English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
estate in remainder U تملک معلق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
appropriation U تملک
acquisition U تملک
acquisitions U تملک
possession U تملک
holding U تملک
acquistion U تملک
gaining ownership U تملک
poss U مخفف تملک
repossession U تملک ثانوی
fee simple U حق تملک دائم
expropriate U از تملک در اوردن
expropriated U از تملک در اوردن
expropriates U از تملک در اوردن
expropriating U از تملک در اوردن
demesne U تملک زمین
accession U تملک نماء
reebtry U تملک مجدد
occupancy U تملک کننده
uti possidetis U تملک اراضی مفتوحه
uti possidetis U تملک اراضی اشغالی
occupancy U تملک اموال بلا صاحب متصرف
cost in use U هزینه تملک و بهره برداری از ساختمان یا کارخانه
sergeanty U انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
pyramiding U سیستم مدیریت هرمی حالتی که چندین شرکت تحت تملک یا اداره یک موسسه بزرگ قرار گیرند
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
take possession of U متصرف شدن تصاحب کردن تملک کردن
suspends U معلق
jusad rem U حق معلق
flip flap U معلق
hypostasis U معلق
pendent U معلق
pensile U معلق
heels over head U معلق
suspending U معلق
chain bridge U پل معلق
abeyant U معلق
cantilever bridge U پل معلق
dependent U معلق
suspense U معلق
suspended U معلق
suspender U معلق
suspension bridges U پل معلق
suspension bridge U پل معلق
suspend U معلق
turntables U معلق
tumbler U معلق زن
tumblers U معلق زن
suspensory U معلق
suspensor U معلق
up in the air <idiom> معلق
headlong U معلق
pendants U معلق
pendant U معلق
turntable U معلق
hanging U معلق
handstands U معلق
handstand U معلق
conditional U معلق
summersault U معلق
hanging step U پله معلق
to be up in the air U معلق بودن
full-suspension <adj.> U کاملا معلق
unconditionality U معلق نبودن
somerset U معلق زدن
lis pendens U دعوای معلق
levitative U معلق در هوا
suspended load U بار معلق
suspended solids U جامدات معلق
suspense file U پرونده معلق
hanging indent U تورفتگی معلق
suspensed sediment U رسوبات معلق در اب
suspension cable U کابل معلق
suspension reinforcement U ارماتور معلق
somersaults U معلق پشتک
conditional contract U عقد معلق
suspensive U تعلیق معلق
somerset U شیرجه معلق
tumbled U معلق زدن
suspends U معلق کردن
somersault U معلق زدن
somersaulted U معلق پشتک
somersaulted U معلق زدن
somersaulting U معلق پشتک
somersaulting U معلق زدن
somersaults U معلق زدن
tumbles U معلق زدن
suspend U معلق کردن
tumble U معلق شدن
tumble U معلق زدن
tumbles U معلق شدن
tumbled U معلق شدن
suspending U معلق کردن
suspension U معلق کردن
hanging U معلق شدن
suspensions U معلق کردن
somersault U معلق پشتک
suspension of vouchers U معلق کردن اسناد
pending U تازمانی که امر معلق
hang-up U درحال معلق ماندن
hang-ups U درحال معلق ماندن
cable suspension bridge U پل معلق با سیم تابیده
suspend from service U معلق کردن از کار
a bolt from the blue U مثل عجل معلق
hang up U درحال معلق ماندن
arch-buttant U پشت بند معلق
floccule U تودههای معلق درمایع
full-suspension bike U دوچرخه کاملا معلق
breakdowns U ته نشینی مواد معلق دردوغاب
To teach grandma to suck eggs. U جلوی لوطی معلق زدن
breakdown U ته نشینی مواد معلق دردوغاب
policy U سند معلق به انجام شرطی
to stay something U موقتا معلق کردن [قانون]
policies U سند معلق به انجام شرطی
suspending U موقوف الاجرا کردن معلق
overturned U معلق شدن برگشتن وسیله
pendent lite U حکم معلق امین ترکه
handspring U معلق زدن بر روی دستها
suspend U موقوف الاجرا کردن معلق
due in suspense file U پرونده درخواستهای منتظردریافت معلق
suspends U موقوف الاجرا کردن معلق
suspends U معلق کردن تعلیق دادن
settleable suspended solids U مواد معلق تهنشین پذیر
overturn U معلق شدن برگشتن وسیله
suspend U معلق کردن تعلیق دادن
overturns U معلق شدن برگشتن وسیله
suspending U معلق کردن تعلیق دادن
to be on tenters U میان زمین واسمان معلق بودن
to remain suspended U معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
float U شناور ساختن در هوا معلق بودن
floats U شناور ساختن در هوا معلق بودن
floated U شناور ساختن در هوا معلق بودن
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
to stay floating U معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
suspensoid U محلول سریشمی دارای ذرات معلق
to be on tenter hooks U میان زمین واسمان معلق بودن
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
to hold a wolf by the ear U میان زمین واسمان معلق بودن
tenterhooks <idiom> U درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
to suspend U معلق نگه داشتن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
set down U معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا
electrophoresis U حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق
to keep somebody on tenterhooks <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
to have somebody on the hook <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
to let somebody dangle <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
nonduty status U حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
to keep somebody in suspense <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
plea in abatement U دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
aluminum pigmented dope U لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
vertical take off and landing U هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
black wash U نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
suspending U معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspend U معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspends U معلق کردن موقتا بیکار کردن
estate in remainder U ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
northern lights شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dance U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
hanger U اویزان کننده معلق کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
to turn a somersault U پشتک زدن معلق زدن
tumbles U غلت خوردن معلق خوردن
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
tumble U غلت خوردن معلق خوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com