Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reasoning ability
U
توانایی استدلال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intelligence
U
1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
argumentum
U
استدلال
ratiocination
U
استدلال
inferring one thing from another
U
استدلال
argument
U
استدلال
logic
U
استدلال
reasoning
U
استدلال
arguments
U
استدلال
argumentation
U
استدلال
thoughts
U
استدلال تفکر
analogical reasoning
U
استدلال سنجشی
arguing
U
استدلال کردن
argues
U
استدلال کردن
argued
U
استدلال کردن
analogical reasoning
U
استدلال قیاسی
argue
U
استدلال کردن
reasoner
U
استدلال کننده
affective reasoning
U
استدلال عاطفی
adducible
U
قابل استدلال
reason
U
استدلال کردن
reasoning test
U
ازمون استدلال
proponents
U
استدلال کننده
proponent
U
استدلال کننده
idoliom
U
استدلال غلط
acatalepsia
U
استدلال پریشی
paralogia
U
استدلال پریشی
ratiocinator
U
استدلال کننده
reasons
U
استدلال کردن
thought
U
استدلال تفکر
syllogistic reasoning
U
استدلال قیاسی
deductive reasoning
U
استدلال قیاسی
paralogism
U
استدلال غلط
inductive reasoning
U
استدلال استقرایی
logical reasoning
U
استدلال منطقی
circular reasoning
U
استدلال دوری
discursively
U
ازروی استدلال
ratiocinate
U
استدلال کردن
idolism
U
استدلال غلط
notionalist
U
هواخواه استدلال نظری
dunce
U
استدلال کننده موشکاف
dunces
U
استدلال کننده موشکاف
theorized
U
استدلال نظری کردن
parity of reasoning
U
قیاس یا شباهت استدلال
theorising
U
استدلال نظری کردن
theorised
U
استدلال نظری کردن
devil's advocate
<idiom>
U
[ارائه استدلال مخالف]
theorises
U
استدلال نظری کردن
theorize
U
استدلال نظری کردن
objection
U
مخالفت استدلال مخالف
objections
U
مخالفت استدلال مخالف
theorist
U
طرفدار استدلال نظری
theorists
U
طرفدار استدلال نظری
analogist
U
قیاس و استدلال کننده
theorizing
U
استدلال نظری کردن
theorizes
U
استدلال نظری کردن
a priori
U
استدلال پیش سوی
argue
U
دلیل اوردن استدلال کردن
argues
U
دلیل اوردن استدلال کردن
casuistry
U
استدلال غلط وغیر منطقی
arguing
U
دلیل اوردن استدلال کردن
proves
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
argued
U
دلیل اوردن استدلال کردن
proved
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
prove
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
to theorise
[about something]
[British E]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
fallacies
U
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacy
U
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
out argue
U
در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
to theorize
[about something]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
refutation
U
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
to argue for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to argue the case for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
We shall be reasoning on the grounds that. .
