English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fee tail U تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fee tail U تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
agrarianism U تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
dedication U در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedications U در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
reputed owner U در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
land development U احیای اراضی
unutilized land U اراضی موات
occupied territory U اراضی اشغالی
occupied territories U اراضی اشغالی
land grant U اعطای اراضی
innings U اراضی مستحدثه
land distribution U توزیع اراضی
tidal flats U اراضی جزرومدی
cultivated land U اراضی محیات
quiet enjoyment U حق انتفاع اراضی
waste land U اراضی موات
accumulative area U اراضی سوارشونده
seisin U مالکیت اراضی
utilized lands U اراضی دایر
vesture U تصرف اراضی
conservation of land U حفظ اراضی
waste lands U اراضی موات
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
cultivation of waste land U احیا اراضی موات
uti possidetis U تملک اراضی مفتوحه
escheat U اراضی بلا وارث
reclaim U احیاء اراضی موات
redemption U پرداخت مالیات اراضی
reclaims U احیاء اراضی موات
reclaiming U احیاء اراضی موات
reclaimed U احیاء اراضی موات
uti possidetis U تملک اراضی اشغالی
polder U اراضی پست کنار دریا
vender's lien U حق حبس بایع در معامله اراضی
cession of territory U واگذار کردن اراضی مملکت
terre tenant U متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
land office U اداره املاک وثبت اراضی
planning permission U اجازه عمران و ابادی اراضی
beachhead U پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
beachheads U پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
He has laid hands on these lands. U دست انداخته روی این اراضی
land poor U دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
cadastre U دفترممیزی وتقویم وثبت اراضی واملاک
consecrated U موقوف
proscriptive U موقوف
sacred to U موقوف به
suppressed U موقوف
cadastral U مربوط به ممیزی عواید و ثبت اراضی واملاک
backwoods U اراضی جنگلی دوراز شهر جنگلهای دورافتاده
suppressive U موقوف سازنده
beneficiaries U موقوف علیه
suppressor U موقوف کننده
contingents U موکول یا موقوف به
suppressor U موقوف سازنده
to put an end to U موقوف کردن
avoided U موقوف کردن
beneficiary U موقوف علیه
sacred to god U موقوف بخدا
cease U موقوف شدن
to wipe out U موقوف کردن
avoiding U موقوف کردن
avoid U موقوف کردن
to fall in to d. U موقوف شدن
to do away with U موقوف کردن
to put a stop to U موقوف کردن
cease U موقوف کردن
ceased U موقوف شدن
to bring to a stop U موقوف کردن
ceased U موقوف کردن
ceases U موقوف شدن
ceases U موقوف کردن
ceasing U موقوف شدن
ceasing U موقوف کردن
avoids U موقوف کردن
cesser U موقوف شدن
foundation school U اموزشگاه موقوف
suppression U موقوف سازی
insuppresible U موقوف نشدنی
overthrows U موقوف کردن
overthrown U موقوف کردن
overthrowing U موقوف کردن
drop track U تعقیب موقوف
contingent U موکول یا موقوف به
desuetude U موقوف شدگی
sacred U خاص موقوف
overthrow U موقوف کردن
overthrew U موقوف کردن
abolishable U موقوف شدنی
Shut up ! dont inter fere . U فضولی موقوف !
suppress U موقوف کردن
to break off U موقوف کردن
suppresses U موقوف کردن
suppressed U موقوف شده
suppressing U موقوف کردن
beneficiary of an endowment U موقوف علیه
break off U موقوف کردن
verthrow U موقوف سازی انقراض
subvert U برانداختن موقوف کردن
hands off U دست زدن موقوف
hands-off U دست زدن موقوف
subverted U برانداختن موقوف کردن
subverting U برانداختن موقوف کردن
subverts U برانداختن موقوف کردن
subinfeudate U اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
suspend U موقوف الاجرا کردن معلق
suspends U موقوف الاجرا کردن معلق
suspending U موقوف الاجرا کردن معلق
to phase out something U به تدریج موقوف کردن چیزی
landed U مالک
ownerless U بی مالک
owner of a property U مالک
possessors U مالک
possessor U مالک
angel U مالک
angels U مالک
proprietors U مالک
landlord U مالک
lords U مالک
lord U مالک
homeowners U مالک
homeowner U مالک
owner U مالک
proprietresses U مالک
proprietress U مالک
landlords U مالک
proprietor U مالک
owners U مالک
having U مالک
have U مالک
arrentation U پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
own U مالک بودن
absentee landlord U مالک غایب
householder U مالک خانه
householders U مالک خانه
to hold U مالک بودن
to have U مالک بودن
owns U مالک بودن
absentees U مالک غایب
car owner U مالک اتومبیل
joint owner U مالک مشاع
holding company U شرکت مالک
goodman U خرده مالک
absentee U مالک غایب
smallholders U خرده مالک
smallholder U خرده مالک
freeholder U مالک مطلق
apollyon U مالک دوزخ
yeomanly U مالک جزء
sole owner U مالک منحصر
yeomen U مالک جزء
yeoman U مالک جزء
seis U مالک شدن
at the owner's risk U بعهده مالک
shipowner U مالک کشتی
ground landlord U مالک عرصه
timocracy U مالک سالاری
to have possession of U مالک بودن
to possess U مالک بودن
reputed owner U مالک اعتباری
owned U مالک بودن
owning U مالک بودن
waste of manor U اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
expandsionism U اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
prebend U محل پرداخت موقوف یا عواید کلیسا موقوفه کلیسایی
prebendal U محل پرداخت موقوف یا عواید کلیسا موقوفه کلیسایی
to ring the knell of anything U موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
laird U ملاک خرده مالک
owner of root or seed U مالک اصله یا حبه
at owner's risks U ریسک به عهده مالک
lairds U ملاک خرده مالک
yeoman U خرده مالک کشاورز
esquire U مالک زمین ارباب
fixed stock U مالک انحصاری سهام
yeomanly U خرده مالک کشاورز
to have something U مالک چیزی بودن
deforce U بزورمالی را از مالک گرفتن
yeomen U خرده مالک کشاورز
to have something at one's disposal U مالک چیزی بودن
skip it U در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
tenant at will U متصرف به میل و اراده مالک
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
benefical owner of an estate U مالک بهره برداریک دارایی
proprietary U متعلق به ملاک وابسته به مالک
tenant by sufference U متصرف با رضایت ضمنی مالک
lease U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
derelict U ترک شده بوسیله مالک یا قیم
foreclose a mortgage U فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
at the owner's risk U با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com