English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
undertone U ته صدا موجود در زمینه
undertones U ته صدا موجود در زمینه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inversions U تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversion U تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
middle distance U فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
polymorph U عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
tone-on-tone U [بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
current ratio U نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
partition U بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
partitions U بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
implied malice U سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
foreground U سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
ichnograph U زمینه
ground note U نت زمینه
background U زمینه
designs U زمینه
context U زمینه
conspectus U زمینه
ground U زمینه
backgrounds U پس زمینه
flat paint U زمینه
flash color U زمینه
background U پس زمینه
design U زمینه
tendency U زمینه
sketches U زمینه
outlines U زمینه
outlining U زمینه
predispositions U زمینه
predisposition U زمینه
settings U زمینه
setting U زمینه
terrain U زمینه
tendencies U زمینه
contexts U زمینه
outline U زمینه
outlined U زمینه
basis U زمینه
backgrounds U زمینه
sketch U زمینه
sketched U زمینه
blue print U زمینه ابی
display background U زمینه نمایش
background communication U ارتباط پس زمینه
protective ground U زمینه حفافتی
ground colour U رنگ زمینه
host crystal U بلور زمینه
in this connextion U دراین زمینه
ichnography U زمینه سازی
figure ground U شکل و زمینه
theme U ریشه زمینه
predisposing U زمینه را مهیاساختن
root U سرچشمه زمینه
roots U سرچشمه زمینه
background current U جریان زمینه
ambient U پس زمینه معمولی
intrigue U زمینه سازی
intrigues U زمینه سازی
intriguing U زمینه سازی
planning U زمینه سازی
wherein U درچه زمینه
predisposes U زمینه را مهیاساختن
predisposed U زمینه را مهیاساختن
predispose U زمینه را مهیاساختن
themes U ریشه زمینه
background radiation U تابش زمینه
background process U فرایندهای پس زمینه
background printing U چاپ پس زمینه
background noise U اختلال پس زمینه
background noise U صدای پس زمینه
foreground U پیش زمینه
background level U تراز زمینه
groundwork U زمینه اساس
matrixes U زمینه ملاط
dominant design U زمینه اصلی
ground color U رنگ زمینه
surveys U زمینه یابی
main color U رنگ زمینه
survey U زمینه یابی
surveyed U زمینه یابی
background sound U موسیقی پس زمینه
background music U موسیقی پس زمینه
contrasting U رنگ زمینه
contrasted U رنگ زمینه
matrix U زمینه ملاط
contrast U رنگ زمینه
contrasts U رنگ زمینه
ambient music U موسیقی پس زمینه
contrast U زمینه طرح و سایه
background recalculation U محاسبه مجدد پس زمینه
contrasted U زمینه طرح و سایه
contrasting U زمینه طرح و سایه
field U زمینه رزمی صحرایی
attitude survey U زمینه یابی نگرش
contrasts U زمینه طرح و سایه
It is in short supply. U زمینه اش دربازار کم است
survey research U پژوهش زمینه یاب
survey tests U ازمونهای زمینه یابی
spectrum of war U زمینه ها یا طیف جنگ
fields U زمینه رزمی صحرایی
fielded U زمینه رزمی صحرایی
predisposing factor U عامل زمینه ساز
spectrum of war U جنگ در تمام زمینه ها
field lens adjustment زمینه تنظیم لنز
basic ground U زمینه و متن اصلی فرش
color contrast U تضاد رنگی در زمینه فرش
To pave the way . To prepare the ground. U زمینه رافراهم ( هموار) کردن
foreground task U کار یا وفیفه پیش زمینه
ich nographic U وابسته به طراحی و زمینه سازی
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
plat U نقشه کشی زمینه سازی
This painting has a green background. U زمینه این تابلو سبز است
cosmic microwave radiation background U زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
grillage U زمینه و طرح مشبک توری و غیره
karyolymph U ماده اساسی زمینه هسته سلولی
scenarios U زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
scenario U زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
positive U تصویر صفحه نمایش با پشت زمینه سفید
scarlet U [زمینه فرش بافته شده قرمز یکدست]
We shall be reasoning on the grounds that. . U روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
blurred black ground U زمینه و متن فرشی که نامشخص و مبهم باشد
belcher U دستمال گردن با زمینه ابی وخال سفید
going U موجود
stocked U موجود
existing U موجود
entity U موجود
bound U موجود
in store U موجود
disposal U موجود
available U موجود
lives U موجود
life U موجود
inesse U موجود
to the fore U موجود
entities U موجود
on hand U موجود
stock U موجود
extant U موجود
handier U موجود
handiest U موجود
existent U موجود
handy U موجود
reverse video U کاراکترهای تیره بر روی زمینه نمایش روشن تصویرمعکوس
wight U موجود زنده
inexistent U غیر موجود
to have in stock U موجود داشتن
records available U اطلاعات موجود
fleet in being U ناوگان موجود
biotype U موجود همزیست
effective strength U استعدادرزمی موجود
ready money U پول موجود
available goods U کالاهای موجود
available balance U مانده موجود
to be there U موجود بودن
existing circumstances U شرایط موجود
spot goods U کالاهای موجود
gremlins U موجود وهمی
real U واقعی موجود
thing U لباس موجود
presented U موجود اماده
presenting U موجود اماده
presents U موجود اماده
availability U موجود بودن
gremlin U موجود وهمی
status quo U وضع موجود
present U موجود اماده
underlies U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
wallpapers U تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
I have to go back a little bit. [This requires a little background {explanation} ] . U این نیاز به کمی پیش زمینه [توضیح بیشتر] دارد.
underlain U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
wallpaper U تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
dermatome U قسمت خارجی یک موجود
extant U نسخهء موجود و باقی
supermen U موجود مافوق انسان
back order U اماد غیر موجود
available supply rate U نواخت اماد موجود
superman U موجود مافوق انسان
nonentities U چیز غیر موجود
nonentity U چیز غیر موجود
microorganism U موجود ذره بینی
microorganisms U موجود ذره بینی
built in U موجود در داخل چیزی
uric U موجود در ادرار پیشابی
biogenic U موجد موجود زنده
water hardness U [میزان املاح موجود در آب]
clara U هدف موجود نیست
preexistent U ازلیت موجود از قبل
polyembryony U موجود چند جنینی
being U موجود زنده شخصیت
freed U موجود در دیسک یا حافظه
organism U ترکیب موجود زنده
hemophile U موجود خون دوست
hygroscopic moisture U رطوبت موجود در هوا
The root of exisiting differences. U ریشه اختلافات موجود
on hand U وسایل موجود درانبار
free U موجود در دیسک یا حافظه
stock accounting U حساب کالاهای موجود
freeing U موجود در دیسک یا حافظه
anaerobe U موجود غیر هوازی
organisms U ترکیب موجود زنده
virtual U موجود بالقوه تقدیری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com