English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
centered U تمرکز یافتن
centers U تمرکز یافتن
centre U تمرکز یافتن
centred U تمرکز یافتن
center U تمرکز یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
center U کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
Other Matches
concentrates U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrations U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
propagates U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating U گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
yeep joung U تمرکز
centralisation U تمرکز
centralization U تمرکز
focusing U تمرکز
centering U تمرکز
concentrations U تمرکز
concentration U تمرکز
visual focusing U تمرکز دیداری
horizontal integration U تمرکز افقی
centralists U طرفدار تمرکز
centralist U طرفدار تمرکز
line concentrator U تمرکز کننده خط
concentrate U تمرکز کردن
retain U تمرکز دادن
retained U تمرکز دادن
concentrate U تمرکز دادن
retains U تمرکز دادن
post deflection focusing U تمرکز پس از انحراف
concentrates U تمرکز کردن
concentrates U تمرکز دادن
concentrating U تمرکز کردن
concentrations U تمرکز عده ها
concentration U تمرکز عده ها
retaining U تمرکز دادن
concentrating U تمرکز دادن
period of concentration U زمان تمرکز
electrostatic focusing U تمرکز الکتروستاتیکی
totalitarianism U تمرکز گرایی
concentative U تمرکز دهنده
concentration of fire U تمرکز اتش
concentration ratio U نسبت تمرکز
concentration ratio U نرخ تمرکز
gas focusing U تمرکز با گاز
cost center U تمرکز هزینه
crossover U تمرکز نخستین
focusing magnet U مغناطیس تمرکز ده
data concentration U تمرکز داده
focusing control U تنظیم تمرکز
degree of centralization U درجه تمرکز
focusing coil U پیچک تمرکز
focalization U تمرکز در کانون
electromagnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
magnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
ionic focusing U تمرکز با گاز
centering tool U ابزار تمرکز
center spuare U زاویه تمرکز
decentralization U عدم تمرکز
electron focusing U تمرکز الکترون
stress concentration U تمرکز تنش
cathexis U تمرکز روانی
automatic focusing U تمرکز خودکار
self focus U تنظیم تمرکز خودکار
decentralize U عدم تمرکز دادن
decentralising U عدم تمرکز دادن
concentrate U تمرکز دادن تغلیظ
critical concentration U میزان تمرکز بحرانی
decentralises U عدم تمرکز دادن
concentrates U تمرکز دادن تغلیظ
concentrating U تمرکز دادن تغلیظ
decentralised U عدم تمرکز دادن
massing of fire U تمرکز دادن اتشها
mass U تمرکز قوای جنگی
masses U تمرکز قوای جنگی
centralized design U طراحی تمرکز یافته
decentralizing U عدم تمرکز دادن
massing U تمرکز قوای جنگی
concentration area U منطقه تمرکز اتش
decentralizes U عدم تمرکز دادن
bourrelet U ورم تمرکز گلوله
centralising U تمرکز دادن تمرکزی کردن
electron beam focusing U تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralism U سیستم تمرکز در اداره مملکت
authoritarianism U فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
centralizes U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralised U تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter U تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralizing U تمرکز دادن تمرکزی کردن
pools U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralised U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pool U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. U فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
Zionism U نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
centralising U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
statism U تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
centralizing U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralises U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
permanent magnet focusing U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
cathectic U وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
localization U تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
hit the high spots <idiom> U روی نکته اصلی تمرکز کردن
decentralism U سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
permanent magnet centering U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
gather writer U تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
authoritarians U طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
grommet U حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
authoritarian U طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
condenser U الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
Zionist U طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
tabbing U ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
silicon valley U محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
departmentalism U اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
sabot U کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
ogive U ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
concentration area U منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
discovering U یافتن
detects U یافتن
detected U یافتن
detect U یافتن
finds U یافتن
find U یافتن
detecting U یافتن
discovers U یافتن
discover U یافتن
discovered U یافتن
relaxing U تخفیف یافتن
dwindled U تدریجاکاهش یافتن
dwindles U تدریجاکاهش یافتن
to be through U فراغت یافتن
relax U تخفیف یافتن
prefers U ترجیح یافتن
dwindle U تدریجاکاهش یافتن
relaxes U تخفیف یافتن
to get rid of U رهایی یافتن از
to reach for knowledge U برای یافتن
terminates U خاتمه یافتن
dominate U تفوق یافتن
conquer U پیروزی یافتن بر
dominates U تفوق یافتن
to pull round U بهبودی یافتن
specialization U تخصص یافتن
dominated U تفوق یافتن
terminate U خاتمه یافتن
to look oneself again U بهبود یافتن
terminated U خاتمه یافتن
to grow better U بهبودی یافتن
conquering U پیروزی یافتن بر
dwindling U تدریجاکاهش یافتن
to gain in nealth U بهبودی یافتن
to extricate oneself U رهایی یافتن
to come to know U اگاهی یافتن
to be transferred U انتقال یافتن
recuperated U بهبودی یافتن
to be prolonged U امتداد یافتن
to a greatness U بزرگی یافتن
recuperate U بهبودی یافتن
taper off U کاهش یافتن
expands U بسط یافتن
expanding U بسط یافتن
expand U بسط یافتن
attains U دست یافتن
attaining U دست یافتن
attained U دست یافتن
to gain the upper hand U غلبه یافتن
transcends U برتری یافتن
recuperates U بهبودی یافتن
deploy U گسترش یافتن
to get ones hand in U دست یافتن به
preferring U ترجیح یافتن
deploying U گسترش یافتن
prefer U ترجیح یافتن
to get off U رهایی یافتن از
overpowers U استیلا یافتن بر
deploys U گسترش یافتن
overpowered U استیلا یافتن بر
to get fame U شهرت یافتن
transcend U برتری یافتن
overpower U استیلا یافتن بر
transcended U برتری یافتن
recuperating U بهبودی یافتن
transcending U برتری یافتن
attain U دست یافتن
convect U انتقال یافتن
shrink U کاهش یافتن
keep one's head above water U رهایی یافتن
lay hands on something U چیزی را یافتن
accede U دست یافتن
look oneself again U بهبود یافتن
pick up health U بهبود یافتن
circumfuse U گسترش یافتن
meliorate U بهبود یافتن
misalign U تغییر یافتن
ends U خاتمه یافتن
ended U خاتمه یافتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com