English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hook's law U تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
moduler ratio U نسبت مدول الاستیسیته ارماتور به مدول الاستیسیته بتن
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
subalpine U ساکن دامنه کوهستان الپ مربوط به دامنه کوه
elastic U الاستیک
elasticity U الاستیسیته
elastic axis U محور الاستیک
elastic collision U برخورد الاستیک
young's modulus U مدول الاستیسیته
magnetostriction U الاستیسیته مغناطیسی
modulus of elasticity U مدول الاستیسیته
elasticity U قوه ارتجاع الاستیسیته
bounces U پرش یا جهش الاستیک سوپاپها
bounce U پرش یا جهش الاستیک سوپاپها
bounced U پرش یا جهش الاستیک سوپاپها
elastic limit tensile strength U دستگاه اندازه گیری الاستیسیته ارتجاع سنج
undamped U نوسان ازاد که تنها به نیروهای داخلی اینرسی الاستیک و وزن بستگی دارد
incoming U وارده
imported U کالای وارده
actual total loss U کل زیان وارده
importing U کالای وارده
import U کالای وارده
constructive total loss U تخمین خسارت کل وارده
average particular U خسارت وارده بر کشتی
keyed in <past-p.> وارده از طریق کلید
filo U اخرین صادره از اولین وارده
lifo U اولین صادره ازاخرین وارده
fractional damage U خسارت وارده به قسمتی از وسیله
injuries to head or face U جراحات وارده به سرو صورت
lifo last in first out U اولین صادره از اخرین وارده
accident damage to property U خسارت اتفاقی وارده بردارایی
inputted U انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
input U انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
zction for dammages U اقدام برای دریافت خسارت وارده
photon U واحد شدت نور وارده بشبکیه چشم
proprotionable U متناسب
symmetric U متناسب
applicative U متناسب
proportionate U متناسب
commensurate U متناسب
in proportion U متناسب
proportionable U متناسب
eurhythmic U متناسب
proportional U متناسب
pro rata U متناسب
harmonises U متناسب بودن
unapt U غیر متناسب
appropriated technology U تکنولوژی متناسب
coordinative U متناسب سازنده
comproportionation U ترکیب متناسب
coordinate U متناسب کردن
proportionment U متناسب سازی
harmonised U متناسب بودن
harmonized U متناسب بودن
harmonize U متناسب بودن
harmonising U متناسب بودن
harmonizes U متناسب بودن
harmonizing U متناسب بودن
well proportioned U با تناسب متناسب موزون
commensurateness U متناسب کردن تناسب
harmonic proportion U طبقه بندی متناسب
up to par/scratch/snuff/the mark <idiom> U متناسب با استاندارد طبیعی
coordinate U متناسب یا هماهنگ کردن
coapt U باهم متناسب شدن
harmonic division U طبقه بندی متناسب
proportional pie graph U نمودار گرد متناسب
proportionably U بطور متناسب یا با قرینه
proportionate U فراخور متناسب کردن
contributions U جبران ضرر وارده به یکی ازشرکا به وسیله سایرین اعانه دادن
contribution U جبران ضرر وارده به یکی ازشرکا به وسیله سایرین اعانه دادن
tubbable U متناسب برای لوله یا تغاریابشکه
mismatch U متناسب نبودن ناجور بودن
ejectment U باز پس گرفتن زمین غصبی ازغاصب بعلاوه کلیه خسارات وارده به مالک اصلی
unidirectional composite U ساختاری که همه الیاف یارشتههای ان موازی بوده ومعمولا در جهت نیروی وارده میباشند
queueing U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queues U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
end strings U نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked U مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
reddendo singula singulis U الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
hangovers U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect U اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
amplidyne U ژنراتور دی سی که ولتاژخروجی ان با تغییرات تحریک میدان متناسب است
best power mixture U نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
