English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
map orientation U توجیه نقشه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
assumed orientation U توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
map orientation U توجیه کردن نقشه
Other Matches
maps U نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map U نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
conformal projection U نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map U نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan U نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
cartographers U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographer U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map U نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
hyetography U نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
topographic map U نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
mapping U نقشه کشی کردن تهیه نقشه
storage map U نقشه انباره نقشه انبارش
orthographic U تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
comeback U توجیه
orientation U توجیه
comebacks U توجیه
orienting line U خط توجیه
briefings U توجیه
justifications U توجیه
rationale U توجیه
justification U توجیه
briefing U توجیه
base line U خط توجیه
rationalization U توجیه
justify U توجیه کردن
legtimize U توجیه کردن
justifying U توجیه کردن
unwarrantable U توجیه نکردنی
vindicator U توجیه کننده
legitimatize U توجیه کردن
vindicative U مربوط به توجیه
justificatory U توجیه امیز
orienting angle U زاویه توجیه
legitimization U توجیه کردن
orienting station U ایستگاه توجیه
briefings U توجیه کردن
assumed orientation U توجیه فرضی
rationalization U توجیه عقلی
justifies U توجیه کردن
justifier U توجیه کننده
legitimize U توجیه کردن
legitimized U توجیه کردن
legitimizes U توجیه کردن
legitimizing U توجیه کردن
vindicate U توجیه کردن
vindicated U توجیه کردن
vindicates U توجیه کردن
vindicating U توجیه کردن
economic feasibility U توجیه اقتصادی
legitimising U توجیه کردن
justifiability U توجیه پذیری
vindicatory U وابسته به توجیه
interpretability U قابلیت توجیه
justifiable U توجیه پذیر
justifiable U قابل توجیه
legitimised U توجیه کردن
intellectualization U توجیه عقلی
legitimises U توجیه کردن
economic justification U توجیه اقتصادی
ready room U اطاق توجیه
orients U توجیه کردن
orienting U توجیه کردن
orient U توجیه کردن
self justification U توجیه خویشتن
unwarranted U توجیه نکردنی
orientation U توجیه کردن
briefing U توجیه کردن
selfjustification U توجیه خود
rationalised U عقلا توجیه کردن
sink in <idiom> U توجیه شدن چیزی
justifiable homicide U قتل قابل توجیه
rationalizes U عقلا توجیه کردن
vindication U اثبات بیگناهی توجیه
rationalized U عقلا توجیه کردن
rationalize U عقلا توجیه کردن
rationalizing U عقلا توجیه کردن
rationalising U عقلا توجیه کردن
justifiable homicides U قتل قابل توجیه
rationalises U عقلا توجیه کردن
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
map sheet U شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
geodesy U نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
compass bearing U زاویه توجیه قطب نما
holophrastic U توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
directed net U شبکه توجیه شده مخابراتی
spandrel U لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
outline assembly drawing U نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
common control U کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
orients U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
declinator U سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
dialectic U هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
The officers were brifed on (about) the detailes. U افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
orient U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
geodetic datum U سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
map compilation U تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
mysticism U توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
stereogram U یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
computer aided design and drafting U طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
bench mark U شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
debriefing U پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
vital necessity U پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
projection U سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trimsize U اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
polar stereographic U سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
projections U سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
grid navigation U ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
trig list U لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
racism U اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
rationalize U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
briefing direction U دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
map plane U سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
survey station U ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
interprets U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpret U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpreting U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpreted U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
field control U نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
justify U توجیه کردن هم تراز کردن
justifies U توجیه کردن هم تراز کردن
justifying U توجیه کردن هم تراز کردن
drawing U نقشه
charted U نقشه
projected U نقشه
visual aid U نقشه
chart U نقشه
charting U نقشه
project U نقشه
drawings U نقشه
charts U نقشه
planner U نقشه کش
cartograph U نقشه
outlines U نقشه
outlined U نقشه
scheme U نقشه
outline U نقشه
schemed U نقشه
schemes U نقشه
planners U نقشه کش
outlining U نقشه
programs U نقشه
program U نقشه
draftsman U نقشه کش
cartographer U نقشه کش
cartographers U نقشه کش
rambling U بی نقشه
tracers U نقشه کش
design U نقشه
designs U نقشه
map maker U نقشه کش
map U نقشه
draftsmen U نقشه کش
draughtsman U نقشه کش
draughtsmen U نقشه کش
models U نقشه
plotless U بی نقشه
plat U نقشه
plans U نقشه کف
mounted map U نقشه
designer U نقشه کش
designers U نقشه کش
planless U بی نقشه
plan U نقشه
plan U نقشه کف
plan view U نقشه کف
tracer U نقشه کش
plans U نقشه
modelled U نقشه
plots U نقشه
plotted U نقشه
maps U نقشه
projects U نقشه
plot U نقشه
model U نقشه
modeled U نقشه
original map U نقشه اصلی
planimetric U نقشه پلانیمتری
strategic plan U نقشه جنگ
nautical chart U نقشه دریایی
ground plan U نقشه مسطحه
ground plans U نقشه مسطحه
surveyors U نقشه بردار
chartography U نقشه کشی
surveyor U نقشه بردار
operation map U نقشه عملیات
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com