Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
viyuperate
U
توهین کردن سرزنش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
wite
U
توهین سرزنش کردن
Other Matches
sail into
U
به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
to give offences to
U
توهین کردن
libelled
U
توهین کردن به
bespatter
U
توهین کردن
insult
U
توهین کردن به
libels
U
توهین کردن به
libeled
U
توهین کردن به
libeling
U
توهین کردن به
libelling
U
توهین کردن به
insulted
U
توهین کردن به
libel
U
توهین کردن به
affronts
U
اشکارا توهین کردن
affront
آشکارا توهین کردن
insulted
U
دشنام توهین کردن
insult
U
دشنام توهین کردن
affronting
U
اشکارا توهین کردن
blamed
U
سرزنش کردن ملامت کردن
blames
U
سرزنش کردن ملامت کردن
checked
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
blaming
U
سرزنش کردن ملامت کردن
check
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
blame
U
سرزنش کردن ملامت کردن
checks
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
earful
<idiom>
U
پرخاش کردن ،سرزنش کردن
natters
U
سرزنش کردن
berates
U
سرزنش کردن
natter
U
سرزنش کردن
nattered
U
سرزنش کردن
berating
U
سرزنش کردن
nattering
U
سرزنش کردن
berated
U
سرزنش کردن
reproving
U
سرزنش کردن
repoach
U
سرزنش کردن
lash vt
U
سرزنش کردن
vituperate
U
سرزنش کردن
sneap
U
سرزنش کردن
threap
U
سرزنش کردن
to dress down
U
سرزنش کردن
chide
U
سرزنش کردن
chided
U
سرزنش کردن
chides
U
سرزنش کردن
chiding
U
سرزنش کردن
upbraids
U
سرزنش کردن
upbraided
U
سرزنش کردن
reprimands
U
سرزنش کردن
berate
U
سرزنش کردن
upbraid
U
سرزنش کردن
reprehend
U
سرزنش کردن
bite someone's head off
<idiom>
U
سرزنش کردن
trouncing
U
سرزنش کردن
wig
U
سرزنش کردن
wigs
U
سرزنش کردن
ram (something) down one's throat
<idiom>
U
سرزنش کردن
rebukes
U
سرزنش کردن
tongue lash
U
سرزنش کردن
rebuking
U
سرزنش کردن
censure
U
سرزنش کردن
reprimand
U
سرزنش کردن
give it to
<idiom>
U
سرزنش کردن
chid
U
سرزنش کردن
reprimanded
U
سرزنش کردن
call over the coals
U
سرزنش کردن
call down
U
سرزنش کردن
reprimanding
U
سرزنش کردن
trounces
U
سرزنش کردن
trounced
U
سرزنش کردن
trounce
U
سرزنش کردن
rebuke
U
سرزنش کردن
censuring
U
سرزنش کردن
twits
U
سرزنش کردن
censures
U
سرزنش کردن
censured
U
سرزنش کردن
rebuked
U
سرزنش کردن
haze
U
سرزنش کردن
twit
U
سرزنش کردن
dispraise
U
سرزنش کردن
reproves
U
سرزنش کردن
reproved
U
سرزنش کردن
reprove
U
سرزنش کردن
expostulating
U
سرزنش دوستانه کردن
expostulate
U
سرزنش دوستانه کردن
rebuking
U
توبیخ کردن سرزنش
scolded
U
زن غرولندو سرزنش کردن
scold
U
زن غرولندو سرزنش کردن
rebuke
U
توبیخ کردن سرزنش
(on the) safe side
<idiom>
U
سخت سرزنش کردن
chidden
U
صداکردن سرزنش کردن
expostulated
U
سرزنش دوستانه کردن
expostulates
U
سرزنش دوستانه کردن
scolds
U
زن غرولندو سرزنش کردن
to drop on
U
سرزنش یاتنبیه کردن
to tell somebody off
U
کسی را سرزنش کردن
renounce
U
سرزنش یا متهم کردن
renounced
U
سرزنش یا متهم کردن
renounces
U
سرزنش یا متهم کردن
renouncing
U
سرزنش یا متهم کردن
to take somebody to task
U
کسی را سرزنش کردن
to chide somebody
U
کسی را سرزنش کردن
snubbed
U
جلوگیری سرزنش کردن
to read one a lecture
U
کسیرا سرزنش کردن
rebuked
U
توبیخ کردن سرزنش
snub
U
جلوگیری سرزنش کردن
to hall over the couls
U
سرزنش یا توبیخ کردن
rebukes
U
توبیخ کردن سرزنش
snubs
U
جلوگیری سرزنش کردن
snubbing
U
جلوگیری سرزنش کردن
to tick somebody off
[British E]
U
کسی را سرزنش کردن
rant
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
rants
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
skin alive
<idiom>
U
سرزنش کردن،کتک زدن
ranted
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
chew out (someone)
<idiom>
U
به شدت سرزنش کردن (شخصی)
ranten
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
taunted
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
taunting
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
libeled
U
توهین
libeling
U
توهین
offence
U
توهین
libel
U
توهین
offenses
U
توهین
flouts
U
توهین
flouting
U
توهین
flouted
U
توهین
flout
U
توهین
insultation
U
توهین
libelled
U
توهین
insult
U
توهین
contumely
U
توهین
offense,etc
U
توهین
snash
U
توهین
insulted
U
توهین
disgrace
U
توهین
vituperation
U
توهین
disgraced
U
توهین
disgraces
U
توهین
indignity
U
توهین
defamation
U
توهین
libels
U
توهین
libelling
U
توهین
aspersion
U
توهین
indignities
U
توهین
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
insolence
U
توهین غرور
affrontive
U
توهین امیز
affronter
U
توهین کننده
disparagement
U
توهین بی اعتباری
humiliatingly
U
توهین امیز
humiliating
U
توهین امیز
insulting
U
توهین امیز
defamatory
U
توهین امیز
defamer
U
توهین کننده
aspersive
U
توهین امیز
sacrilege
U
توهین به مقدسات
humiliatory
U
توهین امیز
offense
U
اهانت توهین
no offences was meant
U
توهین نبود
insultingly
U
توهین کنان
disgracing
U
توهین امیز
offenses
U
اهانت توهین
blasphemy
U
توهین به مقدسات
offence
U
اهانت توهین
blasphemies
U
توهین به مقدسات
an unwarranted insult
U
توهین ناروایا بی جهت
pratfall
U
امر توهین امیز
abusive
U
بدزبان توهین امیز
fay
U
شوخی توهین امیزکردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
self abuse
U
استمناء با دست توهین بنفس
No offence!
U
نمی خواهم توهین کنم!
No harm meant!
U
نمی خواهم توهین کنم!
contempt of court
U
توهین به دادگاه
[جرم جنایی]
contempt
[criminal offence]
U
توهین به دادگاه
[جرم جنایی]
that insult
U
این توهین اوراسخت ازرده کرد
sanshifter
U
واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com