Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intercross
U
تقاطع کردن جفت گیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
grade crossing
U
تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
grade crossings
U
تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
intertwining
U
تقاطع کردن
intersected
U
تقاطع کردن
intersect
U
تقاطع کردن
intertwine
U
تقاطع کردن
intertwined
U
تقاطع کردن
intersects
U
تقاطع کردن
interlace
U
تقاطع کردن
intertwines
U
تقاطع کردن
crisscross
U
تقاطع کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
meets
U
مواجه شدن تقاطع کردن
meet
U
مواجه شدن تقاطع کردن
bypassing
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypasses
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypass
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
He's a wet blanket.
U
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
shoots
U
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot
U
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
crosser
U
تقاطع
intersected
U
تقاطع
crosses
U
تقاطع
cross
U
تقاطع
intersect
U
تقاطع
chiasma
U
تقاطع
line cross
U
تقاطع خط
crossing line
U
خط تقاطع
street crossing
U
تقاطع
intersection
U
تقاطع
intersections
U
تقاطع
weaving
U
تقاطع
intersects
U
تقاطع
crossest
U
تقاطع
decussation
U
تقاطع
junctions
U
تقاطع
junction
U
تقاطع
focuses
U
نقطه تقاطع
road junction
U
تقاطع جاده
focussed
U
نقطه تقاطع
intersections
U
تقاطع همبر
angle of erossing
U
زاویه تقاطع
focusses
U
نقطه تقاطع
focused
U
نقطه تقاطع
intersection
U
تقاطع همبر
angle of cutting
U
زاویه تقاطع
focus
U
نقطه تقاطع
meets
U
مقتضی تقاطع
meet
U
مقتضی تقاطع
road junction
U
تقاطع راه
point of intersection
U
نقطه تقاطع
crossing
U
محل تقاطع
intercepts
U
محل تقاطع
cross road
U
تقاطع جاده
crossing plane
U
سطح تقاطع
scissor junction
U
تقاطع مورب
weaving distance
U
طول تقاطع
tree traversal
U
تقاطع درختی
crossing
U
نقطه تقاطع
grade crossings
U
تقاطع شاهراه
intercepting
U
محل تقاطع
weaving section
U
منطقه تقاطع
focussing
U
نقطه تقاطع
intercepted
U
محل تقاطع
grade crossing
U
تقاطع شاهراه
intersection point
U
نقطه تقاطع
intercept
U
محل تقاطع
beam grillage
U
تقاطع تیرها
ensued
U
پی گیری کردن
decoppering
U
مس گیری کردن
follow up
U
پی گیری کردن
ensues
U
پی گیری کردن
ensue
U
پی گیری کردن
intersectional
U
وابسته بمحل تقاطع
multiway junction
U
تقاطع چند راه
intercept point
U
محل تقاطع
[ریاضی]
grade crossings
U
تقاطع راه اهن
Go to the first crossroad.
به اولین تقاطع بروید.
Go to the second crossroad.
به دومین تقاطع بروید.
interlacement
U
درهم بافتگی تقاطع
grade crossing
U
تقاطع راه اهن
crossing tower
U
برج تقاطع در کلیسا
crossroad
U
محل تقاطع دو جاده
desalt
U
نمک گیری کردن از
emends
U
غلط گیری کردن
dry cleanse
U
لکه گیری کردن
refueled
U
سوخت گیری کردن
emending
U
غلط گیری کردن
refuelling
U
سوخت گیری کردن
refuels
U
سوخت گیری کردن
emend
U
غلط گیری کردن
dry-clean
U
لکه گیری کردن
dry-cleaned
U
لکه گیری کردن
dry-cleaning
U
لکه گیری کردن
emended
U
غلط گیری کردن
dry-cleans
U
لکه گیری کردن
refuelled
U
سوخت گیری کردن
refueling
U
سوخت گیری کردن
to seclude oneself
U
کناره گیری کردن
refuel
U
سوخت گیری کردن
caviled
U
خرده گیری کردن
to take measures
U
اندازه گیری کردن
emendate
U
غلط گیری کردن
caviling
U
خرده گیری کردن
cavilled
U
خرده گیری کردن
cavils
U
خرده گیری کردن
crack down on
<idiom>
U
سخت گیری کردن
fuel
U
سوخت گیری کردن
cavil
U
خرده گیری کردن
fueled
U
سوخت گیری کردن
measure
U
اندازه گیری کردن
ranging
U
قلق گیری کردن
point
U
هدف گیری کردن
tup
U
جفت گیری کردن
fuels
U
سوخت گیری کردن
To remove the stains .
