English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5804 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jam U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
optimization U کار کردن چیزی با کارایی کامل
optimize U کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
powers U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powering U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powered U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
hold back U توقف مانع شدن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to bar somebody from something [doing something] U مانع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
prevents U توقف رخ دادن چیزی
preventing U توقف رخ دادن چیزی
prevent U توقف رخ دادن چیزی
prevented U توقف رخ دادن چیزی
blocks U توقف رویدادن چیزی
block U توقف رویدادن چیزی
blocked U توقف رویدادن چیزی
measure U توقف رخ دادن چیزی
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
protecting U توقف آسیب دیدن چیزی
protect U توقف آسیب دیدن چیزی
protects U توقف آسیب دیدن چیزی
ending U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
stayer U کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
endings U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
interrupting U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupts U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
preventative U آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
get out of the way <idiom> U چیزی به مانع نمانده
approve U تصور اینکه چیزی خوب است
approving U تصور اینکه چیزی خوب است
approves U تصور اینکه چیزی خوب است
authentication U اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
prevention U مانع رخ دادن چیزی شدن
to be a bar to something [somebody] U مانع چیزی [کسی] شدن
forbid U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbids U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
take a stand on something <idiom> U فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preventive U آنچه مانع رویدادن چیزی شود
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
without lifting a finger U بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
think little of <idiom> U تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
save all U چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
balance U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
checks U بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
balances U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
check U بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
checked U بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
dragrope U طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
IF statement U عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
shut down U خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
good riddance to bad rubbish <idiom> U وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
theory of epigensis U فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
shadow RAM U روش بهبود کارایی PC با کپی کردن محتوای قطعه
hedgehogs U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
run through <idiom> U ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] U توقف کردن
failure U توقف کردن
failures U توقف کردن
stay U توقف کردن
stayed U توقف کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
stopping U ایستادن توقف کردن
stops U ایستادن توقف کردن
pull up U توقف کردن [اتومبیل]
stopped U ایستادن توقف کردن
stop U ایستادن توقف کردن
stop dead/cold <idiom> U سریع توقف کردن
lie to U درجهت باد توقف کردن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
lay over U در نیمه راه توقف کردن
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
ramps U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramp U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
preclude U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
kill U پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
kills U پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
monitored U 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitor U 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitors U 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to make a pause U مکث کردن توقف کردن
stand U ایست کردن توقف کردن
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
obstructed U ایجاد مانع کردن
obstructs U ایجاد مانع کردن
let U درنگ کردن مانع
obstructing U ایجاد مانع کردن
lets U درنگ کردن مانع
letting U درنگ کردن مانع
barricade U مانع مسدود کردن
obstruct U ایجاد مانع کردن
barricades U مانع مسدود کردن
barricaded U مانع مسدود کردن
barricading U مانع مسدود کردن
discomfited U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfits U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit U دچار مانع کردن ناراحت کردن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
prevent U مانع شدن ممانعت کردن
obstructively U با قصد فراهم کردن مانع
preventing U مانع شدن ممانعت کردن
gags U مانع فراهم کردن برای
gagging U مانع فراهم کردن برای
gagged U مانع فراهم کردن برای
obstructing U مانع شدن کارشکنی کردن
gag U مانع فراهم کردن برای
hindered U بازمانده کردن مانع شدن
hinders U بازمانده کردن مانع شدن
obstruct U مانع شدن کارشکنی کردن
obstructs U مانع شدن کارشکنی کردن
hampers U مانع شدن مختل کردن
obstructed U مانع شدن کارشکنی کردن
hampered U مانع شدن مختل کردن
hinder U بازمانده کردن مانع شدن
prevents U مانع شدن ممانعت کردن
hampering U مانع شدن مختل کردن
hindering U بازمانده کردن مانع شدن
prevented U مانع شدن ممانعت کردن
head off <idiom> U مانع شدن از ،جلوگیری کردن
hamper U مانع شدن مختل کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
crest clearing U محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
cover one's tracks <idiom> U پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
keel U خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
keels U خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
obstructor U وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude U ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
cut down to size <idiom> U ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
unmount U برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
function U کارایی
effectiveness U کارایی
efficiency U کارایی
proficiency U کارایی
functioned U کارایی
functions U کارایی
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
efficiency unit U واحد کارایی
mechanical efficiency U کارایی مکانیکی
efficiency variance U تباین کارایی
performances U شاهکار کارایی
nozzle efficiency U کارایی نازل
combat efficiency U کارایی رزمی
maximum performance U کارایی حداکثر
performance U شاهکار کارایی
select U خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
selects U خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
selected U خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
barnstorm U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2purchase off the registry
1confinement factor
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com