Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nod
U
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded
U
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding
U
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods
U
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
beck
U
سرتکان دادن
agitate
U
تحریک کردن تکاندادن
agitates
U
تحریک کردن تکاندادن
to give a stir to
U
تکاندادن
We have agreed in princeple .
U
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement
U
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
masurium
U
فلزمازوریوم بعلامت a
As a mark of respect ( esteem) .
U
بعلامت احترام
How very odd. Well I never.
U
چه چیزها ( بعلامت تعجب )
tellurium
U
شبه فلز کمیابی بعلامت Te
terbium
U
عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
thallium
U
عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
He nodded.
U
سرش راتکان داد ( بعلامت موافقت )
come to an agreement
U
توافق حاصل کردن
compromise
U
توافق مصالحه کردن
compromises
U
توافق مصالحه کردن
compromising
U
توافق مصالحه کردن
beryllium
U
فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
He shook his head.
U
سرش راتکان داد (بعلامت مخالفتی ونفی )
protest flag
U
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
to come to an agreement
U
یکدل شدن توافق حاصل کردن
hoick
U
فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
white flag
U
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
storm warning
U
پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adaptations
U
توافق
concent
U
توافق
consenting
U
توافق
concerts
U
توافق
agreement
U
توافق
coincidences
U
توافق
adaptation
U
توافق
bands
U
توافق
band
U
توافق
concert
U
توافق
commensurability
U
توافق
commensurableness
U
توافق
consented
U
توافق
concord
U
توافق
agreements
U
توافق
consent
U
توافق
concurrence
U
توافق
accord
U
توافق
accorded
U
توافق
accords
U
توافق
conciliation
U
توافق
consistency
U
توافق
rapport
U
توافق
to come to an understanding
U
توافق
coincidence
U
توافق
consents
U
توافق
accommodations
U
توافق
keeping
U
توافق
accommodation
U
توافق
settlement
U
توافق
maladapted
U
بی توافق
settlements
U
توافق
analogy
U
توافق
analogies
U
توافق
adaption
U
توافق سازش
plea agreement
U
توافق مدافعه
adaptableness
U
قابلیت توافق
maladjusted
U
بی توافق دژسازگار
adaptiveness
U
قوه توافق
adhesion
U
همبستگی توافق
disconformity
U
عدم توافق
discordance
U
عدم توافق
dissidence
U
عدم توافق
reciprocal agreement
U
توافق دو جانبه
agreement of arguments
U
توافق نشانوندها
agreement coefficient
U
ضریب توافق
accordance
U
وفق توافق
adaptation
U
توافق سازش
inadaptable
U
توافق ندادنی
adaptations
U
توافق سازش
inharmoniousness
U
عدم توافق
adaptable
U
قابل توافق
disagreement
U
عدم توافق
disagreements
U
عدم توافق
his painting lacked repose
U
نقاشی وی توافق
harmonometer
U
توافق سنج
disparity
U
عدم توافق
disparities
U
عدم توافق
speaking with prosecutor
U
توافق باشاکی
accompt
U
سازگاری توافق
maladaptation
U
عدم توافق
inconsonantly
U
باعدم توافق
adaptability
U
توافق سازگاری
concordat
U
توافق دوستانه
conformable
U
قابل توافق
consistence
U
توافق سازگاری
consonance
U
توافق صدا
mutual agreement
U
توافق طرفین
reach an agreement
U
به توافق رسیدن
understandings
U
توافق تظر
consistency
U
توافق سازگاری
conconancy
U
توافق صدا
compromiser
U
توافق کار
deals
U
توافق تجاری
breach
U
خطای رد یک توافق
breached
U
خطای رد یک توافق
deal
U
توافق تجاری
give-and-take
U
آماده به توافق
breaches
U
خطای رد یک توافق
collective agreement
U
توافق جمعی
understanding
U
توافق تظر
correspondence principle
U
اصل توافق
basic agreement
U
توافق اولیه
arbitration agreement
U
توافق بر حکمیت
frame agreement
U
توافق اولیه
master agreement
U
توافق اولیه
skeleton agreement
U
توافق اولیه
outline agreement
U
توافق اولیه
modus vivendi
U
توافق موقت
consensus
U
توافق عام
conformation
U
سازش توافق
maladjustment
U
عدم توافق
unilateral agreement
U
توافق یک جانبه
synesis
U
توافق معانی
maladjustments
U
عدم توافق
agreements
U
معاهده و مقاطعهء توافق
approves
U
توافق در مورد چیزی
inconsonance
U
عدم توافق ناهماهنگی
discordantly
U
از روی عدم توافق
settlement
U
حل و فصل توافق بنگاه
variance
U
مغایرت عدم توافق
approving
U
توافق در مورد چیزی
agreement
U
معاهده و مقاطعهء توافق
abidance
U
رفتار برطبق توافق
settlements
U
حل و فصل توافق بنگاه
conventionalization
U
توافق با ایین و رسوم
meet someone half-way
<idiom>
U
به توافق رسیدن با کسی
consensus
U
توافق ورضایت عمومی
plea bargain
U
توافق مدافعه
[حقوق]
adaptability
U
قابلیت توافق و سازش
basic agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
skeleton agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
approve
U
توافق در مورد چیزی
outline agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
frame agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
odds
U
عدم توافق مغایرت
master agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
undertakes
U
توافق برای انجام کاری
to settle out of court
U
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
undertake
U
توافق برای انجام کاری
adequateness
U
توافق داشتن متفق بودن
out of court settlement
U
توافق بدون محکمه
[حقوق]
undertaken
U
توافق برای انجام کاری
acclimatization
U
توافق بااب و هوای یک محیط
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
acclimatation
U
توافق بااب و هوای یک محیط
discommend
U
با عدم توافق چیزی گفتن
agreement on partial payments
U
توافق در پرداخت های قسطی
inadaptability
U
عدم قابلیت توافق ناسازگاری
inadaptable
U
غیر قابل توافق ناسازگار
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
adhering
U
توافق داشتن متفق بودن
adheres
U
توافق داشتن متفق بودن
collusion
U
توافق میان فروشندگان یک کالا
adhere
U
توافق داشتن متفق بودن
adhered
U
توافق داشتن متفق بودن
contract note
U
سند مقاطعه توافق نامه
break
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
breaks
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
arguments
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
agreed value policy
U
بیمه نامه با ارزش توافق شده
pre
U
آنچه قبلا توافق شده است
pre-
U
آنچه قبلا توافق شده است
private treaty
U
معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
argument
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
presentation layer
U
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
unless otherwise agreement
U
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
plea deal
[between Prosecution and Defense]
U
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
fashionableness
U
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
deal
U
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals
U
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
packages
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
service
U
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packaged
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
concerted action
U
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
serviced
U
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com