English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
apportionment U تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
european monetary agreement U موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
great persons U اشخاص بزرگ
many people U خیلی اشخاص
many persons U خیلی اشخاص
artificial persons U اشخاص حقوقی
natural persons U اشخاص طبیعی
person perception U ادراک اشخاص
displaced persons U اشخاص پناهنده
omnium gatherum U مجموعه اشخاص
many a man U بسا اشخاص
knowledge of persons U شناسایی اشخاص
these people U این اشخاص
personas U اشخاص یک کتاب
few men U اشخاص کمی
personae U اشخاص یک کتاب
persona U اشخاص یک کتاب
so many menŠso many minds U هر چه اشخاص بیشتر
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
adhominem U حمله یا اعتراض به اشخاص
to suck eggs U اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
withindoors U اشخاص داخل منزل
inter alia U میان اشخاص دیگر
criss-crosses U امضای اشخاص بیسواد
blacklist U صورت اشخاص بدحساب
blacklisting U صورت اشخاص بدحساب
panel U صورت اسامی اشخاص
blacklists U صورت اشخاص بدحساب
blacklisted U صورت اشخاص بدحساب
criss-crossing U امضای اشخاص بیسواد
offences against persons U جرائم بر علیه اشخاص
play off <idiom> U رفتار مختلف با اشخاص
panels U صورت اسامی اشخاص
dog paddle U شنای اشخاص مبتدی
criss-cross U امضای اشخاص بیسواد
criss-crossed U امضای اشخاص بیسواد
common touch U استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
lonely hearts U اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
high-powered U مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
subjects of international law U اشخاص حقوق بین الملل
he is not of that type U ازان قبیل اشخاص نیست
interested parties U اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
sucker list <idiom> U لیستی از اشخاص ساده لوح
dais U سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
round up U جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
One must not judge by appearances . U بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
intelligentsia U اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
acidosis U فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
anachronism U اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
mixed laws U قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
anachronisms U اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
damage U صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
infant U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
personals U بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
camp followers U اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bouncer U ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
camp follower U اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
infants U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
credit union U موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
bouncers U ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
character actors U هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governess U زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governesses U زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
monetary U پولی
moneyed U پولی
impecuniosity U بی پولی
moneyary U پولی
pockets U پولی
impecuniousity U بی پولی
pocket U پولی
pecuniary U پولی
venal U پولی
mercenaly U پولی
monetary control U کنترل پولی
financial property U اموال پولی
monetary control U نظارت پولی
polyethylene U پولی اتیلن
monetary convention U اتحاد پولی
pay patient U مریض پولی
financial property U داراییهای پولی
pecuniary liability U ضمانت پولی
reconvert U پولی را مجدداتسعیرکردن
financial inventory U ذخایر پولی
unit of currency U واحد پولی
polywag U پولی واگ
polymyxin U پولی میکسین
monetary assets U دارائیهای پولی
monetary authorities U مقامات پولی
monetary base U مبنای پولی
grooved pulley U پولی شیاردار
loose pulley U پولی هرزگرد
money order U حواله پولی
money matters U امور پولی
monetary targets U اهداف پولی
money income U درامد پولی
monetary base U پایه پولی
money illusion U خطای پولی
money illusion U توهم پولی
dealing for money U معاملات پولی
money capital U سرمایه پولی
monetary unit U واحد پولی
tight money U کنترل پولی
monetary instruments U ابزارهای پولی
real U غیر پولی
monetary value U ارزش پولی
monetary system U سیستم پولی
monetary sector U بخش پولی
money orders U حواله پولی
monetary policy U سیاست پولی
monetary deflation U محدودیت پولی
monetary deflation U انقباض پولی
monetary restriction U محدودیت پولی
monetary economy U اقتصاد پولی
monetary expansion U توسعه پولی
monetary incentive U مشوق پولی
backing U پشتوانه پولی
money wage U مزد پولی
monetary school U مکتب پولی
monetary reserves U ذخائر پولی
monetary inflation U تورم پولی
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scouts U کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
vampire U روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampires U روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scout U کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
hyperdeflation U انقباض پولی شدید
i owe some money to you U یک پولی به شما بدهکارم
impecuniously U از روی بی پولی یا افلاس
he is pressed for money U از بی پولی در مضیقه است
strategic concentration by rail U سیستم پولی فلزی
free capital U سرمایه گذار پولی
gold standard U نظام پولی طلا
tight money U سیاست پولی انقباضی
i am pushed for money U ازبی پولی درفشار
gold currency system U نظام پولی طلا
it was a U خوب پولی بود
expansionary monetary policy U سیاست پولی انبساطی
bimetallism U نظام پولی دو فلزی
bimetallic standard U پایه پولی دو فلزی
money rate of interest U نرخ بهره پولی
national money income U درامد ملی پولی
nonmonetarists U اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary assets U دارائیهای غیر پولی
nonmonetary income U درامد غیر پولی
nonmonetary sector U بخش غیر پولی
restrictive monetary policy U سیاست پولی انقباضی
pecuniary externalities U پی امدهای خارجی پولی
poly vinil chloride U کلرور پولی وینیل
dollar area U منطقه پولی دلار
pure monetary policy U سیاست پولی خالص
rate of money wage U نرخ مزد پولی
european monetary fund U صندوق پولی اروپا
european monetary system U سیستم پولی اروپایی
contractionary monetary policy U سیاست پولی انقباضی
tools of monetary policy U ابزار سیاست پولی
financed U تامین هزینه پولی
financing U تامین هزینه پولی
finance U تامین هزینه پولی
prices U ارزش پولی کالا
price U ارزش پولی کالا
finances U تامین هزینه پولی
not for the world <idiom> U دراعضای هیچ پولی
down and out <idiom> U هیچ پولی نداشتند
feel the pinch <idiom> U دچار بی پولی شدن
money well spent <idiom> U پولی که هدر نرفته
deflation U انقباض پولی رکود
feather bedding U مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding U مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
international monetary reserves U ذخائر پولی بین المللی
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
Money entrusted to my care . U پولی که با مانت نزد من سپرده شد
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
polyester U الیاف یاپارچه پولی استر
ring up <idiom> U اضافه کردن آمار پولی
easy money U پولی که براحتی بدست اید
poundage U مقدار پولی برحسب لیره
ether U مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
monetrarist keynesian debate U بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
army deposit fund U سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
e p u U 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
the proceeds of the sale U پولی که از محل فروش بدست می اید
To put some money aside . U پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com