English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
request U تقاضا کردن درخواست کردن
requested U تقاضا کردن درخواست کردن
requesting U تقاضا کردن درخواست کردن
requests U تقاضا کردن درخواست کردن
cry off U تقاضا کردن درخواست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
solicit U درخواست یا تقاضا کردن از
solicited U درخواست یا تقاضا کردن از
soliciting U درخواست یا تقاضا کردن از
solicits U درخواست یا تقاضا کردن از
Other Matches
demand [of] U درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
request U درخواست اماد کردن درخواست کردن
requesting U درخواست اماد کردن درخواست کردن
requested U درخواست اماد کردن درخواست کردن
requests U درخواست اماد کردن درخواست کردن
requisition U درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned U درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioning U درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions U درخواست کردن درخواست وسایل
demanded U تقاضا کردن تقاضا
demand U تقاضا کردن تقاضا
demands U تقاضا کردن تقاضا
to put in for U تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
pleads U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
soliciting U تقاضا کردن جلب کردن
beseeched U تقاضا کردن استدعا کردن
beseeches U تقاضا کردن استدعا کردن
beseech U تقاضا کردن استدعا کردن
solicit U تقاضا کردن جلب کردن
solicited U تقاضا کردن جلب کردن
solicits U تقاضا کردن جلب کردن
requisition U تقاضا کردن
demand U تقاضا کردن
adjure U تقاضا کردن
demanded U تقاضا کردن
demands U تقاضا کردن
requisitioned U تقاضا کردن
sued U تقاضا کردن
requisitions U تقاضا کردن
requisitioning U تقاضا کردن
sue U تقاضا کردن
sues U تقاضا کردن
suing U تقاضا کردن
petitioning U دادخواهی کردن درخواست کردن
petition U دادخواهی کردن درخواست کردن
apply U صدق کردن درخواست کردن
petitioned U دادخواهی کردن درخواست کردن
petitions U دادخواهی کردن درخواست کردن
begs U استدعا کردن درخواست کردن
beg U استدعا کردن درخواست کردن
applying U صدق کردن درخواست کردن
applies U صدق کردن درخواست کردن
begged U استدعا کردن درخواست کردن
demand U مطالبه تقاضا کردن
demanded U مطالبه تقاضا کردن
adjure به اصرار تقاضا کردن
demands U مطالبه تقاضا کردن
put in U تقاضا کردن پیشنهاد دادن
prayed U درخواست کردن
applying U درخواست کردن
applies U درخواست کردن
imploring U درخواست کردن از
apply U درخواست کردن
speak for <idiom> U درخواست کردن
demand U درخواست کردن
to make an application [to apply] U درخواست کردن
supplicate U درخواست کردن
demanded U درخواست کردن
pray U درخواست کردن
plead with U درخواست کردن
solicit U درخواست کردن
entreating U درخواست کردن
implores U درخواست کردن از
entreated U درخواست کردن
solicited U درخواست کردن
soliciting U درخواست کردن
solicits U درخواست کردن
implore U درخواست کردن از
implored U درخواست کردن از
demands U درخواست کردن
entreats U درخواست کردن
prays U درخواست کردن
praying U درخواست کردن
entreat U درخواست کردن
clamoured U غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
obtrude U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
clamours U غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamour U غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamouring U غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
to invite somebody to do something U از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
clamor U غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
obtrudes U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
indenting U سفارش درخواست کردن
indents U سفارش درخواست کردن
requisitions U درخواست رسمی کردن
requisitioning U درخواست رسمی کردن
to deny somebody a wish U درخواست کسی را رد کردن
to reject [refuse] an application U درخواست نامه ای را رد کردن
to apply for leave U درخواست مرخصی کردن
bone U خواستن درخواست کردن
boned U خواستن درخواست کردن
bones U خواستن درخواست کردن
to a oneself for help U درخواست کمک کردن
requisitioned U درخواست رسمی کردن
boning U خواستن درخواست کردن
indent U سفارش درخواست کردن
to ask too much U بیش از حد درخواست کردن
requisition U درخواست رسمی کردن
call for fire U درخواست اتش کردن
to ask somebody for [about] something U از کسی چیزی درخواست کردن
mission call U درخواست پشتیبانی هوایی کردن
call for ..... under the credit U درخواست کردن ..... تحت اعتبار
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
applies U درخواست کردن شامل حال بودن
to file a petition U بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
to ask specifically about something U چیزی را به طور خاص درخواست کردن
subsequent filing [application, documents] U ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
applying U درخواست کردن شامل حال بودن
apply U درخواست کردن شامل حال بودن
to file an application to somebody U از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
to withdraw an application U صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
lean on <idiom> U اجبارشخص درقبول کردن درخواست باتحت فشارگذاشتن
arc elasticity of demand U عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
request modify U درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
giffen good U نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
fire message U پیام اتش درخواست اتش کردن
excess demand U درخواست بیش از حد درخواست اضافی
law of demand U براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
call mission U درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
shift of a demand curve U انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
requistioner U قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
QBE U زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
fire call U درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com