Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
homogamic
U
تولید نسل کننده بوسیله مقارت باهم جنس خود
homogamous
U
تولید نسل کننده بوسیله مقارت باهم جنس خود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
diptych
U
دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
producer's goods
U
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
sporogony
U
تولید مثل بوسیله هاگ
electro magnetism
U
تولید خواص مغناطیسی بوسیله
self fruitful
U
تولید مثل بوسیله گرده خود
schizogenesis
U
تولید مثل بوسیله شکاف خوردن
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
electrophorus
U
الت تولید الکتریسته ساکن بوسیله القا
schizogony
U
تولید مثل بوسیله شکاف یاتقسیم سلولی
paedogenesis
U
تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
hydroelectric
U
وابسته به تولید نیروی برق بوسیله اب یا بخار
coexistent
U
باهم زیست کننده
homogeneous
U
مقاربت کننده باهم جنس خود
photo pattern generation
U
تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
spermary
U
غده تولید کننده منی محل تولید منی
the producer and the consumer
U
تولید کننده و مصرف کننده
hydrophilous
U
گرده افشانی کننده بوسیله اب
magneto electricity
U
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
progenitive
U
تولید کننده
producers
U
تولید کننده
producer
U
تولید کننده
manufacturer
U
تولید کننده
productive
U
تولید کننده
manufacturers
U
تولید کننده
to set by the ears
U
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
manufacturers
U
تولید کننده سازنده
producer surplus
U
مازاد تولید کننده
manufacturer
U
تولید کننده سازنده
genie
U
تولید کننده تناسلی
supplier
U
شرکت تولید کننده
genies
U
تولید کننده تناسلی
suppliers
U
شرکت تولید کننده
producer
U
تولید کننده مولد
producer's risk
U
ریسک تولید کننده
pistillate
U
تولید کننده مادگی
producers
U
تولید کننده مولد
rational producer
U
تولید کننده منطقی
reproducer
U
دوباره تولید کننده
gonocyte
U
سلول تولید کننده
marginal producer
U
تولید کننده نهائی
half
U
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
toxicogenic
U
تولید کننده محصولات سمی
absorbefacient
U
تولید کننده عمل جذب
smokey the bear
U
وسیله تولید کننده دود
producer surplus
U
اضافه ارزش تولید کننده
producer
U
شخص یا شرکت یا کشور تولید کننده
oil rich countries
U
کشورهای ثروتمند تولید کننده نفت
producers
U
شخص یا شرکت یا کشور تولید کننده
bilge blocks
U
قسمتهای تولید کننده فشار دریایی
g.d.p deflator
U
تعدیل کننده تولید ناخالص داخلی
homogonous
U
تولید کننده اولاد شبیه به والدین
third party lease
U
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
middlemen
U
کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
middleman
U
کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
motorola
U
تولید کننده قط عات الکترونیکی شامل پردازندههای کامپیوتری Apple Macintosh
countervailing power
U
مثلااتحادیه کارگران که درواکنش به قدرت تولید کننده انحصاری ایجاد میشود
homogeneous computer network
U
شبکهای که از ماشینهای مشابه ساخته شده است که با هم سازگارند یا از یک تولید کننده هستند
wrming message
U
پیام تشخیصی که توسط کامپایلر برای اگاهی استفاده کننده تولید میشود
pcm
U
شرکت تولید کننده تختههای جانبی که سازگار کامپیوتر تولیدکننده دیگر باشند
COMPAQ
U
شرکت کامپیوتر شخصی آمریکایی که اولین تولید کننده برای IBMPC بود
licence
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
squash tennis
U
بازی شبیه به اسکواش درهمان محوطه بین 2 نفر که امتیاز فقط بوسیله سرویس کننده به دست می اید و توپ وراکت فرق دارند
text
U
وسیله الکترونیکی که از همان کننده صوت برای تولید صدایی معادل متن وارد شده استفاده میکند
texts
U
وسیله الکترونیکی که از همان کننده صوت برای تولید صدایی معادل متن وارد شده استفاده میکند
generic
U
که با کل وسایل سخت افزاری و نرم افزاری یک تولید کننده سازگار باشد
systems analysis
U
ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
pseudo random
U
سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده اعداد تصادفی
Hayes Corporation
U
تولید کننده مودم که زبان کنترل استاندارد برای مودم ها ایجاد میکند
carries
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carrying
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carry
