Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
assumed orientation
U
توجیه فرضی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
assumed orientation
U
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
Other Matches
assumed grid
U
شبکه فرضی سیستم مختصات فرضی
assumed decimal point
U
ممیز فرضی نقطه اعشار فرضی
false origin
U
مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
hypothetical
U
فرضی
presumptive
U
فرضی
assumed
U
فرضی
suppositive
U
فرضی
phantom line
U
خط فرضی
suppisitive
U
فرضی
theoretical
U
فرضی
imaginary
U
فرضی
suppositional
U
فرضی
hypothetic
U
فرضی
hypothetial
U
فرضی
obligatory
U
فرضی
assumptive
U
فرضی
presumptive title
U
حق فرضی
supposed
U
فرضی
agonic line
U
خط فرضی
an imaginary line
U
خط فرضی
orienting line
U
خط توجیه
briefings
U
توجیه
base line
U
خط توجیه
rationalization
U
توجیه
justifications
U
توجیه
justification
U
توجیه
rationale
U
توجیه
orientation
U
توجیه
comeback
U
توجیه
briefing
U
توجیه
comebacks
U
توجیه
notional income
U
درامد فرضی
hypothetical case
U
دعوی فرضی
supposition
U
فرضی انگاشتی
suppositions
U
فرضی انگاشتی
implied trust
U
مسئولیت فرضی
hypostatic
U
اصلی- فرضی
hypothetical construct
U
سازه فرضی
assumed name
U
نام فرضی
fictitious thickness
U
ضخامت فرضی
presumptive
U
فرضی احتمالی
supposedly
U
بطور فرضی
assumed azimuth
U
گرای فرضی
dead reckoning
U
نقطه فرضی
john done
U
اسم فرضی
assumed mean
U
میانگین فرضی
arbitrary control
U
کنترل فرضی
persumptive death
U
موت فرضی
supposed death
U
موت فرضی
suppositious
U
فرضی خیالی
presumed death
U
موت فرضی
presumption of death
U
موت فرضی
dead reckoning
U
محل فرضی
presumptive title
U
سمت فرضی
fictitious thickness
U
ضخامت فرضی
theoretical competition
U
رقابت فرضی
line of scrimmage
U
خط فرضی تجمعی
assumed position
U
موضع فرضی
legitimizing
U
توجیه کردن
orienting station
U
ایستگاه توجیه
interpretability
U
قابلیت توجیه
economic justification
U
توجیه اقتصادی
economic feasibility
U
توجیه اقتصادی
legitimizes
U
توجیه کردن
legitimized
U
توجیه کردن
justifier
U
توجیه کننده
legitimatize
U
توجیه کردن
legtimize
U
توجیه کردن
map orientation
U
توجیه نقشه
unwarrantable
U
توجیه نکردنی
orienting angle
U
زاویه توجیه
selfjustification
U
توجیه خود
self justification
U
توجیه خویشتن
justificatory
U
توجیه امیز
justifiability
U
توجیه پذیری
intellectualization
U
توجیه عقلی
vindicator
U
توجیه کننده
legitimize
U
توجیه کردن
legitimization
U
توجیه کردن
legitimising
U
توجیه کردن
legitimises
U
توجیه کردن
legitimised
U
توجیه کردن
vindicatory
U
وابسته به توجیه
vindicative
U
مربوط به توجیه
ready room
U
اطاق توجیه
vindicate
U
توجیه کردن
vindicated
U
توجیه کردن
justifying
U
توجیه کردن
vindicating
U
توجیه کردن
justify
U
توجیه کردن
justifiable
U
قابل توجیه
justifies
U
توجیه کردن
justifiable
U
توجیه پذیر
vindicates
U
توجیه کردن
briefing
U
توجیه کردن
rationalization
U
توجیه عقلی
orients
U
توجیه کردن
orienting
U
توجیه کردن
orientation
U
توجیه کردن
orient
U
توجیه کردن
unwarranted
U
توجیه نکردنی
briefings
U
توجیه کردن
rule of thumb
U
حساب تخمینی و فرضی
intervening variable
U
متغیر فرضی رابط
hypotheses
U
قضیه فرضی نهشته
presumption of death decree
U
حکم موت فرضی
fictitious force
U
نیروی فرضی
[فیزیک]
hypothetico deductive method
U
روش فرضی- قیاسی
offside line
U
خط فرضی موازی با دروازه
conceptual nervous system
U
دستگاه عصبی فرضی
ideals
U
نمونه کامل فرضی
hypothesis
U
قضیه فرضی نهشته
assumed grid
U
شبکه بندی فرضی
differential ballistic wind
U
باد بالیستیکی فرضی
cone of scape
U
مخروط فرضی در اگزوسفر
presumption of the death decree
U
حکم موت فرضی
home whistle
U
امتیاز واقعی یا فرضی
warrant of presumed death