U
لکه گیری کردن
fuelling
U
سوخت گیری کردن
fuelled
U
سوخت گیری کردن
deburr
U
پلیسه گیری کردن
caulk
U
بتونه گیری کردن
to keep one's distance
U
کناره گیری کردن
precluding
U
پیش گیری کردن
precludes
U
پیش گیری کردن
precluded
U
پیش گیری کردن
preclude
U
پیش گیری کردن
fussiness
U
ایراد گیری کردن
throw up
U
کناره گیری کردن از
decarbonate
U
کاربن گیری کردن
prevents
U
پیش گیری کردن
preventing
U
پیش گیری کردن
prevented
U
پیش گیری کردن
decarbonize
U
کاربن گیری کردن
prevent
U
پیش گیری کردن
over refine
U
زیادنکته گیری کردن
factorize
U
فاکتور گیری کردن
shells
U
سبوس گیری کردن
intercepting
U
جلو گیری کردن
to give wide berth to
U
کناره گیری کردن از
targetted
U
هدف گیری کردن
shell
U
سبوس گیری کردن
targeted
U
هدف گیری کردن
targets
U
هدف گیری کردن
petrol
U
بنزین گیری کردن
hold aloof
U
کناره گیری کردن
targeting
U
هدف گیری کردن
targetting
U
هدف گیری کردن
intercepted
U
جلو گیری کردن
to split hairs
U
نکته گیری کردن
intercepts
U
جلو گیری کردن
shelling
U
سبوس گیری کردن
proofreads
U
غلط گیری کردن
intercept
U
جلو گیری کردن
secedes
U
کناره گیری کردن
proofreading
U
غلط گیری کردن
secede
U
کناره گیری کردن
seceded
U
کناره گیری کردن
retire
U
کناره گیری کردن
proofread
U
غلط گیری کردن
seceding
U
کناره گیری کردن
retires
U
کناره گیری کردن
target
U
هدف گیری کردن
traffic cut
U
تقاطع دو جریان عبور و مرور
cross over point
U
نقطه تقاطع مسیر رژه
cross road
U
محل تقاطع دو جاده چهارراه
ford crossing
U
تقاطع جاده با مجاری ابگذر
level crossing
U
محل تقاطع دو خط راه اهن
level crossings
U
محل تقاطع دو خط راه اهن
fuels
U
تقویت سوخت گیری کردن
to keep oneself to oneself
U
کناره گیری ازمردم کردن
to snuff out
U
در نتیجه گل گیری خاموش کردن
fuelled
U
تقویت سوخت گیری کردن
to retire in to oneself
U
از جامعه کناره گیری کردن
to throw up
U
کناره گیری کردن از استعفادادن از
fueled
U
تقویت سوخت گیری کردن
fuelling
U
تقویت سوخت گیری کردن
hypercriticize
U
زیاده خرده گیری کردن
fuel
U
تقویت سوخت گیری کردن
cross roads
U
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
flyover junction
U
تقاطع دو راه ناهمکف چهارراه دو تراز
meters
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
fuss
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
aims
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
meter
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
take something into account
<idiom>
U
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
abdicating
U
کناره گیری کردن استعفا دادن
metres
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
mated
U
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
interceded
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
aimed
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
fussed
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
take something to heart
<idiom>
U
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
metre
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
interceding
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com