Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 243 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stay
U
توقف کردن
stayed
U
توقف کردن
failure
U
توقف کردن
failures
U
توقف کردن
to stop
[doing something]
U
توقف کردن
[از انجام کاری]
pull up
U
توقف کردن
[اتومبیل]
to sojourn
[formal]
[in a place as a visitor]
U
توقف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
barnstorm
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
ramp
U
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps
U
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
stop
U
ایستادن توقف کردن
stopped
U
ایستادن توقف کردن
stopping
U
ایستادن توقف کردن
stops
U
ایستادن توقف کردن
power
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powered
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powering
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powers
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
kill
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
kills
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
jam
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
stand
U
ایست کردن توقف کردن
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
persistence
U
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
lay over
U
در نیمه راه توقف کردن
lie to
U
درجهت باد توقف کردن
to make a pause
U
مکث کردن توقف کردن
run through
<idiom>
U
ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
stop dead/cold
<idiom>
U
سریع توقف کردن
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
Other Matches
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
suspensions
U
توقف
stopple
U
توقف
insolvency
U
توقف
syncope
U
توقف
interruption
U
توقف
stand
U
توقف
stops
U
توقف
parks
U
توقف
stoppage
U
توقف
stop code
U
کد توقف
interrupting
U
توقف
interruptions
U
توقف
stopped
U
توقف
stopping
U
توقف
interrupts
U
توقف
suspension
U
توقف
suspension of payment
U
توقف
stop
U
توقف
cessation
U
توقف
stoppages
U
توقف
parked
U
توقف
commorant
U
توقف
paused
U
توقف
halts
U
توقف
pauses
U
توقف
tarriance
U
توقف
pausing
U
توقف
halt
U
توقف
flag stop
U
توقف
pause
U
توقف
park
U
توقف
halted
U
توقف
interrupt
U
توقف
until stop
[up to the stop]
U
تا جای توقف
no waiting
U
توقف ممنوع
idle period
U
زمان توقف
down time
U
زمان توقف
ceases
U
ایست توقف
ceasing
U
ایست توقف
close
U
ایست توقف
payment stopped
U
توقف پرداخت
bar stop
U
توقف میله
lay-by
U
منطقه توقف
no parking
U
توقف ممنوع
stop bit
U
بیت توقف
lay-bys
U
منطقه توقف
sudden stoppage
U
توقف ناگهانی
break key
U
کلید توقف
break point
U
نقطه توقف
stayed
U
توقف مکث
parked
U
محل توقف
suspensive
U
درحال توقف
black induction
U
توقف القا
carport
U
توقف گاه
ports of call
U
بندر توقف
cease
U
ایست توقف
stoppage of the game
U
توقف بازی
stop sign
U
علامت توقف
stop mechanism
U
مکانیزم توقف
ceased
U
ایست توقف
nonstop
U
بدون توقف
closer
U
ایست توقف
port of call
U
بندر توقف
come down gracefully
U
توقف منضبط
stopcocks
U
وسیله توقف
parks
U
محل توقف
stopcock
U
وسیله توقف
dead halt
U
توقف مطلق
continuously
U
بدون توقف
stay
U
توقف مکث
slack
U
توقف درحرکت
slackest
U
توقف درحرکت
slacks
U
توقف درحرکت
park
U
محل توقف
hemostasis
U
توقف خونریزی
halting place
U
توقف گاه
stop instruction
U
دستورالعمل توقف
bankruptcies
U
توقف بازرگان
thermal critical point
U
نقطه توقف
halt instruction
U
دستورالعمل توقف
program stop
U
توقف برنامه
parking place
U
جایگاه توقف
lay by
U
منطقه توقف
closest
U
ایست توقف
closes
U
ایست توقف
bankruptcy
U
توقف بازرگان
stops
U
توقف انجام کار
off one's back
<idiom>
U
توقف آزار رساندن
prevent
U
توقف رخ دادن چیزی
rest
U
توقف فرمان ازاد
slow-down
<idiom>
U
به توقف کامل نرسیدن
no end
<idiom>
U
پی درپی بدون توقف
hold back
U
توقف مانع شدن
stop over
U
توقف کوتاه مدت
stopped
U
توقف انجام کار
machine idle time
U
زمان توقف ماشین
a thorugh train
U
قطار بدون توقف
stopping
U
توقف انجام کار
stop
U
توقف انجام کار
stop off
<idiom>
U
توقف بین راه
rests
U
توقف فرمان ازاد
machine down time
U
زمان توقف ماشین
time in
U
ادامه بازی پس از توقف
hover
U
درحال توقف پر زدن
measure
U
توقف رخ دادن چیزی
block
U
توقف رویدادن چیزی
hang up
U
معوق شدن توقف
prevents
U
توقف رخ دادن چیزی
cardiac arrests
U
توقف ناگهانی قلب
cardiac arrest
U
توقف ناگهانی قلب
avast
U
ایست توقف کنید
whoa
U
