Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
apply for a divorce
U
تقاضای طلاق کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
caveator
U
کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
blood chit
U
تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
theory of effective demand determination
U
نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
divorsement
U
طلاق یا مراسم طلاق
to put a way childish
U
رها کردن طلاق دادن
to request issuance
U
تقاضای صدور کردن
toa for a job or position
U
تقاضای شغل کردن
demurring
U
تقاضای درنگ یا مکث کردن
ask for a lady's hand
U
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
To ask for political asylum.
U
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
demurred
U
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurs
U
تقاضای درنگ یا مکث کردن
To demand prompt payment.
U
تقاضای پرداخت فوری کردن
reclamation
U
تقاضای جبران خسارت کردن
demur
U
تقاضای درنگ یا مکث کردن
put the bite on someone
<idiom>
U
از کسی تقاضای پول کردن
call of more
U
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
To seek political asylum.
U
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
statement of charge
U
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to withdraw an application
U
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
striking off the roll
U
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
divorcing
U
طلاق
divorces
U
طلاق
divorced
U
طلاق
divorce
U
طلاق
voidable divorce
U
طلاق رجعی
be granted a divorce by
U
طلاق گرفتن از
divorcees
U
زن طلاق گرفته
to get divorce
U
طلاق گرفتن
permanent divorce
U
طلاق بائن
divorcee
U
زن طلاق گرفته
irrevocable divorce
U
طلاق بائن
limited divorce
U
طلاق محدود
to be divorced from
U
طلاق گرفتن از
revocable divorce
U
طلاق رجعی
bill of divorce
U
طلاق نامه
divorced
U
طلاق دادن
divorce granted at the a woman's request
U
طلاق خلع
divorce
U
طلاق دادن
revocation of divorce
U
رجوع از طلاق
divorcing
U
طلاق دادن
repudiates
U
طلاق دادن
divorces
U
طلاق دادن
repudiation
U
طلاق شرعی
repudiating
U
طلاق دادن
repudiate
U
طلاق دادن
to get a divorce
[from somebody]
U
طلاق گرفتن
[از کسی]
connivance
U
ی تواند زن خود را طلاق دهد
accolade
U
[آذینی روی طلاق، در و پنجره]
put away
U
مردود ساختن طلاق دادن
He has divorced his wife.
U
از زنش جدا شده ( او را طلاق داده است )
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
total demand
U
تقاضای کل
at the instance of
U
به تقاضای
aggregate demand
U
تقاضای کل
at the request of
U
تقاضای
request substitution
U
تقاضای تعویض
pop the question
<idiom>
U
تقاضای ازدواج
re claim
U
تقاضای مجدد
maximum demand
U
تقاضای بیشینه
request to send
U
تقاضای ارسال
effective demand
U
تقاضای موثر
elastic demand
U
تقاضای با کشش
market demand
U
تقاضای بازار
give
U
تقاضای رای
final demand
U
تقاضای نهائی
at the instance of
U
بر حسب تقاضای
applications
U
تقاضای کار
application for loan
U
تقاضای وام
application
U
تقاضای کار
giving
U
تقاضای رای
aggregate market demand
U
تقاضای کل بازار
aggregate demand function
U
تابع تقاضای کل
gives
U
تقاضای رای
inelastic demand
U
تقاضای بی کشش
factor demand
U
تقاضای عوامل
at my request
U
مطابق با تقاضای من
national demand
U
تقاضای ملی
joint demand
U
تقاضای مشترک
excess demand
U
تقاضای بیش از حد
complementary demand
U
تقاضای مکمل
complementary demand
U
تقاضای تکمیلی
composite demand
U
تقاضای مرکب
demand for payment
U
تقاضای پرداخت
credit application
U
تقاضای گشایش اعتبار
perfectly elastic demand
U
تقاضای کاملا با کشش
perfectly inelastic demand
U
تقاضای کاملا بی کشش
derived demand
U
تقاضای مشتق شده
marginal demand price
U
قیمت تقاضای نهائی
individual demand schedule
U
جدول تقاضای فردی
taxes
U
تحمیل تقاضای سنگین
rpo
U
تقاضای مظنه قیمت
demands
U
تقاضای خرید کالا
law of downward sloping demand
U
قانون تقاضای نزولی
tax
U
تحمیل تقاضای سنگین
taxed
U
تحمیل تقاضای سنگین
inelastic demand
U
تقاضای غیر حساس
demand
U
تقاضای خرید کالا
demanded
U
تقاضای خرید کالا
downward sloping demand curve
U
منحنی تقاضای نزولی
elastic demand
U
تقاضای انعطاف پذیر
elastic demand
U
تقاضای کشش دار
soft market
U
بازار با تقاضای خوب
oyer
U
تقاضای استماع یا دادرسی
cruelty
U
عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
caller
U
شخصی که تقاضای تماس دارد
callers
U
شخصی که تقاضای تماس دارد
excess demand
U
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
request time out
U
تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
demurrer
U
تقاضای تاخیر درصدور حکم
planned demand
U
تقاضای برنامه ریزی شده
layers
U
برنامهای که تقاضای ارسال کند
layer
U
برنامهای که تقاضای ارسال کند
rts
U
Send To Request تقاضای ارسال
letters rogatory
U
نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
speculative demand for money
U
تقاضای سفته بازی برای پول
blue bark
U
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
postulancy
U
تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
demand accommodation
U
تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
nonce word
U
واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
ARQ
U
که در صورت خطا تقاضای ارسال دوباره داده میکند
The victors demanded unconditional surrender .
U
فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
reclama
U
تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
small claim
U
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
reclamation
U
تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
appeal play
U
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
neoclassical economics
U
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
effective demand
U
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
searchingly
U
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searches
U
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
search
U
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searched
U
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
say's law
U
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
cross elasticity of demand
U
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
inelastic demand
U
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
disoblige
U
دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
channels
U
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channeled
U
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channel
U
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channeling
U
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channelled
U
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
queue
U
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queued
U
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queueing
U
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queues
U
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
purchase request
U
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
replacement demand
U
نیازمندیهای جایگزینی تقاضای جایگزینی پرسنل
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
say's law
U
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
transaction demand for money
U
تقاضای معاملاتی برای پول تقاضا برای پول بمنظورمبادلات
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
precautionary demand for money
U
تقاضای احتیاطی برای پول تقاضا برای پول بمنظورانگیزه احتیاطی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com