English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
look in on <idiom> U تماس حاصل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
brush U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
osculate U تماس نزدیک حاصل کردن
Other Matches
de bounce U جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touch U دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touches U دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
Thanks for calling back. U با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point U وسیله تماس نقطه اخذ تماس
ring U سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
amplifying report U گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
getting U حاصل کردن
afford U حاصل کردن
gets U حاصل کردن
affording U حاصل کردن
affords U حاصل کردن
get U حاصل کردن
acquire حاصل کردن
afforded U حاصل کردن
sterilizing U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilised U بی بار یا بی حاصل کردن
come to an agreement U توافق حاصل کردن
sterilising U بی بار یا بی حاصل کردن
go to rack and ruin <idiom> U نتیجه بد حاصل کردن
sterilises U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilizes U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilize U بی بار یا بی حاصل کردن
acquiring U حاصل کردن اندوختن
sheer U انحراف حاصل کردن
sterilized U بی بار یا بی حاصل کردن
acquires U حاصل کردن اندوختن
To establish( make) contact. U تماس دایر ( برقرار ) کردن
do wonders <idiom> U نتیجه عالی حاصل کردن
harvested U حاصل درو کردن وبرداشتن
harvests U حاصل درو کردن وبرداشتن
harvest U حاصل درو کردن وبرداشتن
hold out <idiom> U حاصل شدن ،تقدیر کردن
originate U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
touches U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
communicates U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generate U حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicate U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generating U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generated U حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicated U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generates U حاصل کردن تولید نیرو کردن
to come to an agreement U یکدل شدن توافق حاصل کردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
lime light U روشنایی سفیدی که از داغ کردن اهک حاصل میشود
getting U حاصل کردن تحصیل کردن
get U حاصل کردن تحصیل کردن
gets U حاصل کردن تحصیل کردن
skate off U حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
block the plate U موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
follow up U تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
audio U ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
hovercraft U رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
hovercrafts U رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
contingence U تماس
tangent U تماس
line of contact U خط تماس
impinging U تماس
tangents U تماس
contacting U تماس
ding U تماس
contacted U تماس
impact U تماس
contact line U خط تماس
contacts U تماس
tangency U تماس
contact U تماس
taction U تماس
impacts U تماس
croquet U بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
resuming U حاصل
outgrwth U حاصل
payoff U حاصل
payoffs U حاصل
infertile U بی حاصل
unutilized U بی حاصل
outgrowth U حاصل
products U حاصل
resume U حاصل
perquisites U حاصل
perquisite U حاصل
product U حاصل
unfruitful U بی حاصل
resumed U حاصل
resumes U حاصل
barren <adj.> U بی حاصل
resulted U حاصل
yields U حاصل
outcomes U حاصل
desolate <adj.> U بی حاصل
yielded U حاصل
resulting U حاصل
deserted <adj.> U بی حاصل
yield U حاصل
outcome U حاصل
result U حاصل
fruitage U حاصل
blasted [uninhabitable] <adj.> U بی حاصل
adnate U حاصل
bleak <adj.> U بی حاصل
upshot U حاصل
nonproductive U بی حاصل
movement to contact U حرکت به تماس
contiguity U برخورد تماس
contact area U منطقه تماس
contact area U سطح تماس
communicator U شخص در تماس
Keep in touch! <idiom> در تماس باش!
contact diameter U قطر تماس
contact angle U زاویه تماس
to bring into contact U تماس دادن
shock hazard U خطر تماس
contact surface U سطح تماس
interactional points U نقاط تماس
area contact U سطح تماس
corps a corps U تماس بدنی
contact point U قطب تماس
to be in rapport U تماس داشتن
to be in contact U تماس داشتن
finish U تماس انتهایی
finishes U تماس انتهایی
contact pressure U فشار تماس
line to line fault U تماس خطوط
contact ratio U نسبت تماس
zone of contact U ناحیه تماس
tuch U تماس دادن با
contact patrol U گشتی تماس
point contact U تماس نقطهای
going on U نزدیکی تماس
contact flange U فلانژ تماس
contact lost U تماس قطع شد
point of contact U نقطه تماس
angle of contact U زاویه تماس
skims U تماس اندک
skimmed U تماس اندک
skim U تماس اندک
contact party U گروه تماس
amount U کل [حاصل جمع]
cabonic U حاصل از کربن
paper blockade U محاصره بی حاصل
productions U حاصل دادن
earning yield U حاصل عواید
steam fog U مه حاصل از بخار اب
heir U ارث بر حاصل
negotiation outcome U حاصل مذاکرات
sum U کل [حاصل جمع]
total U کل [حاصل جمع]
result of the negotiations U حاصل مذاکرات
negotiation result U حاصل مذاکرات
emblements U حاصل زمین
amount U حاصل جمع
partial products U حاصل ضربهای جز
production U حاصل دادن
sums U حاصل جمع
sum U حاصل جمع
to be derived U حاصل شدن
fattens U حاصل خیزکردن
foodful U حاصل خیز
yield U محصول حاصل
yielded U محصول حاصل
yields U محصول حاصل
growth U اثر حاصل
growths U اثر حاصل
fattened U حاصل خیزکردن
gleby U حاصل خیز
totals U حاصل جمع
proceeds U حاصل فروش
fatten U حاصل خیزکردن
yielder U حاصل دهنده
totaling U حاصل جمع
totalled U حاصل جمع
feracity U حاصل خیزی
totalling U حاصل جمع
feracious U حاصل خیز
pinguid U حاصل خیز
nonproductive labor U کار بی حاصل
product U حاصل ضرب
karma U حاصل کردارانسان
totaled U حاصل جمع
barren U بی ثمر بی حاصل
redemption yield U حاصل بازخرید
product U حاصل حاصلضرب
total U حاصل جمع
productive U مولد پر حاصل
products U حاصل حاصلضرب
products U حاصل ضرب
throughput U حاصل کار
to keep in touch with any one U باکسی تماس داشتن
phoning U پاسخ به تماس در تلفن
phones U پاسخ به تماس در تلفن
contacts U تماس یافتن تماسی
contacted U تماس یافتن تماسی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com