Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
real gross national product
U
تولید ناخالص ملی واقعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
gnp gap
U
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
Other Matches
gross domestic product
U
تولید ناخالص داخلی
gross national product
U
تولید ناخالص ملی
GNP
U
تولید ناخالص ملی
g.n.p
U
تولید ناخالص ملی
gross primary product
U
تولید ناخالص نخستین
gross product per capita
U
تولید ناخالص سرانه
potential gross national product
U
تولید ناخالص ملی بالقوه
g.d.p deflator
U
تعدیل کننده تولید ناخالص داخلی
employment gap
U
مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
gross revenue
U
درامد فروش ناخالص دریافتی ناخالص
cambridge equation
U
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
quantity theory of money
U
حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
okuns law
U
براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
U
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper
U
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
U
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconds
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
gross
U
ناخالص
adulterant
U
ناخالص
impure
U
ناخالص
grossing
U
ناخالص
grossest
U
ناخالص
grosses
U
ناخالص
raw
U
ناخالص
grosser
U
ناخالص
grossed
U
ناخالص
euler theorem
U
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
gross expenditure
U
هزینه ناخالص
dead loss
U
زیان ناخالص
gross income
U
درامد ناخالص
margin
U
سود ناخالص
margins
U
سود ناخالص
gross amount
U
مبلغ ناخالص
gross earnings
U
عواید ناخالص
grossed
U
عمده ناخالص
gross value
U
ارزش ناخالص
grossest
U
عمده ناخالص
gross
U
عمده ناخالص
doping
U
ناخالص سازی
grosses
U
عمده ناخالص
gross tonnage
U
فرفیت ناخالص به تن
grosser
U
عمده ناخالص
cross thrust
U
تراست ناخالص
grossing
U
عمده ناخالص
gross profit
U
سود ناخالص
cross weight
U
وزن ناخالص
gross yield
U
محصول ناخالص
gross yield
U
بازده ناخالص
operating profit
U
سود ناخالص
gross weight
U
وزن ناخالص
production overheads
U
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
gross rate of return
U
نرخ بازده ناخالص
unladen weight
U
وزن ناخالص خودرو
gross national income
U
درامد ناخالص ملی
gross national expenditure
U
هزینه ناخالص ملی
gross national product
U
محصول ناخالص ملی
gross investment
U
سرمایه گذاری ناخالص
gross national quality
U
کیفیت ناخالص ملی
increasing cost industry
U
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
nominal gross national product
U
محصول ناخالص ملی اسمی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
planar
U
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
U
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
U
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
U
غده تولید کننده منی محل تولید منی
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
U
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
factual
U
واقعی
veritable
U
واقعی
ex post saving
U
واقعی
ex post
U
واقعی
factually
U
واقعی
true life
U
واقعی
concrete
U
: واقعی
actual
U
واقعی
positive
U
واقعی
veracious
U
واقعی
lifelike
U
واقعی
unfeigned
U
واقعی
veridical
U
واقعی
essential
U
واقعی
righting
U
واقعی
virtual
U
واقعی
objective
U
واقعی
objectives
U
واقعی
righted
U
واقعی
card-carrying
U
واقعی
McCoy
U
واقعی
right
U
واقعی
real
U
واقعی
very
U
واقعی
literal
U
واقعی
actuals
U
واقعی
essentials
U
واقعی
out of pocket expenses
U
هزینه واقعی
objective value
U
ارزش واقعی
unrealistic
U
غیر واقعی
objective data
U
دادههای واقعی
actual price
U
قیمت واقعی
nominal
U
غیر واقعی
unrealistically
U
غیر واقعی
very
U
واقعی فعلی
true north
U
شمال واقعی
historical costs
U
هزینه واقعی
unreal
U
غیر واقعی
life size
U
اندازه واقعی
down-to-earth
U
حقیقی واقعی
actual load
U
بار واقعی
real address
آدرس واقعی
real anxiety
U
اضطراب واقعی
actualize
واقعی کردن
matter-of-fact
U
بطور واقعی
actual income
U
درامد واقعی
actual expenses
U
مخارج واقعی
matter of fact
U
بطور واقعی
actual loss
U
زیان واقعی
real wage
U
مزد واقعی
real value
U
ارزش واقعی
actual velocity
U
سرعت واقعی
insubstantial
U
غیر واقعی
actual self
U
خود واقعی
actual saving
U
پس انداز واقعی
real score
U
نمره واقعی
real sector
U
بخش واقعی
real storage
U
انباره واقعی
actual parameter
U
پارامتر واقعی
actual key
U
کلید واقعی
real assets
U
دارائیهای واقعی
real income
U
درامد واقعی
jisen
U
مبارزه واقعی
real memory
U
حافظه واقعی
real mode
U
حالت واقعی
real numbers
U
اعداد واقعی
down to earth
U
حقیقی واقعی
incidental expenses
U
هزینههای واقعی
practical
U
واقعی کارازموده
practicals
U
واقعی کارازموده
real fluid
U
سیال واقعی
actual damage
U
خسارت واقعی
actual cost
U
هزینه واقعی
real capital
U
سرمایه واقعی
actual argument
U
نشانوند واقعی
actual address
U
نشانی واقعی
real costs
U
هزینههای واقعی
real earnings
U
درامدهای واقعی
life-size
U
اندازه واقعی
execute
U
واقعی کردن
true
U
واقعی حقیقی
actualise
[British]
U
واقعی کردن
airy-fairy
U
غیر واقعی
put inpractice
U
واقعی کردن
put into effect
U
واقعی کردن
put ineffect
U
واقعی کردن
implement
U
واقعی کردن
bring into being
U
واقعی کردن
make something happen
U
واقعی کردن
truer
U
واقعی حقیقی
truest
U
واقعی حقیقی
carry out
U
واقعی کردن
bring inbeing
U
واقعی کردن
true slump
U
نشست واقعی
fulfill
[American]
U
واقعی کردن
make a reality
U
واقعی کردن
true vertical
U
قائم واقعی
put into practice
U
واقعی کردن
carry into effect
U
واقعی کردن
carry ineffect
U
واقعی کردن
accomplish
U
واقعی کردن
realizing
U
واقعی کردن
true form
U
فرم واقعی
true complement
U
مکمل واقعی
true complement
U
متمم واقعی
realizes
U
واقعی کردن
realised
U
واقعی کردن
real
U
واقعی موجود
realized
U
واقعی کردن
realises
U
واقعی کردن
realising
U
واقعی کردن
realize
U
واقعی کردن
genuine
U
واقعی حقیقی
true power
U
توان واقعی
never-never
U
غیر واقعی
actualize
U
واقعی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com