English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mid off U توپگیر طرف میله نزدیک توپ انداز
mid on U توپگیر طرف توپ انداز
popping crease U خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
designated hitter U بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
sillier U بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
silliest U بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
silly U بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
sightscreen U دیوار یا نرده در طرفین زمین کریکت به عنوان زمینه برای توپ انداز
average propensity to save U میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
off spin U چرخش توپ که تغییر سمت نزدیک توپزن میدهد
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
infield U محدوده زمین کریکت نزدیک میله ها
highs U ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high U ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
highest U ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
brooklyn U ضربه به میله جلو بولینگ بسمتی مخالف دست گوی انداز
saving institutions U موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
deflection board U طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
mortar report U گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
batteries U توپزن و توپگیر
battery U توپزن و توپگیر
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
chinaman U زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
catcher U توپگیر پشت سر توپزن
third man U محل توپگیر دور از توپزن کریکت
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
short leg U توپگیر بین دو میله کریکت
long leg U یکی از مواضع توپگیر پشت میله ها
slipped U محل توپگیر پشت محافظ میله
slips U محل توپگیر پشت محافظ میله
slip U محل توپگیر پشت محافظ میله
leg slip U محل توپگیر پشت میله دار
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
defense U دفاع توپزن از میله ها
down U میله افتاده واخراج توپزن
castles U میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
castle U میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
bowled U باختن توپزن در نتیجه انداختن میله افقی
send down U پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
saving U پس انداز
forehanded U پس انداز کن
thrift U پس انداز
savings U پس انداز
aggregate saving U پس انداز کل
ex ante saving U پس انداز
ex post saving U پس انداز
deposits U پس انداز
saver U پس انداز کن
irrigator U اب انداز
deposit U پس انداز
leg break U بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
actual saving U پس انداز واقعی
prospect U چشم انداز
parapets U دست انداز
outlook U چشم انداز
fire teazer U اتش انداز
divisive U تفرقه انداز
lay-by U پس انداز کردن
grenadier U نارنجک انداز
parapet U دست انداز
lay-bys U پس انداز کردن
abortifacient U بچه انداز
footcloth U پای انداز
bank of deposit U بانک پس انداز
feller U درخت انداز
bank of deposit U صندوق پس انداز
crapshooter U طاس انداز
bumpiness U دست انداز
buttonhook U دکمه انداز
ejector U بیرون انداز
cannoneer U توپ انداز
dissaving U پس انداز منفی
discobolus U دایره انداز
compulsory saving U پس انداز اجباری
ballista U سنگ انداز
perspective U چشم انداز
foot cloth U پای انداز
hooker U قلاب انداز
hookers U قلاب انداز
fluter U چین انداز
fire teazer U سوخت انداز
ecbolic U جنین انداز
perspectives U چشم انداز
firer U سوخت انداز
scope U چشم انداز
pothole U دست انداز
shovelling U خاک انداز
shovels U خاک انداز
overlook U چشم انداز
overlooked U چشم انداز
overlooking U چشم انداز
overlooks U چشم انداز
trapper U تله انداز
trappers U تله انداز
starter U راه انداز
starters U راه انداز
bumpier U پر از دست انداز
bumpiest U پر از دست انداز
bumpy U پر از دست انداز
shovelled U خاک انداز
potholes U دست انداز
napkin U پیش انداز
napkins U پیش انداز
deposit account U حساب پس انداز
deposit accounts U حساب پس انداز
clearing bank U بانک پس انداز
bump U دست انداز
clearing banks U بانک پس انداز
dustpan U خاک انداز
dustpans U خاک انداز
shovel U خاک انداز
shoveled U خاک انداز
shoveling U خاک انداز
rocket launcher U موشک انداز
rocket launchers U موشک انداز
mortars U خمپاره انداز
driver U راه انداز
drivers U راه انداز
scenery U چشم انداز
trafficker U پشت هم انداز
traffickers U پشت هم انداز
scene U چشم انداز
scenes U چشم انداز
sonorous U طنین انداز
prospecting U چشم انداز
prospected U چشم انداز
lay by U پس انداز کردن
mortar U خمپاره انداز
bombers U بمب انداز
bomber U بمب انداز
bowler U توپ انداز
bowlers U توپ انداز
prospects U چشم انداز
lookout U چشم انداز
lookouts U چشم انداز
fireman U سوخت انداز
firemen U سوخت انداز
catapult U سنگ انداز
catapulted U سنگ انداز
catapulting U سنگ انداز
catapults U سنگ انداز
puddle U دست انداز
puddles U دست انداز
ringer U طنین انداز
ringers U طنین انداز
rough <adj.> U پر دست انداز
saving bank U بانک پس انداز
saving equation U معادله پس انداز
saving function U تابع پس انداز
saving motive U انگیزه پس انداز
saving ratio U نسبت پس انداز
savings account U حساب پس انداز
savings bank U صندوق پس انداز
scoop U خاک انداز
scooped U خاک انداز
save money U پس انداز کردن
saving account U حساب پس انداز
private saving U پس انداز خصوصی
procrastinator U تعویق انداز
propensity to save U گرایش به پس انداز
rate of saving U نرخ پس انداز
saving rate U نرخ پس انداز
releaser U راه انداز
bumpy <adj.> U پر دست انداز
panorama U چشم انداز
panoramas U چشم انداز
retardant U عقب انداز
reverberative U طنین انداز
saves U پس انداز کردن
mouth-watering U دهان آب انداز
stoker U سوخت انداز
the t. U صاعقه انداز
theory of saving U نظریه پس انداز
thrift institutions U موسسات پس انداز
to lay aside U پس انداز کردن
to lay up U پس انداز کردن
torpedo tube U اژدر انداز
springer U کمند انداز
splitter U نفاق انداز
saved U پس انداز کردن
scooping U خاک انداز
save U پس انداز کردن
scoops U خاک انداز
spearman U نیزه انداز
unsaved U پس انداز نشده
salt away <idiom> U پس انداز کردن
provident bank U صندوق پس انداز
landscape U چشم انداز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com