English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8592 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
forage U تلاش وجستجو برای علیق
foraged U تلاش وجستجو برای علیق
forages U تلاش وجستجو برای علیق
foraging U تلاش وجستجو برای علیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Thank you for your efforts. U با تشکر برای تلاش شما.
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
to scramble for a living U برای معاش یازندگی تلاش کردن
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
Whistle past the graveyard <idiom> U تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
power 0 U تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
biochip U تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
Don't let making a living prevent you from making a life. U اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
frisk U تفتیش وجستجو
frisking U تفتیش وجستجو
frisks U تفتیش وجستجو
frisked U تفتیش وجستجو
feed U علیق
feeds U علیق
provender U علیق
fodder U علیق
foraging U علیق
forages U علیق
foraged U علیق
forage U علیق
provender U علیق دادن
keeps U علیق دام
keep U علیق دام
proviant U علیق و جیره
green crop U علیق سبز
the keep of a horse U علیق اسب
livery U جیره علیق اسب
liveries U جیره علیق اسب
scrounging U علیق جمع اوری کردن
scrounges U علیق جمع اوری کردن
scrounge U علیق جمع اوری کردن
scrounged U علیق جمع اوری کردن
ensilage U علیق یاغلهای که بدین ترتیب نگاهداشته شود
frisks U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisk U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisking U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisked U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
stress U تلاش
quest U تلاش
quests U تلاش
stressing U تلاش
endevour U تلاش
stresses U تلاش
synergic U هم تلاش
scrounging U تلاش
endeavor U تلاش
scrounged U تلاش
search U تلاش
scrounges U تلاش
searched U تلاش
searches U تلاش
searchingly U تلاش
scrounge U تلاش
efforts U تلاش
set out <idiom> U تلاش
competency U تلاش
effort U تلاش
full bore U حداکثر تلاش
detonation charge U خرج تلاش
design stress resultant U تلاش محاسباتی
unity of effort U وحدت تلاش
shearing force U تلاش برشی
scrounges U تلاش کردن
burster U خرج تلاش
level of effort U میزان تلاش
wild goose chase U تلاش بیهوده
wild-goose chase U تلاش بیهوده
wild-goose chases U تلاش بیهوده
make a push U تلاش کردن
scrounged U تلاش کردن
scrounging U تلاش کردن
to cast about U تلاش کردن
filler U خرج تلاش
main effort U تلاش اصلی
to lay about U تلاش کردن
bursting charge U خرج تلاش
normal force U تلاش عمودی
effort syndrome U نشانگان تلاش
fillers U خرج تلاش
scrounge U تلاش کردن
prowl U پرسه زدن تلاش
inert filling U خرج تلاش بی اثر
prowls U پرسه زدن تلاش
prowling U پرسه زدن تلاش
last-ditch U وابسته به آخرین تلاش
burster tube U لوله خرج تلاش
prowled U پرسه زدن تلاش
competence U روح تلاش جدیت
roll up one's sleeves <idiom> U سخت تلاش کردن
burster course U مسیرانفجار خرج تلاش
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
put someone's best foot forward <idiom> U بیشتر تلاش کردن
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
go for broke <idiom> U به سختی تلاش کردن
bend over backwards to do something <idiom> U سخت تلاش کردن
to make a real effort U تلاش جدی کردن
put up a good fight <idiom> U سخت تلاش کردن
level of effort U تلاش رزمی یکان
endevour U تلاش کردن کوشیدن
admissible stress U تلاش قابل قبول
competes U تلاش و جدیت کردن
compete U تلاش و جدیت کردن
endeavor U تلاش کردن کوشیدن
main attack U تلاش اصلی نیروها
competed U تلاش و جدیت کردن
main effort U تلاش اصلی نیروها
all out U با تمام قدرت و تلاش
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
powering U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered U حداکثر تلاش در کمترین زمان
to turn upside down U هر تلاش امکان پذیری را کرن
scramble U بزحمت جلو رفتن تلاش
work someone's finger to the bone <idiom> U تمام تلاش را به کار بستند
go long U تلاش درپاس طولانی بجلو
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
scrambling U بزحمت جلو رفتن تلاش
power U حداکثر تلاش در کمترین زمان
scrambles U بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambled U بزحمت جلو رفتن تلاش
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
muss U درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
follow up <idiom> U بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
use up every ounce of energy U نهایت تلاش خود را به کار بستن
to torpedo U تارومار کردن [مانند تلاش کسی]
To make desperate efforts. U این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
stretch runner U تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
inert mine U مین بی اثر وبدون خرج تلاش
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
to put one's best foot formost <idiom> حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
To go flat out . To make astupendous effort. U غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
However hard he tried ... U با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard . U اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
flechette U پیکان شراپنل ساچمه ها یا پیکانهای مخلوط با خرج تلاش که پره دار هستند
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
The documentary tries to be truthful to the events. U این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
burster block U مجموعه منفجر کننده مجموعه خرج تلاش
design stress resultant U تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link U روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
struggling U تلاش کردن مبارزه کردن
bending stress U خستگی خمشی تلاش خمشی
struggles U تلاش کردن مبارزه کردن
struggled U تلاش کردن مبارزه کردن
struggle U تلاش کردن مبارزه کردن
recall U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalled U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
Ackerman's function U تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
c U استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
narratives U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
narrative U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
teacloth U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
no show U مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
teacloths U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
iil U دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
bin U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bins U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
revenue tax U مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
opened U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
double U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
scratch U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
doubled U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
gather shot U ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
doubled up U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
opens U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
open U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
cats U استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
scratched U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
redundancy U بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
redundancies U بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
HTTP U دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com