Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
tellies
U
تلویزیون
telly
U
تلویزیون
goggle box
U
تلویزیون
Goh Chok Tong
U
تلویزیون
a television
U
تلویزیون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
channel selector
U
انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
closed circuit
U
تلویزیون مداربسته
television broadcasting station
U
فرستنده تلویزیون
closed circuits
U
تلویزیون مداربسته
channels
U
کانال تلویزیون
screen
U
صفحه تلویزیون
TVs
U
مخفف تلویزیون
screened
U
صفحه تلویزیون
faceplate
U
صفحه تلویزیون
color television
U
تلویزیون رنگی
channel selector
U
سلکتورکانالهای تلویزیون
vieming screen
U
صفحه تلویزیون
couch potato
U
معتاد به تلویزیون
screens
U
صفحه تلویزیون
couch potatoes
U
معتاد به تلویزیون
screening, screenings
U
صفحه تلویزیون
TV
U
مخفف تلویزیون
channelled
U
کانال تلویزیون
channeling
U
کانال تلویزیون
videoing
U
تلویزیونی تلویزیون
videoed
U
تلویزیونی تلویزیون
video
U
تلویزیونی تلویزیون
faces
U
صفحه تلویزیون
face
U
صفحه تلویزیون
videos
U
تلویزیونی تلویزیون
channel
U
کانال تلویزیون
channeled
U
کانال تلویزیون
educational television
U
تلویزیون اموزشی
teleplay
U
نمایشنامه مخصوص تلویزیون
spherical faceplate
U
صفحه محدب تلویزیون
simultaneous color television
U
تلویزیون رنگی همزمان
televisor
U
بیننده برنامه تلویزیون
closed-circuit television
U
تلویزیون مدار بسته
The television flickers .
U
تصویر تلویزیون می لرزد
Color films(T. V).
U
فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
sequential color television
U
تلویزیون رنگی مرحلهای
cylindrical faceplate
U
صفحه استوانهای تلویزیون
flaked
U
برفک زدن تلویزیون
televise
U
با تلویزیون نشان دادن
flake
U
برفک زدن تلویزیون
closed circuit television
U
تلویزیون مدار بسته
flaking
U
برفک زدن تلویزیون
image effect
U
اثر تصویر تلویزیون
televised
U
با تلویزیون نشان دادن
neutral density faceplate
U
صفحه رنگی تلویزیون
televising
U
با تلویزیون نشان دادن
televises
U
با تلویزیون نشان دادن
airwave
U
امواج رادیو و تلویزیون
screening
U
نمایش بر روی پرده تلویزیون
couch potato
U
معتاد به تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
Is there a television?
U
آیا تلویزیون وجود دارد؟
picture
U
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
juicer
U
متخصص نور در تلویزیون وتاتر
pictured
U
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing
U
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
camcorder
U
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
camcorders
U
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
pictures
U
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
coherence
U
فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
The pigeous peched on the television aerial .
U
کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
His speech gripped the television viewers ( audience ).
U
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
unwatchable
[film, TV]
<adj.>
U
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
snow
U
برفک روی صفحه تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
teleran
U
دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
To turn on the light(radio, T. V).
U
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
To turn off the lights. (T. V. ,radio).
U
چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
pal
U
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
pals
U
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
air time
U
زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
screen
U
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screened
U
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screens
U
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
UHF
U
محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
screening, screenings
U
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
to tune in TV
[radio]
U
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
ntsc
U
Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
teleprompter
U
اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
ntsc
U
انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
disc jockeys
U
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
hold
U
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
disc jockey
U
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
Lower third
U
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
He acquired kudos by appearing on television.
U
او
[مرد]
با ظاهر شدن در تلویزیون جلال
[شهرت]
به دست آورد.
chyron
[American E]
U
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
holds
U
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
aston
[British E]
U
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
crt
U
وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
Autocue
U
دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
yoke
U
هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
U
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
gobo
U
نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
video
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
teletext
U
روش ارسال متن و اطلاعات در یک سیگنال تلویزیون معمولی به صورت رشته بیت سری که با استفاده از کدگشای مخصوص قابل نمایش است
panelist
U
عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com