English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
theater in the round U تماشاخانه دارای صحنه مدور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
theatricalism U پیروی ازروش تماشاخانه تماشاخانه مسلکی
rondelle U جسم مدور سنگهای قیمتی مدور زینتی
scene U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
scenes U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
theatergoer U تماشاخانه رو
theatres U تماشاخانه
theatre U تماشاخانه
theaters U تماشاخانه
opera house U تماشاخانه
theater U تماشاخانه
opera U تماشاخانه
operas U تماشاخانه
theatricalism U تماشاخانه گرایی
theater U صحنه عملیات صحنه
theaters U تماشاخانه بازیگر خانه
vomitoryt U دراروپا مدخل تماشاخانه
theatre U تماشاخانه بازیگر خانه
theatrical U وابسته به تماشاخانه تئاتری
theatres U تماشاخانه بازیگر خانه
theater U تماشاخانه بازیگر خانه
pecten U پرده تماشاخانه یکجور صدف دو کپه
showboat U قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
houselights U نوری که در تماشاخانه بالای سر تماشاچیان را روشن میکند
theoric U وجوهی که در یونان باستان جمع میکردند ...رفتن به تماشاخانه هاکمک کنند
circular U مدور
rotundate U مدور
circulars U مدور
terete U مدور
roundish U مدور
round U مدور
roundest U مدور
cylinderical U مدور
circular shift U شبفت مدور
swivel piece U مدور دو راه
swivel piece U مدور لنگر
orbicular U مدور کامل
rondel U جسم مدور
orbicular muscle U ماهیجه مدور
circular weir U سرریز مدور
rotating table press U پرس مدور
circularity U مدور بودن
circularly U بطور مدور
discuses U صفحه مدور
discus U صفحه مدور
circular milling U فرز مدور
circular mil foot U پا- میل مدور
circular mil U میل مدور
circular scanning U تقطیع مدور
curvature lines U خطوط مدور
medallions U قاب مدور
circumference U مسیر مدور
endless chain U زنجیر مدور
medallion U قاب مدور
mooring swivel U مدور مهار
compass U گرد مدور
circumferences U مسیر مدور
acyclic U غیر مدور
pie graph U نمودار مدور
induction disk U صفحه مدور
roundest U دور زدن مدور
Di xue U [درگاه ورودی مدور]
cylinderical grinding U دستگاه سنگ مدور
mooring swivel U مدور چهار راه
joinery sawbench U اره مدور نجاری
cylinderical lapping U صیقل کاری مدور
round U دور زدن مدور
atoll U صخرههای مدور داخل دریا
atolls U صخرههای مدور داخل دریا
manhole U مسیر مدور داخل ناو
cyclostyle U [ایوان ستون دار مدور]
plain grinder U دستگاه چرخ سمباده مدور
dextral stair U [پله های مدور در راست و چپ]
manholes U مسیر مدور داخل ناو
cylinderical grinder U دستگاه چاقو تیزکنی مدور
fraise U گشادتر کردن سوراخ اره مدور
gin-rink U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gingang U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-case U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-house U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
disc U [تزئینات به شکل ستون صاف، مدور و برجسته]
disk U صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
disks U صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
clochan U [ساختمان مدور ایرلندی که شبیه کندوی زنبور عسل بود.]
dial U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialed U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
stages U صحنه
frame U صحنه
arenas U صحنه
stage U صحنه
arena U صحنه
stage doors U در عقب صحنه
picture U دیدن شی یا صحنه
scenery U صحنه سازی
histrionics U صحنه سازی
pictures U دیدن شی یا صحنه
campaigning U صحنه نبرد
campaigned U صحنه نبرد
campaign U صحنه نبرد
field of honor U صحنه دوئل
stages U در صحنه فاهرشدن
Behind the scene. U پشت صحنه
stages U صحنه نمایش
stage U در صحنه فاهرشدن
intratheater U در داخل صحنه
stage door U در عقب صحنه
scenarist U صحنه ارا
theater of operations U صحنه عملیات
scene of action U صحنه عملیات
stage U صحنه نمایش
primal scene U صحنه اغازین
picturing U دیدن شی یا صحنه
ring U صحنه ورزش
campaigns U صحنه نبرد
prosceniums U پیش صحنه
setting U صحنه واقعه
frame frequency U بسامد صحنه
proscenium U صحنه نمایش
proscenium U پیش صحنه
prosceniums U صحنه نمایش
settings U صحنه واقعه
miseenscene U صحنه سازی
stage fright U صحنه هراسی
pictured U دیدن شی یا صحنه
cockpit U صحنه تئاتر
cockpits U صحنه تئاتر
shipboard U صحنه کشتی
circular carpet U قالی مدور یا دایره ای شکل که قدیمی ترین آن مربوط به قرن شانزدهم میلادی می باشد
intratheater U داخل صحنه عملیات
stage whispers U نجوای روی صحنه
proscenium U جلو صحنه پیشگاه
The scen of a bloody (great) battle. U صحنه نبرد خونین
It was stage –managed . It was trumped up. U صحنه سازی بود
bullrings U صحنه یامیدان گاوبازی
bullring U صحنه یامیدان گاوبازی
open board U صحنه خلوت شطرنج
stage whisper U نجوای روی صحنه
prosceniums U جلو صحنه پیشگاه
field buying U خریددر صحنه جنگ
exeunt U صحنه را ترک گفتن
to shiftthe scene U عوض کردن صحنه
stagestruck U مسحور صحنه شده
shambles U قتلگاه صحنه کشتار
drop curtain U پرده جلو صحنه
scene of action U صحنه جنگ یادرگیری
props U اثاثیه صحنه نمایش
curtain call U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
setting U گیرش صحنه پردازی
stagehand U کارگردان پشت صحنه
curtain calls U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
theatricalize U بروی صحنه اوردن
stagehands U کارگردان پشت صحنه
settings U گیرش صحنه پردازی
stagestruck U عاشق صحنه نمایش
onstage <adj.> <adv.> U روی صحنه [تئاتر]
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
theater army U نیروی زمینی صحنه عملیات
by-play U حرکات یا مکالمات کنار صحنه
to go on stage U وارد صحنه [نمایش] شدن
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
upstages U وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstaged U وابسته به عقب یا بالای صحنه
miseenscene U کارگردانی وتنظیم صحنه تاتر
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
To appear on the scene (stage). U روی صحنه ظاهر شدن
upstaging U وابسته به عقب یا بالای صحنه
advance base U پایگاه مقدم صحنه عملیات
parquet U محل ارکسترنمایش پایین صحنه
The scene of the nover is laid in scotland. U صحنه داستان دراسکاتلند است
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
acrostolium U [قسمتی از دماغه کشتی در ناو جنگی باستان مه معمولا مدور، مارپیچ یا شکلی شبیه حیوانات داشته است.]
spotlighted U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlighting U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlights U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
to launch a product with much fanfare U کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
forestage U قسمت جلو امده صحنه نمایش
[extreme] right-wing scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
offstage U خارج از صحنه نمایش درزندگی خصوصی
fly gallery U قسمت برامده کنار صحنه تاتر
far-right extremist scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
spotlight U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
footlights U ردیف چراغهای جلو صحنه نمایش ومانند ان
It was filmed on location. U صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
authorized strength of theater U استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
stage fright U وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. U صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
navy component U نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com