Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
touch
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To establish( make) contact.
U
تماس دایر ( برقرار ) کردن
originated
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
We finally succeed in making a radio contact.
U
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
de bounce
U
جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touches
U
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch
U
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
Thanks for calling back.
U
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
inducting
U
برقرار کردن
inducts
U
برقرار کردن
induct
U
برقرار کردن
set up
U
برقرار کردن
inducted
U
برقرار کردن
contact point
U
وسیله تماس نقطه اخذ تماس
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
safety
U
برقرار کردن تامین
reinstall
U
دوباره برقرار کردن
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
reintegrate
U
مجددا برقرار کردن
communicate
ارتباط برقرار کردن
reinstate
U
دوباره برقرار کردن
reinstating
U
دوباره برقرار کردن
reinstated
U
دوباره برقرار کردن
to make a connection
U
رابطه ای برقرار کردن
reinstates
U
دوباره برقرار کردن
ring
U
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
To bring about a reconciliation.
U
آشتی دادن ( برقرار کردن )
instate
U
برقرار کردن منصوب نمودن
establishes
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishing
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishment
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
telecommuting
U
ارتباط برقرار کردن راه دور
establishments
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization
U
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
amplifying report
U
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
institute
U
برقرار کردن تاسیس کردن
instituted
U
برقرار کردن تاسیس کردن
institutes
U
برقرار کردن تاسیس کردن
appoints
U
برقرار کردن منصوب کردن
instituting
U
برقرار کردن تاسیس کردن
appoint
U
برقرار کردن منصوب کردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
with fingers interlocked
U
با انگشتان در هم افتاده
pyon son keut
U
نوک انگشتان
hirake
U
مفصلهای انگشتان
yohan nukite
U
ضربه با انگشتان
palicoot
U
نوک انگشتان پا
look in on
<idiom>
U
تماس حاصل کردن
press
U
فشار دادن با انگشتان
presses
U
فشار دادن با انگشتان
interdigital
U
واقع در میان انگشتان
interdigitate
U
واقع در میان انگشتان
finger dexterity test
U
ازمون چالاکی انگشتان
osculate
U
تماس نزدیک حاصل کردن
athlete's foot
U
نوعی مرض قارچی انگشتان
toho
U
اعضای انگشتان نشانه و شست
cat's cradle
U
ساختن طرحهای مختلف با نخ و انگشتان
athlete's foot
U
ترک خوردن بین انگشتان پا
brush
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
trap
U
فاصله چرمی بین شست انگشتان دستکش
keilo
U
ضربهای در کاراته بانوک انگشتان جمع شده
connectivity
U
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
spanned
U
فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
span
U
فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
U
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
spans
U
فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
spanning
U
فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
follow up
U
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
audio
U
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
block the plate
U
موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
skate off
U
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
hovercrafts
U
رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
hovercraft
U
رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
quamdiu bene se gesserit
U
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
on
U
برقرار
indefeasible
U
برقرار
confirmed
U
برقرار
established
U
برقرار
to set in
U
برقرار شدن
enactor
U
برقرار کننده
to install oneself in a place
U
در جایی برقرار شدن
maintain
U
نگهداشتن برقرار داشتن
maintained
U
نگهداشتن برقرار داشتن
maintains
U
نگهداشتن برقرار داشتن
home row
U
ردیفی از کلیدها روی صفحه کلید که انگشتان شخص درحالت عادی روی انها قرارمی گیرد
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
combined communication board
U
هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
initialled
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female
U
سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initial
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuit
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
circuits
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initialling
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
plug
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugging
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugs
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
reveals
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
pacts
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
revealed
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveal
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
pact
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
sockets
U
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
networking
U
نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
X.
U
استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
communication
U
پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
sessions
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
session
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
central
U
ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
tangency
U
تماس
ding
U
تماس
contact line
U
خط تماس
contacts
U
تماس
contacting
U
تماس
taction
U
تماس
contingence
U
تماس
contacted
U
تماس
tangent
U
تماس
contact
U
تماس
line of contact
U
خط تماس
impinging
U
تماس
impacts
U
تماس
impact
U
تماس
tangents
U
تماس
jump instruction
U
موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
croquet
U
بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
logic
U
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
else rule
U
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
going on
U
نزدیکی تماس
area contact
U
سطح تماس
contact surface
U
سطح تماس
communicator
U
شخص در تماس
angle of contact
U
زاویه تماس
contact area
U
سطح تماس
finish
U
تماس انتهایی
contact diameter
U
قطر تماس
line to line fault
U
تماس خطوط
contact area
U
منطقه تماس
contact flange
U
فلانژ تماس
contact angle
U
زاویه تماس
contact lost
U
تماس قطع شد
movement to contact
U
حرکت به تماس
interactional points
U
نقاط تماس
to bring into contact
U
تماس دادن
skims
U
تماس اندک
point contact
U
تماس نقطهای
corps a corps
U
تماس بدنی
point of contact
U
نقطه تماس
finishes
U
تماس انتهایی
skimmed
U
تماس اندک
skim
U
تماس اندک
to be in contact
U
تماس داشتن
zone of contact
U
ناحیه تماس
to be in rapport
U
تماس داشتن
contiguity
U
برخورد تماس
tuch
U
تماس دادن با
shock hazard
U
خطر تماس
contact ratio
U
نسبت تماس
Keep in touch!
<idiom>
در تماس باش!
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com