U
روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
boomerange
U
دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
sound
[arguments, data, figures]
<adj.>
U
درست
[بی عیب ]
[سالم ]
[استدلال . داده ها . اعداد]
deictic
U
بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
free thinkers
U
افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
reductive ad absurdum
U
روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
energies
U
توانایی
puissance
U
توانایی
potentialities
U
توانایی
potentiality
U
توانایی
energy
U
توانایی
potently
U
با توانایی
potence
U
توانایی
strenght
U
توانایی
reach
U
توانایی
reached
U
توانایی
reaching
U
توانایی
faculty
U
توانایی
faculties
U
توانایی
able-bodied
U
توانایی
reaches
U
توانایی
ably
U
با توانایی
skill
U
توانایی
credential
U
توانایی
might
U
توانایی
influenced
U
توانایی
influences
U
توانایی
influencing
U
توانایی
competence
U
توانایی
qualification
U
توانایی
expertise
U
توانایی
influence
U
توانایی
capability
U
توانایی
powered
U
توانایی
powering
U
توانایی
powers
U
توانایی
abilities
U
توانایی
ability
U
توانایی
power
U
توانایی
authority
U
توانایی
means
U
توانایی
intuitionism
U
عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionalism
U
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
to the best of ones ability
U
بامنتهای توانایی
powerlessly
U
با عدم توانایی
capacities
U
توانایی کار
working capacity
U
توانایی کار
have (something) going for one
<idiom>
U
توانایی داشتن
capacities
U
توانایی گنجایش
authority
U
توانایی اجازه
convertibility
U
توانایی تغییر
energy
U
توانایی کار
capability
U
توانایی مقدورات
energies
U
توانایی کار
general ability
U
توانایی عمومی
numerical ability
U
توانایی عددی
capacity
U
توانایی کار
capacity
U
صلاحیت توانایی
if possible
U
در صورت توانایی
special ability
U
توانایی اختصاصی
mental ability
U
توانایی ذهنی
risibility
U
توانایی خندیدن
ability test
آزمون توانایی
sentience
U
توانایی حسی
feasibility
U
توانایی انجام
vim
U
انرژی توانایی
potency
U
توانایی نیرومندی
strength
U
قوه توانایی
strengths
U
قوه توانایی
spatial ability
U
توانایی فضایی
capacities
U
صلاحیت توانایی
capacity
U
توانایی گنجایش
non ability
U
عدم توانایی
verbal ability
U
توانایی کلامی
intuitivist
U
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
fallacy of composition
U
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
nondeletable
U
عدم توانایی حذف
capable
U
توانایی انجام کاری
nonscrollable
U
عدم توانایی انتقال
psi ability
توانایی فرا روانی
absorptive
U
توانایی مکش یا جذب
solvency
U
توانایی پرداخت بدهی
almightiness
U
توانایی برهمه چیز
authority
U
توانایی انجام کاری
(have) what it takes
<idiom>
U
توانایی انجام کار
one-upmanship
<idiom>
U
توانایی سر بودن از دیگران
starting power
U
توانایی راه اندازی
get to
<idiom>
U
توانایی داشتن برای
rationalism
U
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
authorisations
U
اجازه یا توانایی انجام کاری
potential
<adj.>
U
[توانایی برای انجام کاری]
insolvent
U
فاقد توانایی پرداختن دیون
ability grouping
گروه بندی بر پایه توانایی
as far as in me lies
U
تا انجاکه در حدود توانایی من است
may
U
توانایی داشتن قادر بودن
authorization
U
اجازه یا توانایی انجام کاری
insolvency
U
عدم توانایی در پرداخت بدهی
with all one's might
U
با تمام نیرو با همه توانایی
I don't have it in my power to help you.
U
من توانایی کمک به شما را ندارم.
overloaded
U
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
with might and main
U
با تمام نیرو با همه توانایی
feel up to (do something)
<idiom>
U
توانایی انجام کاری رانداشتن
mac quarrie test for mechanical ability
آزمون توانایی فنی مک کواری
overloads
U
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
overload
U
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
forward chaining
U
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
circuits
U
اطلاعات مربوط به توانایی یک مدار مخصوص
degradation
U
کمبود توانایی پردازش به علت خرابی
otis lennon mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس-لنون
terman group test of mental ability
آزمون گروهی توانایی ذهنی ترمن
circuit
U
اطلاعات مربوط به توانایی یک مدار مخصوص
conduction
U
توانایی یک ماده برای هدایت جریان
waiting delay
U
تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
to be out of one's depth
U
از توانایی و یا مهارت
[کسی]
خارج بودن
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
potential
U
توانایی انرژی برای کار کردن
knowledge is power
U
دانایی توانایی است توانابودهرکه دانابود
backward chaining
U
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
Stress reduces an employee's working capacity'
U
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
channeling
U
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channelled
U
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
Let's see how much you can take.
<idiom>
U
ببینیم تا چه حد توانایی
[استقامت]
داری .
[اصطلاح روزمره]
to see what
[mettle]
he is made of
<idiom>
U
تا ببینیم او
[مرد]
چقدر توانایی
[تحمل]
دارد
channeled
U
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channels
U
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
arithmetic
U
توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
reliability
U
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
random access
U
توانایی دستیابی سریع به محلهای حافظه به هر ترتیبی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com