Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
main attack
U
تلاش اصلی نیروها
main effort
U
تلاش اصلی نیروها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
main effort
U
تلاش اصلی
force tabs
U
نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
VL bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL local bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
all arms
U
کلیه نیروها
composition of forces
U
ترکیب نیروها
distribution of forces
U
تقسیم نیروها
resolution of forces
U
تجزیه نیروها
polygon of forces
U
بس گوشه نیروها
distribution of forces
U
واگذاری نیروها
dynamics
U
مجموعه نیروها
polygon of forces
U
کثیرالاضلاع نیروها
triangle of forces
U
مثلث نیروها
funicular
U
زنجیر نیروها
triangle of forces
U
سه گوشه نیروها
attrition
U
فرسایش نیروها
funicular
U
بس گوشه نیروها
funiculars
U
زنجیر نیروها
funiculars
U
بس گوشه نیروها
system of forces
U
دستگاه نیروها
allotment
U
واگذارسهمیه تخصیص نیروها
allotments
U
واگذارسهمیه تخصیص نیروها
statics
U
دانش پایداری نیروها
redeployment
U
دوباره مستقرکردن نیروها
redistribution of force
U
تقسیم مجدد نیروها
commit
U
بکار بردن نیروها
total mobilization
U
بسیج کامل نیروها
commits
U
بکار بردن نیروها
committed
U
بکار بردن نیروها
committing
U
بکار بردن نیروها
commitment
U
به کاربردن نیروها اجرا
parallelogram of forces
U
متوازی الاضلاع نیروها
commitments
U
به کاربردن نیروها اجرا
entireforce
U
تمام قوا یا نیروها
mobilization exercise
U
تمرین بسیج نیروها
build-ups
U
نیروی کمکی تقویت نیروها
build-up
U
نیروی کمکی تقویت نیروها
landing forces
U
نیروها پیاده شونده به ساحل
build up
U
نیروی کمکی تقویت نیروها
port of debarkation
U
بندرپیاده شدن کالا یا نیروها
build up
U
بالا بردن توان رزمی نیروها
mechanical powers
U
نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
ingross
U
تحریر کردن جمع اوری نیروها
employment
U
کاربرد نیروها یا جنگ افزارها استفاده از
build-up
U
بالا بردن توان رزمی نیروها
build-ups
U
بالا بردن توان رزمی نیروها
master
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
masters
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file
U
پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
mastered
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura
U
نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
on board
U
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
committing
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
transfer berth
U
دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
transfer area
U
در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
commit
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
target array
U
نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
committed
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
pantheism
U
فرضیهای که خدا را مرکب ازکلیه نیروها و پدیدههای طبیعی میداند
generations
U
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
first generation computer
U
کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
prototypal
U
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
prototypic
U
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
initial reserves
U
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
main guard
U
نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
stapled
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
generation
U
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
stapling
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
staple
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
aerodynamics
U
شاخهای از علوم در موردتولید نیروها در اثر حرکت سطوح و اشکال مختلف درهوا یا سایر گازها
searched
U
تلاش
search
U
تلاش
synergic
U
هم تلاش
scrounged
U
تلاش
endevour
U
تلاش
scrounge
U
تلاش
searchingly
U
تلاش
scrounges
U
تلاش
scrounging
U
تلاش
endeavor
U
تلاش
set out
<idiom>
U
تلاش
effort
U
تلاش
quest
U
تلاش
stress
U
تلاش
stresses
U
تلاش
stressing
U
تلاش
competency
U
تلاش
quests
U
تلاش
efforts
U
تلاش
searches
U
تلاش
mainstay
U
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstays
U
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis
U
[واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
master file
U
فایل اصلی پرونده اصلی
base camp
U
پایگاه اصلی کمپ اصلی
base unit
U
یکای اصلی واحد اصلی
fundamental unit
U
یکای اصلی واحد اصلی
wild-goose chase
U
تلاش بیهوده
unity of effort
U
وحدت تلاش
effort syndrome
U
نشانگان تلاش
wild-goose chases
U
تلاش بیهوده
to lay about
U
تلاش کردن
fillers
U
خرج تلاش
bursting charge
U
خرج تلاش
wild goose chase
U
تلاش بیهوده
scrounging
U
تلاش کردن
burster
U
خرج تلاش
shearing force
U
تلاش برشی
scrounge
U
تلاش کردن
design stress resultant
U
تلاش محاسباتی
detonation charge
U
خرج تلاش
to cast about
U
تلاش کردن
scrounges
U
تلاش کردن
filler
U
خرج تلاش
full bore
U
حداکثر تلاش
level of effort
U
میزان تلاش
make a push
U
تلاش کردن
scrounged
U
تلاش کردن
normal force
U
تلاش عمودی
expansion slots
U
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
compete
U
تلاش و جدیت کردن
competed
U
تلاش و جدیت کردن
competes
U
تلاش و جدیت کردن
level of effort
U
تلاش رزمی یکان
last-ditch
U
وابسته به آخرین تلاش
put someone's best foot forward
<idiom>
U
بیشتر تلاش کردن
to make a real effort
U
تلاش جدی کردن
admissible stress
U
تلاش قابل قبول
inert filling
U
خرج تلاش بی اثر
prowled
U
پرسه زدن تلاش
endevour
U
تلاش کردن کوشیدن
bend over backwards to do something
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
prowling
U
پرسه زدن تلاش
prowls
U
پرسه زدن تلاش
roll up one's sleeves
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
burster tube
U
لوله خرج تلاش
endeavor
U
تلاش کردن کوشیدن
prowl
U
پرسه زدن تلاش
go for broke
<idiom>
U
به سختی تلاش کردن
go out of one's way
<idiom>
U
تلاش زیادی کردن
knock oneself out
<idiom>
U
باعث تلاش فراوان
put up a good fight
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
competence
U
روح تلاش جدیت
all out
U
با تمام قدرت و تلاش
burster course
U
مسیرانفجار خرج تلاش
matters
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM
U
سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
scramble
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambled
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
to turn upside down
U
هر تلاش امکان پذیری را کرن
scrambles
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambling
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
power
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
forages
U
تلاش وجستجو برای علیق
foraging
U
تلاش وجستجو برای علیق
powers
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
try for point
U
تلاش برای کسب امتیاز
run scared
<idiom>
U
تلاش برای رقابت سیاسی
powering
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
work someone's finger to the bone
<idiom>
U
تمام تلاش را به کار بستند
to lavisheffort
U
زیاد تلاش یا کوشش کردن
Thank you for your efforts.
U
با تشکر برای تلاش شما.
forage
U
تلاش وجستجو برای علیق
go long
U
تلاش درپاس طولانی بجلو
foraged
U
تلاش وجستجو برای علیق
ejection
U
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
externals
U
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external
U
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant
U
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
customs of the services
U
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
to torpedo
U
تارومار کردن
[مانند تلاش کسی]
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
stretch runner
U
تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
follow up
<idiom>
U
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
To make desperate efforts.
U
این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
inert mine
U
مین بی اثر وبدون خرج تلاش
to scramble for a living
U
برای معاش یازندگی تلاش کردن
use up every ounce of energy
U
نهایت تلاش خود را به کار بستن
to put one's best foot formost
<idiom>
حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
muss
U
درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
mobilization reserves
U
ذخیرههای مربوط به بسیج نیروها امادهای بسیج
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
To go flat out . To make astupendous effort.
U
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
However hard he tried ...
U
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
Whistle past the graveyard
<idiom>
U
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
FEP
U
پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard .
U
اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
You wI'll fail unless you work harder .
U
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
power 0
U
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com