Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
electromagnetic focusing
U
تمرکز الکترومغناطیسی
magnetic focusing
U
تمرکز الکترومغناطیسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concentrate
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
electromagnetic waves
U
امواج الکترومغناطیسی پرتوهای الکترومغناطیسی
concentration
U
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations
U
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
electromagnetic induction
U
القای الکترومغناطیسی
electromagnetic lens
U
عدسی الکترومغناطیسی
relays
U
یچ کنترل الکترومغناطیسی
electromagnetic radiation
U
تابش الکترومغناطیسی
electromagnetic relay
U
رله الکترومغناطیسی
electromagnetic repulsion
U
دافعه الکترومغناطیسی
electromagnetic units
U
واحدهای الکترومغناطیسی
electromagnetic flux
U
شاره الکترومغناطیسی
relayed
U
یچ کنترل الکترومغناطیسی
relay
U
یچ کنترل الکترومغناطیسی
electrons
U
ذره الکترومغناطیسی
emu
U
واحدهای الکترومغناطیسی
emus
U
واحدهای الکترومغناطیسی
electomagnetic theory
U
نظریه الکترومغناطیسی
electromagnetic attraction
U
جاذبه الکترومغناطیسی
electromagnetic coupling
U
تزویج الکترومغناطیسی
electromagnetic cutout
U
فیوز الکترومغناطیسی
electromagnetic deflection
U
خمش الکترومغناطیسی
electromagnetic delay line
U
خط تاخیر الکترومغناطیسی
electromagnetic field
U
میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum
U
طیف الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum
U
میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic system
U
دستگاه الکترومغناطیسی
magnetic deflection
U
خمش الکترومغناطیسی
induction load speaker
U
بلندگوی الکترومغناطیسی
solenoid controlled valve
U
سوپاپ الکترومغناطیسی
electron
U
ذره الکترومغناطیسی
electromegnetic energy
U
انرژی الکترومغناطیسی
electromagnetic waves
U
امواج الکترومغناطیسی
electromagnetic tran
U
تله الکترومغناطیسی
electromagnetic wave
U
موج الکترومغناطیسی
the electromagnetic force
U
نیروی الکترومغناطیسی
electromagnetic vibration
U
ضربه گر الکترومغناطیسی
maxwell theory og light
U
نظریه الکترومغناطیسی نورماکسول
polarized electromagnetic radiation
U
تابش الکترومغناطیسی قطبیده
electromagnetic log
U
سرعت یاب الکترومغناطیسی
density of the total electromagnetic ene
U
چگالی انرژی الکترومغناطیسی
microwave
U
موج خیلی کوچک الکترومغناطیسی
electromagnetic intrusion
U
نفوذ الکترومغناطیسی در مداررادارهای دشمن
electromagnetic interference
U
مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
instrument for electromagnetic screening
U
دستگاه اندازه گیری با حفاظ الکترومغناطیسی
induce
U
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
rf
U
وسیله الکترومغناطیسی با فرکانس بین کیلوهرتز و مگا هرتز
loudspeaker
U
وسیله الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به صوتی تبدیل میکند
induced
U
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
inducing
U
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces
U
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induce
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
magnetic
U
قطعه الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به میدان مغناطیسی تبدیل میکند
inducing
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
radio frequency
U
قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
ferrite core
U
ماده مغناطیسی کوچک که بار الکترومغناطیسی را نگه می دارد در هسته حافظه
centralization
U
تمرکز
yeep joung
U
تمرکز
centralisation
U
تمرکز
focusing
U
تمرکز
centering
U
تمرکز
concentrations
U
تمرکز
concentration
U
تمرکز
interference
U
اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
concentrates
U
تمرکز کردن
concentrate
U
تمرکز دادن
concentrate
U
تمرکز کردن
degree of centralization
U
درجه تمرکز
data concentration
U
تمرکز داده
concentrates
U
تمرکز دادن
concentrating
U
تمرکز کردن
concentrating
U
تمرکز دادن
centred
U
تمرکز یافتن
centre
U
تمرکز یافتن
centralist
U
طرفدار تمرکز
centers
U
تمرکز یافتن
centralists
U
طرفدار تمرکز
centered
U
تمرکز یافتن
crossover
U
تمرکز نخستین
concentrations
U
تمرکز عده ها
concentration
U
تمرکز عده ها
post deflection focusing
U
تمرکز پس از انحراف
stress concentration
U
تمرکز تنش
visual focusing
U
تمرکز دیداری
totalitarianism
U
تمرکز گرایی
line concentrator
U
تمرکز کننده خط
horizontal integration
U
تمرکز افقی
electron focusing
U
تمرکز الکترون
electrostatic focusing
U
تمرکز الکتروستاتیکی
focalization
U
تمرکز در کانون
focusing coil
U
پیچک تمرکز
