Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mean variation
U
تغییر متوسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
end strings
U
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
U
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition
U
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions
U
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangovers
U
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover
U
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect
U
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
varies
U
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary
U
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic
U
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
variable area nozzle
U
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changed
U
تغییر کردن تغییر دادن
change
U
تغییر کردن تغییر دادن
changing
U
تغییر کردن تغییر دادن
change over
U
تغییر روش تغییر رویه
changes
U
تغییر کردن تغییر دادن
mean sea level
U
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
fm
U
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycled
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march
U
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet
U
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
angular travel
U
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
gradient circuit
U
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
osculant
U
متوسط
moderate
U
متوسط
averaged
U
متوسط
average
U
حد متوسط
average
U
متوسط
meaner
U
متوسط
meanest
U
متوسط
medium gravle
U
شن متوسط
mesne
U
متوسط
averaged
U
حد متوسط
averaging
U
حد متوسط
medium
U
متوسط
mediocre
U
متوسط
meant
U
متوسط
intermediate
U
متوسط
tolerable
U
متوسط
modals
U
متوسط
modal
U
متوسط
averaging
U
متوسط
averages
U
متوسط
averages
U
حد متوسط
mediums
U
متوسط
average limit of ice
U
حد متوسط یخ
intermedial
U
متوسط
moderating
U
متوسط
moderates
U
متوسط
moderated
U
متوسط
life expectancies
U
سن متوسط
life expectancy
U
سن متوسط
mean
U
متوسط
average product
U
محصول متوسط
average product
U
تولید متوسط
mediocrity
U
اندازه متوسط
mediums
U
متوسط معتدل
mediums
U
مقدار متوسط
average discharge
U
بده متوسط
average return
U
بازده متوسط
average efficiency
U
بازده متوسط
medium
U
متوسط معتدل
average expense
U
هزینه متوسط
average input
U
نهاده متوسط
average latency
U
رکود متوسط
average latency
U
تاخیر متوسط
medium
U
مقدار متوسط
average life
U
عمر متوسط
average flow
U
جریان متوسط
average output
U
محصول متوسط
average payment
U
پرداخت متوسط
average price
U
قیمت متوسط
middle classes
U
طبقه متوسط
average value
U
مقدار متوسط
every Tom, Dick and Harry
<idiom>
U
طبقه متوسط
a medium sized car
U
یک اتومبیل متوسط
average variable cost
U
هزینه متوسط
a modest income
U
درآمدی متوسط
average voltage
U
ولتاژ متوسط
averagely
U
بطور متوسط
middlingly
U
بطور متوسط
averagly
U
بطور متوسط
girder bridge
U
پل بیلی متوسط
weighted average
U
متوسط وزنی
average total cost
U
هزینه متوسط کل
middle class
U
طبقه متوسط
par
U
میزان متوسط
median income
U
درامد متوسط
average yield
U
بازده متوسط
duffers
U
بازیگر متوسط
duffer
U
بازیگر متوسط
medium wave
U
موج متوسط
average revenue
U
درامد متوسط
average speed
U
سرعت متوسط
true power
U
توان متوسط
halftone
U
رنگ متوسط
mean speed
U
سرعت متوسط
mean deviation
U
انحراف متوسط
mean depth
U
عمق متوسط
mean daily
U
متوسط روزانه
mediterranean sea
U
بحر متوسط
medium artillery
U
توپخانه متوسط
medium carbon steel
U
فولادباکربن متوسط
medium cloud
U
ابرهای متوسط
mean chord
U
وتر متوسط
m.f.
U
فرکانس متوسط
life expectancies
U
عمر متوسط
medium frequency
U
بسامد متوسط
midway
U
متوسط میانجی
median gray
U
خاکستری متوسط
mean stress
U
خستگی متوسط
mean time
U
زمان متوسط
mean time
U
ساعت متوسط
mean price
U
قیمت متوسط
mean value
U
مقدار متوسط
mean life
U
عمر متوسط
mean velocity
U
سرعت متوسط
medial
U
میانه متوسط
medially
U
بطورمیانه یا متوسط
mean income
U
درامد متوسط
medium scale
U
در مقیاس متوسط
medium voltage
U
ولتاژ متوسط
average productivity
U
بازدهی متوسط
sort of
U
بمقدار متوسط
sort of
U
بمیزان متوسط
average conditions
U
شرایط متوسط
subaverage
U
زیر حد متوسط
normal
U
میانه متوسط
average cost
U
هزینه متوسط
average depth
U
عمق متوسط
secondarily
U
بطور متوسط
intermediate contrast
U
تغایر متوسط
intermediate high voltage line
U
خط فشار متوسط
life expectancy
U
عمر متوسط
mid range
U
برد متوسط
middle price
U
قیمت متوسط
m.f.
U
بسامد متوسط
intermediately
U
بطور متوسط
moderate speed
U
سرعت متوسط
monthly average
U
متوسط ماهیانه
on the a
U
بطور متوسط
intermediate pressure
U
فشار متوسط
intermediate lampholder
U
سر پیچ متوسط
intermediate hurdle
U
مانع متوسط
average deviation
U
انحراف متوسط
over-average
<adj.>
U
بالاتر از حد متوسط
above-average
<adj.>
U
بالاتر از حد متوسط
average
U
میانه متوسط
above average
<adj.>
U
بالاتر از حد متوسط
mean
U
میانه متوسط
above-average
<adj.>
U
بیش از حد متوسط
above average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
average
U
مقدار متوسط
averaging
U
میانه متوسط
averages
U
مقدار متوسط
averages
U
میانه متوسط
meaner
U
میانه متوسط
averaging
U
مقدار متوسط
over-average
<adj.>
U
بیش از حد متوسط
meanest
U
میانه متوسط
over-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
above-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
thinned
U
تیم متوسط
averaged
U
میانه متوسط
halftones
U
رنگ متوسط
averaged
U
مقدار متوسط
thinnest
U
تیم متوسط
thinners
U
تیم متوسط
above average
<adj.>
U
بیش از حد متوسط
thins
U
تیم متوسط
thin
U
تیم متوسط
average variable cost
U
هزینه متوسط متغیر
intermediate power transistor
U
ترانزیستور با قدرت متوسط
averages
U
متوسط خسارت در بیمه
average heading
U
جهت متوسط هواپیما
intermediate range
U
سلاح برد متوسط
aerodynamic mean chord
U
وتر متوسط ایرودینامیکی
middle-class person
U
عضو طبقه متوسط
medium scale
U
نقشه مقیاس متوسط
intermediate range
U
با شعاع عمل متوسط شعاع عمل متوسط
averaging
U
متوسط خسارت در بیمه
bourgeois
U
عضوطبقه متوسط جامعه
bourgeois
U
طبقه متوسط بورژوا
franklin
U
طبقه متوسط اجتماع
average
U
متوسط خسارت در بیمه
average daily traffic
[ADT]
U
متوسط ترافیک روزانه
king's blue
U
رنگ ابی متوسط
man in the street
<idiom>
U
مردم عادی یا متوسط
medium range
U
با شعاع عمل متوسط
middle sized
U
دارای اندازه متوسط
middle level management
U
مدیریت سطح متوسط
member of the middle class
U
عضو طبقه متوسط
fair average quality
U
کیفیت متوسط مناسب
intermediate temperature
U
درجه حرارت متوسط
working point
U
نقطه فشار متوسط
average kinetic energy
U
انرژی متوسط جنبشی
fair
U
نسبتا خوب متوسط
mean free path
U
مسافت ازاد متوسط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com