Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prolepsis
U
تقدیم یا تقدم امری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
background processing
U
کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
migration
U
انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off
foreground program
U
برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
fiats
U
امری
magistral
U
امری
fiat
U
امری
imperatives
U
امری
imperative
U
امری
offered
U
تقدیم
offers
U
تقدیم
presentations
U
تقدیم
permutation
U
تقدیم
permutations
U
تقدیم
presentation
U
تقدیم
offer
U
تقدیم
jussive
U
حالت امری
jussive
U
کلمهء امری
factually
U
حقیقت امری
factual
U
حقیقت امری
imperative statement
U
حکم امری
propounds
U
تقدیم کردن
yours f.
U
با تقدیم احترامات
putting
U
تقدیم داشتن
yours respectfully
U
با تقدیم احترامات
rededication
U
تقدیم مجدد
hold forth
<idiom>
U
تقدیم کردن
puts
U
تقدیم داشتن
propounding
U
تقدیم کردن
offer
U
تقدیم داشتن
presentation of credentials
U
تقدیم استوارنامه
propound
U
تقدیم کردن
phase lead
U
تقدیم فاز
put
U
تقدیم داشتن
offered
U
تقدیم داشتن
offers
U
تقدیم داشتن
committed
U
متعهدبانجام امری نمودن
nonfeasance
U
قصور در انجام امری
whipping boy
U
وجه المصالحه امری
committing
U
متعهدبانجام امری نمودن
commits
U
متعهدبانجام امری نمودن
commit
U
متعهدبانجام امری نمودن
tendered
U
تقدیم کردن پیشنهاد
tendering
U
تقدیم کردن پیشنهاد
tenderest
U
تقدیم کردن پیشنهاد
proffer
U
تقدیم پیشنهاد کردن
tender
U
تقدیم کردن پیشنهاد
proffered
U
تقدیم پیشنهاد کردن
to bring up
U
تقدیم یا مطرح کردن
proffering
U
تقدیم پیشنهاد کردن
proffers
U
تقدیم پیشنهاد کردن
to offer
U
تقدیم کردن
[دادن]
to make inquires into a matter
U
در امری تحقیقات بعمل اوردن
betoken
U
دلالت کردن بر دال بر امری
hunching
U
فن احساس وقوع امری در اینده
prerequisite
U
شرط قبلی لازمه امری
prerequisites
U
شرط قبلی لازمه امری
hunches
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunched
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunch
U
فن احساس وقوع امری در اینده
sin of omission
U
گناه فروگذاری از انجام امری
precognition
U
الهام قبل ازوقوع امری
postulancy
U
کاندید نامزد انجام امری
that is a thing
U
این امری است علیحده
to evolve a fact
U
چگونگی امری را فاهر کردن
bring about
U
سبب وقوع امری شدن
presentative
U
قابل تقدیم درک کردنی
submitted
U
تسلیم شدن تقدیم داشتن
to pay one's respects to
U
احترامات خود را به ........تقدیم کردن
submit
U
تسلیم شدن تقدیم داشتن
submits
U
تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitting
U
تسلیم شدن تقدیم داشتن
libation
U
تقدیم شراب به حضور خدایان
libations
U
تقدیم شراب به حضور خدایان
to commit yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
hindsight
U
درک یا فهم امری که واقع شده
to engage yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
assessments
U
تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
transposal
U
پس وپیش سازی تقدیم وتاخیر جابجاشدگی
assessment
U
تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
pool
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
to thrash out the truth
U
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
pooled
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
to regard something as a matter of course
U
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
pools
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
May I offer you a cigarette?
U
اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
mutualize
U
بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
boggle
U
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
acatalectic
U
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
remainder
U
حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
right of way
U
تقدم
right of way
U
حق تقدم
rights of way
U
حق تقدم
rights of way
U
تقدم
right of priority
U
حق تقدم
preferment
U
حق تقدم
priorship
U
حق تقدم
precession
U
تقدم
lead
U
تقدم
leads
U
تقدم
precedency
U
حق تقدم
better hand
U
تقدم
anteriority
U
تقدم
antecedence
U
تقدم
preemimence
U
تقدم
priorship
U
تقدم
primacy
U
تقدم
pas
U
حق تقدم
priority
U
تقدم
preference
U
تقدم
preferences
U
تقدم
priorities
U
حق تقدم
priority
U
حق تقدم
precedence
U
حق تقدم
priorities
U
تقدم
precedence
U
تقدم
leads
U
سرمشق تقدم
rating
U
ترتیب تقدم
preexistence
U
تقدم وجود
pre existence
U
تقدم وجود
precendence rules
U
قواعد تقدم
major road
U
راه با حق تقدم
precession of the equinoxes
U
تقدم اعتدالین
lead
U
سرمشق تقدم
emergency priority
U
تقدم اضطراری
priority intersection
U
تقدم باراهفرعی
priority of fires
U
تقدم اتشها
valve lead
U
تقدم سوپاپ
to give priority to
U
تقدم دادن به
precedence
U
تقدم پیامها
precedence
U
ترتیب تقدم
to give preference to
U
تقدم دادن بر
to give place to
U
تقدم دادن
ratings
U
ترتیب تقدم
burdened
U
فاقد حق تقدم
emergency priority
U
تقدم فوری
urgent priority
U
تقدم حیاتی
time priority
U
تقدم زمانی
law of primacy
U
قانون تقدم
priority of check
U
تقدم کیش
urgent priority
U
تقدم فوری
priority targets
U
هدفهای دارای تقدم
preempt
U
حق تقدم پیدا کردن
preexistent
U
دارای تقدم در وجود
transposition
U
تقدم و تاخر جابجاشدگی
system priorities
U
تقدم های سیستم
primacy recency effect
U
اثر تقدم - تاخر
right of way
U
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
background
U
کار با حق تقدم پایین
rights of way
U
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
issue priority
U
ترتیب تقدم توزیع
law of prior entry
U
قانون تقدم ورود
backgrounds
U
کار با حق تقدم پایین
issue priority
U
تقدم توزیع اماد
background
U
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
freight route order
U
ترتیب تقدم استفاده از جاده ها
preemptor
U
شریک دارای حق تقدم در خرید
privilegium
U
حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
backgrounds
U
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
interrupt
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
The pedestrain has the right of way.
U
حق تقدم در عبور با عابر پیاده است
interrupting
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
to put somebody on the back burner
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
interrupts
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
to shunt somebody aside
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
foreground
U
برنامه با تقدم بالا در سیستم چندکاره
to put somebody in a backwater
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
alphameric
U
مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
backgrounds
U
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
pre audience
U
ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
background
U
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
transpostion
U
پس و پیش سازی تقدم وتاخر تغییر مایه
foreground
U
کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود
democratic network
U
شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
maskable
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
feasability study
U
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
key
مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
machine address
U
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
absolute address
U
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
ladder tournament
U
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
to marshal one's creditors
U
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
onion skin architecture
U
طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
presentiments
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
verified
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
interrupts
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
petition
U
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioning
U
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitions
U
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioned
U
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
foregrounding
U
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
reversion
U
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com