plastic U تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
differentiating cicuit U مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
control and reporting center U تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
certificate of damage U تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
variable area nozzle U نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
best economy mixture U نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
actinoelectric U اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
talus U دامنه
ranged U دامنه
range U دامنه
amplitude U دامنه
tails U دامنه
tailed U دامنه
mountainside U دامنه
tail U دامنه
brae U دامنه
ranges U دامنه
skirt U دامنه
sloped U دامنه
skirts U دامنه
hillsides U دامنه
scope U دامنه
skirted U دامنه
foot دامنه
magnitude U دامنه
slopes U دامنه
slope U دامنه
mountainsides U دامنه
hillside دامنه
change over U تغییر روش تغییر رویه
changing U تغییر کردن تغییر دادن
change U تغییر کردن تغییر دادن
changed U تغییر کردن تغییر دادن
changes U تغییر کردن تغییر دادن
flanking U دامنه جناح
tropic range U دامنه استوایی
frequency response U خم دامنه- بسامد
scope U دامنه رسیدگی
criteria range U دامنه ملاک
two tailed test U ازمون دو دامنه
interval confidence U دامنه اطمینان
total amplitude of oscillation U دامنه کل نوسان
hill side دامنه تپه
tolerances U دامنه تغییرات
vibration amplitude U دامنه ارتعاش
discriminating range U دامنه افتراق
double amplitude U دامنه دوبل
impluse amplitude U دامنه ایمپولز
f.of mountain U دامنه کوه
ranged U دامنه تغییرات
flanked U دامنه جناح
wave amplitude U دامنه موج
range U دامنه [ریاضی]
ranges U دامنه تغییرات
range U دامنه تغییرات
flank U دامنه جناح
tolerance U دامنه تغییرات
tooth flank U دامنه دندانه
range format U قالب دامنه
range name U نام دامنه
range of motion U دامنه حرکت
range of stress U دامنه تنش
midrange U میان دامنه
response amplitude U دامنه پاسخ
restriction of range U محدودیت دامنه
range expression U عبارت دامنه
pulse amplitude U دامنه تپش
one tailed test U ازمون یک دامنه
hillside U دامنه کوه
feet U پایین دامنه
maximum amplitude U دامنه حداکثر
amplitude U دامنه بزرگی
hillsides U دامنه کوه
amplitude of oscillation U دامنه نوسان
talus meterial U واریزه دامنه
amplitude modulation U مدولاسیون دامنه
talus U دامنه تالیوز
audio frequency U دامنه شنودپذیری
audibility range U دامنه شنودپذیری
talus U دامنه سنگلاخی
class interval U دامنه طبقه
colluvial U دامنه کوهی
combe U دامنه تپه
amplitude of vibration U دامنه ارتعاش
am U مدولاسیون دامنه
acceleration principle U براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
interquartile range U دامنه میان چالاکی
lifts U بالارو دامنه بالابری
The matter assumed significant proportions. U دامنه کار با لاگرفت
foothill تپه دامنه کوه
lift U بالارو دامنه بالابری
semi interquartile range U دامنه نیمه چارکی
lifting U بالارو دامنه بالابری
cylinder skirt U حاشیه یا دامنه سیلندر
skirting armor U زره دامنه تانک
modular range U دامنه تغییرات مدول
magnitude of alternating current U دامنه جریان متناوب
domain of definition U دامنه تعریف [ریاضی]
purview U دامنه شمول قانون
tidal range U دامنه جذر و مد دریایی
double apron fence U سیم خاردار دو دامنه
impluse amplitude U دامنه ضربه جریان
domain of a function U دامنه یک تابع [ریاضی]
lifted U بالارو دامنه بالابری
skirted U دامنه کوه حومه شهر
skirt U دامنه کوه حومه شهر
neap range U دامنه نوسان جزر و مدضعیف
ridge U پشته تپههای دامنه کوه
foot hill تپه ای که در دامنه کوهی باشد.
sidehill U واقع در کنار تپه دامنه
ridges U پشته تپههای دامنه کوه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com