focusing control
U
تنظیم تمرکز
focusing magnet
U
مغناطیس تمرکز ده
gas focusing
U
تمرکز با گاز
ionic focusing
U
تمرکز با گاز
cathexis
U
تمرکز روانی
retaining
U
تمرکز دادن
retained
U
تمرکز دادن
centering tool
U
ابزار تمرکز
center spuare
U
زاویه تمرکز
period of concentration
U
زمان تمرکز
retain
U
تمرکز دادن
decentralization
U
عدم تمرکز
automatic focusing
U
تمرکز خودکار
concentative
U
تمرکز دهنده
retains
U
تمرکز دادن
cost center
U
تمرکز هزینه
center
U
تمرکز یافتن
concentration ratio
U
نرخ تمرکز
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
concentration of fire
U
تمرکز اتش
electronic
U
میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
decentralizes
U
عدم تمرکز دادن
decentralize
U
عدم تمرکز دادن
self focus
U
تنظیم تمرکز خودکار
decentralised
U
عدم تمرکز دادن
mass
U
تمرکز قوای جنگی
masses
U
تمرکز قوای جنگی
massing
U
تمرکز قوای جنگی
decentralises
U
عدم تمرکز دادن
massing of fire
U
تمرکز دادن اتشها
decentralizing
U
عدم تمرکز دادن
decentralising
U
عدم تمرکز دادن
concentrating
U
تمرکز دادن تغلیظ
critical concentration
U
میزان تمرکز بحرانی
centralized design
U
طراحی تمرکز یافته
concentration area
U
منطقه تمرکز اتش
concentrates
U
تمرکز دادن تغلیظ
bourrelet
U
ورم تمرکز گلوله
concentrate
U
تمرکز دادن تغلیظ
centralising
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralised
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralism
U
سیستم تمرکز در اداره مملکت
centralizing
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter
U
تمرکز دادن تغلیظ کردن
authoritarianism
U
فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
electron beam focusing
U
تمرکز دهی اشعه الکترونی
hit the high spots
<idiom>
U
روی نکته اصلی تمرکز کردن
localization
U
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
centralises
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
cathectic
U
وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
permanent magnet centering
U
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
statism
U
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
centralised
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
U
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
permanent magnet focusing
U
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
centralising
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pooled
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
decentralism
U
سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
Zionism
U
نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
centralizes
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
center
U
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
gather writer
U
تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
pools
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pool
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
condenser
U
الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
authoritarians
U
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarian
U
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
Zionist
U
طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
grommet
U
حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
modulation
U
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
Faraday cage
U
صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
ferret
U
هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
ferrets
U
هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
electromagnetic compatability
U
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
tabbing
U
ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
neoclassical economics
U
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
silicon valley
U
محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
departmentalism
U
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
sabot
U
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
provincialism
U
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
ogive
U
ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
concentration area
U
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
air station
U
ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
centralized data processing
U
پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
guild socialism
U
سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com