرف شدن
yawed
U
ازمسیر خود منحرف شدن
wander
U
اواره بودن منحرف شدن
sidetrack
U
از امر اصلی منحرف شدن
warps
U
منحرف کردن تاب برداشتن
indivertible
U
انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
jumped
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
warped
U
منحرف کردن تاب برداشتن
jump
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
sidetracked
U
از امر اصلی منحرف شدن
jumps
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
bolted
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolting
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
sympodium
U
منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com