English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
absorption losses U تلفات ناشی از جذب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
loss U تلفات
losses U تلفات
mortality U تلفات
victims U تلفات
victim U تلفات
casualties U تلفات
casualty U تلفات
fatalities U تلفات
total loss U تلفات کل
fatality U تلفات
magnetic hystersis loss U تلفات هیسترزیس
low loss construction U ساختمان کم تلفات
low loss cable U کابل با تلفات کم
casualty radius U شعاع تلفات
mass casualties U تلفات زیاد
low loss coil U بوبین با تلفات کم
the losses of the army U تلفات ارتش
casualties U تلفات و ضایعات
casualty U تلفات و ضایعات
suffers U تلفات دیدن
suffered U تلفات دیدن
suffer U تلفات دیدن
battle casualty U تلفات جنگی
corona losses U تلفات کورونا
lethal area U منطقه تلفات
loss U تلفات ضایعات
insulation power factor U زاویه ی تلفات
kill factor U ضریب تلفات
mortality factor U ضریب تلفات
tip loss U تلفات نوک
total losses U کل تلفات ابی
treble our casualties U سه برابر تلفات ما
no load loss U تلف یا تلفات بی باری
mass casualties U تلفات و ضایعات شدید
interphase transformer loss U تلفات پیچک صنعتی
loss replacement U جایگزینی تلفات و ضایعات
loss appraisal U قبول تلفات در جنگ
vulnerability U در معرض تلفات بودن
low loss ceramics U سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
eddy current losses U تلفات جریان گردابی
low loss capacitor U خازن با تلفات دی الکتریک کم
casualty radius U شعاع تولید تلفات
kill probability U احتمال واردکردن تلفات
to take toll of any one U تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
loss U تلفات جنگی ضایعات رزمی
tolls U تعداد تلفات جنگی ضایعه
the army lost heavily U ارتش تلفات سنگین داد
escaped water U تلفات اب هنگام بهره برداری
gear friction losses U تلفات اصطکاکی جعبه دنده
casualty agent U عامل ایجاد تلفات و ضایعات
inflict casualty U تلفات وارد کردن بدشمن
tolling U تعداد تلفات جنگی ضایعه
toll U تعداد تلفات جنگی ضایعه
inflict U وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicting U وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
kill U تلفات منفجر کردن از بین بردن
inflicted U وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts U وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
dielectric loss factor meter U دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
kills U تلفات منفجر کردن از بین بردن
allowance for anticipated U سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Vistory was dearly bought . U پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
spray attack U پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
casualty board U تابلوی نمودار ضایعات یکان تابلوی تلفات
casualty attack U تک غافلگیری که به منظورتولید تلفات انجام میشود تک غافلگیری ش م ر
emergent U ناشی
dilettante U ناشی
dilettantes U ناشی
resulting U ناشی
ills U ناشی
ill U ناشی
ill- U ناشی
dilettanti U ناشی
resulted U ناشی
descended U ناشی
due U ناشی از
result U ناشی
gauche U ناشی کج
amateurish U ناشی
on account of somebody [something] U ناشی از
maladroit U ناشی
mala filde U ناشی
therefrom U ناشی از ان
muffs U ناشی
muffing U ناشی
muffed U ناشی
muff U ناشی
skill less U ناشی
skilless U ناشی
Due to U ناشی از
even tual U ناشی
resultant U ناشی
sequent U منتج ناشی
rhapsodical U ناشی از احساسات
as green as grass <idiom> U کم تجربه و ناشی
abnerval U ناشی از عصب
dittographic U ناشی ازتکراراشتباهی
awkward U بی لطافت ناشی
tisy U ناشی از مستی
unfortunate U ناشی ازبدبختی
awkwardness U ناشی گری
due to an accident U ناشی از یک حادثه
jackleg U ناشی نادرست
adipic U ناشی ازچربی
awkward age U سن خامکار [ناشی]
novices U ادم ناشی
hypostatic U ناشی از ته نشینی
novice U ادم ناشی
guttural U ناشی از گلو
unskil U ناشی بی مهارت
gremie U بی تجربه و ناشی
unperfect U ناشی نابلد
gaucherie U ناشی گری
variorum U ناشی ازچندمنبع
toxic U ناشی از زهراگینی
premune U ناشی از جلوگیری
privative U ناشی از محرومیت
irritative U ناشی از تحریک
emanates U ناشی شدن
rises U ناشی شدن
rise U ناشی شدن
stingy U ناشی از خست
rise U ناشی شدن از
negligent U ناشی از بی مبالاتی
emanate U ناشی شدن
emanated U ناشی شدن
internal U ناشی ازدرون
emanating U ناشی شدن
issues U ناشی شدن
issued U ناشی شدن
issue U ناشی شدن
rises U ناشی شدن از
shear crack U ترک ناشی از برش
scorbutic U ناشی از کمبود ویتامین C
rube U ادم دهاتی ناشی
royalistic U ناشی از شاه پرستی
proceeded U ناشی شدن از عایدات
shear failure U گسیختگی ناشی از برش
shear stress U تنش ناشی از برش
short sighted U ناشی از کوته نظری
associative inhibition U بازداری ناشی از تداعی
associative facilitation U سهولت ناشی از تداعی
occupation authorities U اقتدارات ناشی از اشغال
flows U ناشی شدن فلو
flowed U ناشی شدن فلو
renunciatory U ناشی از انکار نفس
proceed U ناشی شدن از عایدات
inexpertly U ازروی ناشی گری
inexpertness U ناشی گری بی تخصصی
ebb current U جریان ناشی از افت اب
interoceptive U ناشی از امعاء واحشاء
intuitional U ناشی از درک مستقیم
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
internal U باطنی ناشی ازدرون
ravening U حریص ناشی از حرص
diastrophic U ناشی ازتغییرات ارضی
despiteous U ناشی ازکینه یالج
damage feasant U خسارت ناشی از حیوانات
occupation disease U امراض ناشی از کار
perjurious U ناشی از پیمان شکنی
pot valour U دلپری ناشی از مستی
profits a prendre U حقوق ناشی از مزارعه
renunciative U ناشی از انکار نفس
impiteous U ناشی از سخت دلی
toxic psychosis U روان پریشی ناشی از سم
comes U رخ دادن ناشی شدن
war risks U خطرات ناشی از جنگ
wind wave U موج ناشی از باد
sentiment U ضعف ناشی ازاحساسات
well meaning U ناشی از قصد خوب
transmissions U خطای ناشی از اختلال در خط
transmission U خطای ناشی از اختلال در خط
arise U رخ دادن ناشی شدن
arises U رخ دادن ناشی شدن
arising U رخ دادن ناشی شدن
wind wave U خیز اب ناشی از باد
come U رخ دادن ناشی شدن
well-meaning U ناشی از قصد خوب
thoughtless U لاقید ناشی از بی فکری
kinetic energy U نیروی ناشی ازحرکت
vinculo matrimonii U ناشی از علقه زوجیت
well-intentioned U ناشی از نیت خوب
ingenious U با هوش ناشی از زیرکی
resulted U ناشی شدن نتیجه
resulting U ناشی شدن نتیجه
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
result U ناشی شدن نتیجه
indiscriminate U ناشی از عدم تبعیض
flow U ناشی شدن فلو
use inheritance U وراثت ناشی از کاربرد
occupation authority U اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
scrupulous U ناشی ازوسواس یا دقت زیاد
faute de mieux U همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com