English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
amass U توده کردن متراکم کردن
amassed U توده کردن متراکم کردن
amasses U توده کردن متراکم کردن
amassing U توده کردن متراکم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
compressive strength U قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
compress U خلاصه کردن متراکم کردن
compressing U خلاصه کردن متراکم کردن
congest U متراکم کردن گرفته کردن
compresses U خلاصه کردن متراکم کردن
condense U متراکم کردن
condensing U متراکم کردن
compressing U متراکم کردن
compress U متراکم کردن
compresses U متراکم کردن
densify U متراکم کردن
condenses U متراکم کردن
compact U متراکم کردن
compaction U متراکم کردن
compacted U متراکم کردن
compacting U متراکم کردن
jams U متراکم کردن
jammed U متراکم کردن
compacts U متراکم کردن
jam U متراکم کردن
pack U متراکم کردن فشردن
clog U متراکم وانباشته کردن
supercharge U متراکم کردن مقدماتی
packs U متراکم کردن فشردن
clogs U متراکم وانباشته کردن
clogged U متراکم وانباشته کردن
soil consolidation U متراکم کردن خاک
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
compaction U فشرده سازی متراکم کردن
rollers U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
roller U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
piled U توده کردن کومه کردن
pile U توده کردن کومه کردن
lumps U توده کردن
stockpiles U توده کردن
stockpiling U توده کردن
stacked U توده کردن
shock U توده کردن
compiled U توده کردن
rucks U توده کردن
shocks U توده کردن
shocked U توده کردن
ruck U توده کردن
compile U توده کردن
compiles U توده کردن
stack U توده کردن
stacks U توده کردن
lumped U توده کردن
compiling U توده کردن
cumulate U توده کردن
stockpile U توده کردن
lump U توده کردن
hills U توده کردن
aggregate U توده کردن
hill U توده کردن
aggregates U توده کردن
stockpiled U توده کردن
crunching U متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
heap U توده کردن پرکردن
heaps U توده کردن پرکردن
massing of fire U توده کردن اتش
heaping U توده کردن پرکردن
concentration of fire U توده کردن اتش
packs U توده کردن بزور چپاندن
pack U توده کردن بزور چپاندن
agglomerate U توده کردن بهم چسبیدن
bulk U بصورت توده جمع کردن
massing U مقدار حجم توده کردن قوا
masses U مقدار حجم توده کردن قوا
mass U مقدار حجم توده کردن قوا
augmentative U متراکم شونده متراکم کننده
aggregates U متراکم متراکم ساختن
aggregate U متراکم متراکم ساختن
tump U توده درختان واقع بر روی تپه توده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
accumulated U متراکم
cumulative U متراکم
compressed U متراکم
densest U متراکم
denser U متراکم
dense U متراکم
leak proof U متراکم
cumulative distribution U متراکم
cumulous U متراکم
compact U متراکم
compacts U متراکم
compactness U متراکم
agglomerative U متراکم
compacted U متراکم
compacting U متراکم
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
agglomerate U متراکم شدن
compressor U متراکم کننده
dense binary code U رمزدودویی متراکم
incompact U غیر متراکم
accumulated capital U سرمایه متراکم
dense list U لیست متراکم
comperssion capacitor U خازن متراکم
condenses U همچگال متراکم
data aggregate U دادههای متراکم
voluminous U متراکم انبوه
condensing U همچگال متراکم
compressed air U هوای متراکم
combustor U متراکم کننده
massy U متراکم غلیظ
condense U همچگال متراکم
compressors U متراکم کننده
cumulative frequency U فراوانی متراکم
eluvium U خاک باداورده و متراکم
data aggregate U متراکم سازی داده ها
cumulous U مانند ابرهای متراکم
heavily overcast U ابری متراکم [هواشناسی]
supercharger U پیش متراکم کننده
condensed mercurytemperature U دمای جیوه متراکم
gas compressor U متراکم کننده هوا
data compression U متراکم سازی داده ها
trust fund U وجوه متراکم شده
over consolidated clay U خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
coke pusher U دستگاه متراکم کننده ذغال کک
planosol U گل سفید نرم و متراکم فلات
accumulated dividend U سود سهام متراکم شده
compressed gas cylinder U سیلندر محتوی گاز متراکم
air compresser U دستگاهی که هوا را متراکم میکند
cumuli U ابر متراکم و روی هم انباشته
wilson cloud U نوعی ابر غلیظ و متراکم
cumulus U ابر متراکم و روی هم انباشته
compression U بهم فشردگی متراکم سازی
laminated product U تولید ماده متراکم متورق
grouter U دستگاه متراکم کننده سیمان
incompressibly U بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
chert U نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
glomerule U خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
provident fund U وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
cumulo nimbus U ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com