U
حکم موت فرضی
agonic line
U
خط فرضی روی نقشه
ideal
U
نمونه کامل فرضی
implied malice
U
سوء نیت فرضی
rationalised
U
عقلا توجیه کردن
rationalize
U
عقلا توجیه کردن
sink in
<idiom>
U
توجیه شدن چیزی
vindication
U
اثبات بیگناهی توجیه
justifiable homicides
U
قتل قابل توجیه
rationalizing
U
عقلا توجیه کردن
justifiable homicide
U
قتل قابل توجیه
rationalising
U
عقلا توجیه کردن
rationalises
U
عقلا توجیه کردن
rationalized
U
عقلا توجیه کردن
rationalizes
U
عقلا توجیه کردن
map orientation
U
توجیه کردن نقشه
lay line
U
خط فرضی مسیر قایق به مقصد
hypostasis
U
موجود فرضی حالت تعلیق
head string
U
خط عرضی فرضی وسط میزبیلیارد
graviton
U
واحد بنیادی فرضی گرانش
arbitrary control
U
کنترل با استفاده از گرایامختصات فرضی
holophrastic
U
توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
directed net
U
شبکه توجیه شده مخابراتی
compass bearing
U
زاویه توجیه قطب نما
tabula rasa
U
مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
four yard line
U
خط فرضی 4 متر به موازات دوازه واترپولو
It is quite a hypothetical case .
U
این یک قضیه کاملا" فرضی است
long string
U
خط فرضی از وسط طول میزکیسه دار بیلیارد
The officers were brifed on (about) the detailes.
U
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
orient
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
declinator
U
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
orients
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
dialectic
U
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
orienting
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
Utopias
U
دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
data line
U
خط فرضی که نمایشگر حدفاصله بین دو روز عملیات میباشد
purpuric acid
اسید فرضی که نمک های آن ارغوانی رنگ هستند
Utopia
U
دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
mysticism
U
توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
stereogram
U
یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
telegony
U
انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
bomb release line
U
خط فرضی دور هدف که هواپیما بمب خود را داخل ان رها میکند
yard marker
U
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard line
U
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
isallobar
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobaric
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
point of fall
U
نقطه فرود گلوله به زمین به طور فرضی که با دهانه لوله در یک افق قرار دارد
rhumb line
U
خط فرضی روی کره زمین که همه نصف النهارها را تحت زاویه یکسان قطع میکند
debriefing
U
پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
vital necessity
U
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
chapman region
U
منطقه فرضی در لایههای فوقانی اتمسفر که توزیع دانسیته الکترونها در ان باتغییرات ارتفاع قابل پیش بینی است
racism
U
اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
rationalizing
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
briefing direction
U
دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpreted
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interprets
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreting
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpret
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
talweg
U
خط فرضی موجوددر رود یا نهر که اگر این رود یا نهر بین دو کشورمشترک باشد خط مذکور مرزان دو محسوب خواهد شد
justifies
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justifying
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justify
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com