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
chaff
U
وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
carried
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
bumblebees
U
تولید کننده ارتعاش صوتی نوسان ساز صوتی
bumblebee
U
تولید کننده ارتعاش صوتی نوسان ساز صوتی
spooler
U
برنامه یا دستگاه جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد تا به هنگام انجام کار دیگر نسخه چاپی روی چاپگر تولید کندجمع کننده
cartel
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
dependent
U
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
sudorific
U
عرق اور تولید کننده عرق
rhizogenetic
U
تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenic
U
تولید کننده ریشه ریشه اور
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
second
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
self-
U
قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان
to set at loggerheads
U
باهم بد کردن باهم مخالف کردن
euler theorem
U
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
shelf life
U
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
production overheads
U
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
U
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar
U
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
U
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
U
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrixes
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
c & f
U
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
market socialism
U
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
together
U
باهم
simoltaneous
U
باهم
at once
U
باهم
tutti
U
باهم
simoltaneously
U
باهم
simultaneously
U
باهم
jointly
U
باهم
conjointly
U
باهم
concerted
U
باهم
vis a vis
U
باهم
one with a
U
باهم
vis-a-vis
U
باهم
concurrently
U
باهم
inchorus
U
باهم
mixed capitalism
U
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
collocation
U
باهم گذاری
combines
U
باهم پیوستن
combine
U
باهم پیوستن
cowork
U
باهم کارکردن
to be together
U
باهم بودن
to grow together
U
باهم پیوستن
interweave
U
باهم امیختن
coexist
U
باهم زیستن
coexisted
U
باهم زیستن
coexisting
U
باهم زیستن
combining
U
باهم پیوستن
collaborated
U
باهم کارکردن
one anda
U
همه باهم
collaborate
U
باهم کارکردن
collaborates
U
باهم کارکردن
We went together .
U
باهم رفتیم
collaborating
U
باهم کارکردن
at loggerheads
<idiom>
U
باهم جنگیدن
contemporaneously
U
بطورمعاصر باهم
simultaneous with each other
U
باهم رخ دهنده
all at once
U
همه باهم
coexists
U
باهم زیستن
to huddle together
U
باهم غنودن
cohabitation
U
زندگی باهم
to whip in
U
باهم نگاهداشتن
coincides
U
باهم رویدادن
to act jointly
U
باهم کارکردن
coinciding
U
باهم رویدادن
interwove
U
باهم امیختن
concomitancy
U
باهم بودن
interweaving
U
باهم امیختن
kissing kind
U
باهم دوست
coadunate
U
باهم روییده
coincide
U
باهم رویدادن
cooperate
U
باهم کارکردن
interweaves
U
باهم امیختن
to keep company
U
باهم بودن
coincided
U
باهم رویدادن
to work together
U
باهم کارکردن
symmetrize
U
باهم قرینه کردن
com
U
پیشوند بمعانی با و باهم
to be together with somebody
U
با کسی باهم بودن
they had words
U
باهم نزاع کردند
coapt
U
باهم متناسب شدن
compares
U
برابرکردن باهم سنجیدن
grade
U
جورکردن باهم امیختن
grades
U
جورکردن باهم امیختن
comparing
U
برابرکردن باهم سنجیدن
compare
U
برابرکردن باهم سنجیدن
coact
U
باهم نمایش دادن
confuses
U
باهم اشتباه کردن
correlation
U
بستگی دوچیز باهم
confuse
U
باهم اشتباه کردن
coapt
U
باهم جور امدن
chums
U
باهم زندگی کردن
chum
U
باهم زندگی کردن
promiscuous bathing
U
ابتنی زن و مرد باهم
cohabit
U
باهم زندگی کردن
cohabited
U
باهم زندگی کردن
compared
U
برابرکردن باهم سنجیدن
sum
U
باهم جمع کردن
sums
U
باهم جمع کردن
interchange
U
باهم عوض کردن
interchanged
U
باهم عوض کردن
interchanges
U
باهم عوض کردن
interchanging
U
باهم عوض کردن
cohabits
U
باهم زندگی کردن
cohabiting
U
باهم زندگی کردن
coextend
U
باهم تمدیدیاتوسعه یافتن
impacted
U
باهم جمع شده
to grow together
U
باهم یکی شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com