Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
to take toll of any one
U
تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
inflicting
U
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflict
U
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicted
U
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts
U
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
outflank
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanked
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanks
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanking
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
kill
U
تلفات منفجر کردن از بین بردن
kills
U
تلفات منفجر کردن از بین بردن
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
initiates
U
وارد کردن
initiate
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
importing
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
bring in
U
وارد کردن
inputting
U
وارد کردن
import
U
وارد کردن
imported
U
وارد کردن
make an entry
U
وارد کردن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
imported
U
عمل وارد کردن
rosters
U
وارد صورت کردن
roster
U
وارد صورت کردن
importing
U
عمل وارد کردن
import
U
عمل وارد کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
reimport
U
دوباره وارد کردن
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
initiated
U
تازه وارد کردن
blemish
خسارت وارد کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
initiating
U
تازه وارد کردن
casualties
U
تلفات
loss
U
تلفات
casualty
U
تلفات
victims
U
تلفات
mortality
U
تلفات
fatalities
U
تلفات
fatality
U
تلفات
losses
U
تلفات
victim
U
تلفات
total loss
U
تلفات کل
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
mass casualties
U
تلفات زیاد
tip loss
U
تلفات نوک
low loss coil
U
بوبین با تلفات کم
magnetic hystersis loss
U
تلفات هیسترزیس
casualty radius
U
شعاع تلفات
treble our casualties
U
سه برابر تلفات ما
the losses of the army
U
تلفات ارتش
insulation power factor
U
زاویه ی تلفات
low loss construction
U
ساختمان کم تلفات
total losses
U
کل تلفات ابی
loss
U
تلفات ضایعات
battle casualty
U
تلفات جنگی
casualties
U
تلفات و ضایعات
low loss cable
U
کابل با تلفات کم
mortality factor
U
ضریب تلفات
corona losses
U
تلفات کورونا
casualty
U
تلفات و ضایعات
kill factor
U
ضریب تلفات
suffer
U
تلفات دیدن
suffers
U
تلفات دیدن
suffered
U
تلفات دیدن
lethal area
U
منطقه تلفات
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
backhand
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
initiation
U
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
scoffed
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhands
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoff
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
loss appraisal
U
قبول تلفات در جنگ
no load loss
U
تلف یا تلفات بی باری
interphase transformer loss
U
تلفات پیچک صنعتی
loss replacement
U
جایگزینی تلفات و ضایعات
low loss capacitor
U
خازن با تلفات دی الکتریک کم
absorption losses
U
تلفات ناشی از جذب
eddy current losses
U
تلفات جریان گردابی
casualty radius
U
شعاع تولید تلفات
low loss ceramics
U
سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
kill probability
U
احتمال واردکردن تلفات
mass casualties
U
تلفات و ضایعات شدید
vulnerability
U
در معرض تلفات بودن
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
keyboarding
U
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
importation
U
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
keyboarding
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feed
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
typed
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feed
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feeds
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
to e. upon acovnt book
U
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
feeds
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to break into something
U
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
types
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
type
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
toll
U
تعداد تلفات جنگی ضایعه
gear friction losses
U
تلفات اصطکاکی جعبه دنده
tolls
U
تعداد تلفات جنگی ضایعه
loss
U
تلفات جنگی ضایعات رزمی
tolling
U
تعداد تلفات جنگی ضایعه
the army lost heavily
U
ارتش تلفات سنگین داد
casualty agent
U
عامل ایجاد تلفات و ضایعات
escaped water
U
تلفات اب هنگام بهره برداری
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
key
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplementing
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
dielectric loss factor meter
U
دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
commit
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
posted
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posts
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
log
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
posts
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
hang
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
post
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
logs
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
hangs
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
commits
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
post
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
committed
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
post-
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
committing
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
posted
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
allowance for anticipated
U
سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
responses
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
jobs
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
voice
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voices
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
manual
U
عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
job
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
response
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
atm
U
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
voicing
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
Vistory was dearly bought .
U
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
spray attack
U
پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
c clamp
U
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
language
U
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
languages
U
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
journalize
U
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
editors
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editor
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
escape character
U
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
processor
U
وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com