English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to reckon with out one's host U تنها به قاضی رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To go alone to the judge . <proverb> U تنها به قاضى رفتن.
gyrodyne U رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
arrest of judgment U سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
pretor U قاضی
judges U قاضی
pretorian U قاضی
judging U قاضی
cadi U قاضی
recusatio judicis U رد قاضی
kadi or kadee U قاضی
judged U قاضی
magistracy U قاضی
bencher U قاضی
judge U قاضی
arbiter U قاضی داور
arbiters U قاضی داور
Justices of the Peace U قاضی صلحیه
Chief Justices U قاضی القضات
holy joe U قاضی عسکر
chaplains U قاضی عسگر
Chief Justice U قاضی القضات
Chief Justice U قاضی اعظم
chaplain U قاضی عسگر
interrogator U قاضی تحقیق
personal knowledge of the judge U علم قاضی
stylists U قاضی سلیقه
stylist U قاضی سلیقه
interrogators U قاضی تحقیق
provost marshal U قاضی نظامی
Chief Justices U قاضی اعظم
judging U قاضی دادرس
before the jvdges U در حضور قاضی
arbitrators U قاضی تحکیم
judicial interrogator U قاضی تحقیق
examing magistrate U قاضی تحقیق
judge U قاضی دادرس
Justice of the Peace U قاضی صلحیه
examinating magistrate U قاضی تحقیق
arbitrator U قاضی تحکیم
the chief justice U قاضی القضات
padre U قاضی عسکر
judged U قاضی دادرس
judges U قاضی دادرس
judge advocate U قاضی عسکر
padres U قاضی عسکر
king's counsel U قاضی دادگاه پادشاه
coram judice U در حضور قاضی اصاع
county magestrate U قاضی دادگاه استان
Soc U اصل استقلال قاضی
magistrates U قاضی دادگاه جنحه
magistrate U قاضی دادگاه جنحه
samson U قاضی قدیم اسرائیل
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
circuit U حوزه قضایی یک قاضی دور
to bring the matter before a court [the judge] U دعوایی را در حضور قاضی آوردن
circuits U حوزه قضایی یک قاضی دور
puisne judge U قاضی پایین رتبه دادرس جز
praetor U قاضی یاافسر مادون کنسول
to bring somebody before the judge U کسی را در حضور قاضی آوردن
The judge remained an honest man all his life . U قاضی تمام عمرش درستکار ماند
chaplaincy U مقام یا محل کار قاضی عسگر
chaplaincies U مقام یا محل کار قاضی عسگر
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
bench warrant U حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
nemo potest esse simul actor et judex U هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
acetiam U برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
The judge will have the final say on the matter. U قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
perverse verdict U رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
attaint U محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
case law U رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
acatalectic U قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
recluses U تنها
solitarily U تنها
single-handed U تنها
sole U تنها
single handed U تنها
soles U تنها
just U تنها
only U تنها
by yourself U تنها
siolus U تنها
by oneself U تنها
solus U تنها
by one,s self U تنها
by it self U تنها
mere U تنها
recluse U تنها
merest U تنها
alone U تنها
single U تنها
uniquely U تنها
unique U تنها
lonely U تنها
loneliest U تنها
lonelier U تنها
single line U خط تنها
solitary U تنها
unaccompanied U تنها
solos U تنها
lone U تنها
exclusive U تنها
solo U تنها
out in the cold <idiom> U تنها
justiciar U قاضی عالیرتبهء دادگاههای عالی قرون وسطایی انگلیس دادرس عالیرتبه
fly by the seat of one's pants <idiom> U دست تنها
to pull a lone oar U تنها کارکردن
lone electron U الکترون تنها
lonesome U تنها وبیکس
single haneded U دست تنها
leave alone U تنها گذاردن
read only U تنها خواندنی
sole argument U تنها دلیل
wirte only U تنها نوشتن
he alone went U تنها اورفت
bread alone U تنها نان
Do not leave me alone. U من را تنها نگذار.
soli U تنها خوانان
soles U شالوده تنها
single U تنها یک نفری
sole U شالوده تنها
aside U صحبت تنها
sole U تنها انحصاری
strands U تنها گذاشتن
bare handed U دست تنها
soles U تنها انحصاری
singly U تنها انفرادا
strand U تنها گذاشتن
asides U صحبت تنها
procedendo U حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
lone pair electron U زوج الکترون تنها
monological U تنها سخن گو خودگووخودشنو
not only he came but U نه تنها امد بلکه
to live to oneself U تنها زندگی کردن
lonely hearts U تنها و جویای همدم
but U نه تنها بطور محض
to pull a lone oar U تنها پارو زدن
kick back <idiom> U تنها استراحت کردن
leave in the lurch <idiom> U دست تنها گذاشتن
adhoc U تنها به این منظور
out of pure mischief U تنها از روی بدجنسی
zoon U تنها محصول یک نطفه واحد
photon U تنها یک الکترون تابش شود
par for the course <idiom> U تنها چیزیکه انتظار داشته
one-track mind <idiom> U تنها به یک چیز فکر کردن
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
fair-weather friend <idiom> U شخصی که تنها دوست است
baring the king U تنها کردن شاه شطرنج
bare king U شاه تنها یا بی یاور شطرنج
lip service <idiom> U تنها زبونی موافقت کردن
Come along and keep me company. U بامن بیا تا تنها نباشم
i was reserved for it U تنها برای من مقدر شده بود
His only aim and object is to make afortune . U تنها قصدش پولدار شدن است
live out of a suitcase <idiom> U تنها بایک چمدان زندگی کردن
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
tapping U ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
endorsement in blank U فهر نویسی به وسیله امضاء تنها
tapped U ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
i did it only for your sake U تنها به خاطرشما این کار را کردم
i rely solely on god... U تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
tap U ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
This is the only way to guarantee that ... U تنها راه برای تضمین این است که ...
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
monarchs U پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
You alone can help me. U تنها (فقط )شما می توانید کمکم کنید
monarch U پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
peripheral U و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
only death does not tell lies U تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
I am obsessed by fear of unemployment . U تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
letter-box company U شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
HD U ارسال داده تنها در یک جهت روی کانال یک سویه
tuners U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuner U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
to disturb any one's privacy U کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
sleeping partner U شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
sleeping partners U شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
unilateral contract U پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
barrator U قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
slander U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandered U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
slanders U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
cantilever U تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
slandering U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
This is important, not only today, but also and especially for the future. U این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
restricted propellant U سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
child U یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
identity U تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
identities U تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
physiocratic system U روش اقتصادی فیزیوکراتها عقیده به اینکه تنها زمین عامل تولید است
undamped U نوسان ازاد که تنها به نیروهای داخلی اینرسی الاستیک و وزن بستگی دارد
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com