English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
partition U تقسیم افراز کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
apportionment U افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
partition U افراز
partitions U افراز
partitioning U افراز
separating U افراز
parcelling U افراز
division or delimitation of property U افراز
partitions U جدار افراز
partition of an estate U افراز ملک
partition U جدار افراز
partition of an estste U افراز یک ملت
partible U قابل افراز
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
voluntary partition U افراز با رضایت یا سازش طرفین
voluntary U عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
to share out U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
sectors U جزء تقسیم کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
break down U تقسیم بندی کردن
lot U تقسیم بندی کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
shire U به استان تقسیم کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
sector U جزء تقسیم کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
shires U به استان تقسیم کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
division U بخش رسته تقسیم کردن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
comparmentalize U به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
dichotomize U بدو بخش تقسیم کردن
admeasure U سهم دادن تقسیم کردن
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
divisions U بخش رسته تقسیم کردن
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
parcels U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
factorize U تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
distribution U تقسیم
dealing U تقسیم
apportionment U تقسیم
distributions U تقسیم
admeasurement U تقسیم
sharing U تقسیم
allotments U تقسیم
cleavages U تقسیم
allocates U تقسیم
cleavage U تقسیم
admensuration U تقسیم
dispensation U تقسیم
divisions U تقسیم
division U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
branch U تقسیم
dispensations U تقسیم
branches U تقسیم
allocating U تقسیم
allocate U تقسیم
repartition U تقسیم
allotment U تقسیم
fire distribution U تقسیم اتش
meiosis U تقسیم سلولی
busbar U جعبه تقسیم
divider U تقسیم کننده
division of labour U تقسیم کار
market segmentation U تقسیم بازار
meiosis U تقسیم کاهشی
divisions of labour U تقسیم کار
divider U پرگار تقسیم
dividable U قابل تقسیم
line graduation U تقسیم بندی خط
division sign U نماد تقسیم
partition function U تابع تقسیم
o o line U خط تقسیم دیدبانی
divide exception U استثناء تقسیم
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
clastic U تقسیم شونده
divide exception U خطای تقسیم
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
divisibility U قابلیت تقسیم
denominators U تقسیم کننده
divisional U مربوط به تقسیم
division check U ازمایش تقسیم
division line U خط تقسیم شده
distribution pannel U تابلوی تقسیم
subdivision U تقسیم مجدد
parting U تقسیم تجزیه
dichotomies U تقسیم به دو بخش
dichotomy U تقسیم به دو بخش
division U تقسیم [ریاضی]
distributing box U جعبه تقسیم
denominator U تقسیم کننده
splice box U جعبه تقسیم
partings U تقسیم تجزیه
distribution box U جعبه تقسیم
distribution coefficient U ضریب تقسیم
distribution of forces U تقسیم نیروها
distribution of the estate U تقسیم ترکه
load distribution U تقسیم بار
division of labor U تقسیم کار
water point U نقطه تقسیم اب
indistributable U تقسیم نشدنی
delay allowance U زمان تقسیم
demultiplexer U تقسیم کننده
severability U قابلیت تقسیم
allotment U پخش تقسیم
short division U تقسیم باختصار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com