امر به توقف دادن
hang-up
U
معوق شدن توقف
hang-ups
U
معوق شدن توقف
preventing
U
توقف رخ دادن چیزی
blocked
U
توقف رویدادن چیزی
blocks
U
توقف رویدادن چیزی
termination
U
خاتمه دادن یا توقف
hovered
U
درحال توقف پر زدن
prevented
U
توقف رخ دادن چیزی
hovers
U
درحال توقف پر زدن
shut down point
U
نقطه توقف تولید
adjustable stop
U
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
dwells
U
محل توقف توقفگاه استراحت
nonprogrammed halt
U
توقف برنامه ریزی نشده
stopping
U
توقف منزلگاه بین راه
dwell
U
ساکن شدن زمان توقف
protects
U
توقف آسیب دیدن چیزی
dwelled
U
ساکن شدن زمان توقف
protecting
U
توقف آسیب دیدن چیزی
dwelled
U
محل توقف توقفگاه استراحت
stop
U
توقف منزلگاه بین راه
protect
U
توقف آسیب دیدن چیزی
hangup
U
توقف ناگهانی برنامه جاری
dwells
U
ساکن شدن زمان توقف
intercity train
U
قطار بین شهری با توقف
stopped
U
توقف منزلگاه بین راه
hole high
U
توقف گوی در کنار سوراخ
snowplow
U
توقف با بردن پاشنه ها بعقب
power
U
توقف منبع تغذیه الکتریکی
check
U
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
jump stop
U
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
checks
U
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
signal box
U
توقف گاه متصدی علائم
interval
U
توقف کوتاه بین دو عمل
checked
U
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
interactive
U
نقاط توقف را تنظیم کند
signal boxes
U
توقف گاه متصدی علائم
powered
U
توقف منبع تغذیه الکتریکی
stops
U
توقف منزلگاه بین راه
outer fix
U
محوطه توقف خارجی هواپیما
powering
U
توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwell
U
محل توقف توقفگاه استراحت
give pause to
<idiom>
U
باعث توقف وفکر شدن
powers
U
توقف منبع تغذیه الکتریکی
ramp
U
منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
stayer
U
کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
ramps
U
منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
stoplights
U
چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
stoplight
U
چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
bars
U
توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
print
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
bar
U
توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
bar
U
توقف کسی برای انجام کاری
bars
U
توقف کسی برای انجام کاری
How long does the train stop here?
U
چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
printed
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
prints
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
continuous
U
آنچه بدون توقف ادامه یابد
phaseout
U
توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
ending
U
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
endings
U
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
jammed
U
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
run on
U
ادامه دادن متن بدون توقف
Does the train stop in London?
U
آیا قطار در لندن توقف دارد؟
jam
U
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
jams
U
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
break down
U
توقف انجام کار به علت خطای مکانیکی
colon
U
که نشان دهنده یک توقف در رشتهای از کلمات است
interrupt
U
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
colons
U
که نشان دهنده یک توقف در رشتهای از کلمات است
kill
U
دستور توقف کار کامپیوتر در حین اجرا
marina
U
لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
kills
U
دستور توقف کار کامپیوتر در حین اجرا
What platform does the train from York arrive at?
U
قطار یورک در کدام سکو توقف می کند؟
preventative
U
آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
interrupting
U
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
traffic island
U
بلندی وسط خیابان مخصوص توقف پیاده رو
interrupts
U
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
holding area
U
منطقه توقف موقت
[هوا فضا]
[هوانوردی ]
marinas
U
لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
on the fly
U
در حین اجرای برنامه بدون توقف اجرا
breakpoint
U
حرف کاغذ برای ایجاد نقط ه توقف در برنامه
interrupts
U
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
catastrophes
U
خطا یا توقف یک وسیله مربوط به یک آسیب جدی در سیستم
catastrophe
U
خطا یا توقف یک وسیله مربوط به یک آسیب جدی در سیستم
interrupting
U
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com