English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
localization U تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
silicon valley U محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
concentrates U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
bitblt U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
concentration U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
assembly order U دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع
soil conservation U مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
concentrating U تمرکز کردن
concentrates U تمرکز کردن
concentrate U تمرکز کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
centralises U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes U تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter U تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralised U تمرکز دادن تمرکزی کردن
pools U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralised U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
center U کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
centralises U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralising U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
hit the high spots <idiom> U روی نکته اصلی تمرکز کردن
centralizes U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pool U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralize U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pooled U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralizing U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
condenser U الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
local procurement U تدارک محلی فراورده محلی
localism U ایین محلی علاقه محلی
it is particularly difficult U یک اشکال بخصوصی دارد
intraspecies U شامل گروه بخصوصی
intraspecific U شامل گروه بخصوصی
locked up U در محلی محصور کردن
traject U از محلی عبور کردن
lock up U در محلی محصور کردن
Methodism U پیروی از متد یا روش بخصوصی
unclassified U در ردیف بخصوصی قرار نگرفته
ward heeler U کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
bulbed cherrylock rivet U نوع بخصوصی پرچ کور
sectionalism U طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
in the irons U سوار اسب بخصوصی شدن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
localising U محلی کردن موضعی ساختن
localize U محلی کردن موضعی ساختن
localizes U محلی کردن موضعی ساختن
localizing U محلی کردن موضعی ساختن
career woman U زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
career women U زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
stenohaline U زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
stenophagous U تغذیه کننده از جانور یانوع بخصوصی
monomaia U جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
local posts U پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone . U به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
to treat somebody as if they weren't there <idiom> U به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
to cut somebody dead <idiom> U به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
baying U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bay U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bays U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
to prospect for gold U جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
Cambridge ring U استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
subschema U زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
centralization U تمرکز
centering U تمرکز
concentration U تمرکز
centralisation U تمرکز
yeep joung U تمرکز
focusing U تمرکز
concentrations U تمرکز
retains U تمرکز دادن
degree of centralization U درجه تمرکز
electromagnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
horizontal integration U تمرکز افقی
centering tool U ابزار تمرکز
retaining U تمرکز دادن
cost center U تمرکز هزینه
center spuare U زاویه تمرکز
line concentrator U تمرکز کننده خط
concentration U تمرکز عده ها
centralist U طرفدار تمرکز
electrostatic focusing U تمرکز الکتروستاتیکی
retain U تمرکز دادن
electron focusing U تمرکز الکترون
focalization U تمرکز در کانون
centralists U طرفدار تمرکز
magnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
focusing magnet U مغناطیس تمرکز ده
totalitarianism U تمرکز گرایی
automatic focusing U تمرکز خودکار
focusing control U تنظیم تمرکز
focusing coil U پیچک تمرکز
stress concentration U تمرکز تنش
data concentration U تمرکز داده
decentralization U عدم تمرکز
ionic focusing U تمرکز با گاز
retained U تمرکز دادن
concentative U تمرکز دهنده
concentrations U تمرکز عده ها
centre U تمرکز یافتن
period of concentration U زمان تمرکز
post deflection focusing U تمرکز پس از انحراف
concentration ratio U نرخ تمرکز
concentration ratio U نسبت تمرکز
concentrates U تمرکز دادن
concentration of fire U تمرکز اتش
centred U تمرکز یافتن
gas focusing U تمرکز با گاز
centered U تمرکز یافتن
concentrating U تمرکز دادن
crossover U تمرکز نخستین
visual focusing U تمرکز دیداری
centers U تمرکز یافتن
center U تمرکز یافتن
cathexis U تمرکز روانی
concentrate U تمرکز دادن
bourrelet U ورم تمرکز گلوله
concentrate U تمرکز دادن تغلیظ
decentralizing U عدم تمرکز دادن
concentrates U تمرکز دادن تغلیظ
massing U تمرکز قوای جنگی
decentralizes U عدم تمرکز دادن
concentration area U منطقه تمرکز اتش
decentralises U عدم تمرکز دادن
concentrating U تمرکز دادن تغلیظ
decentralising U عدم تمرکز دادن
decentralised U عدم تمرکز دادن
mass U تمرکز قوای جنگی
massing of fire U تمرکز دادن اتشها
centralized design U طراحی تمرکز یافته
masses U تمرکز قوای جنگی
critical concentration U میزان تمرکز بحرانی
decentralize U عدم تمرکز دادن
self focus U تنظیم تمرکز خودکار
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
field buying U خرید کردن در صحرا خرید محلی
electron beam focusing U تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralism U سیستم تمرکز در اداره مملکت
authoritarianism U فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
decentralism U سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
Zionism U نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
permanent magnet centering U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. U فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
gather writer U تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
permanent magnet focusing U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
statism U تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
cathectic U وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
grommet U حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
authoritarians U طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarian U طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
Zionist U طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
tabbing U ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
locals U محلی
local line U خط محلی
local <adj.> U محلی
autochthonous U محلی
regional <adj.> U محلی
regional U محلی
domestic U محلی
sympatry U هم محلی
native U محلی
topical U محلی
parochial U محلی
occupation crossing U پل محلی
regionally U محلی
vernaculars U محلی
vernacular U محلی
natives U محلی
autochthon U محلی
local U محلی
residential U محلی
local currency U پول محلی
indigenous industries U صنایع محلی
off U از محلی بخارج
local echo U پژواک محلی
local enquiry U بازجویی محلی
local file U فایل محلی
provincialism U محلی اندیشی
local government U حاکم محلی
local government U حکومت محلی
parish council U شورای محلی
local group U گروه محلی
homebred U بازیگر محلی
provincial U ولایتی محلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com