English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
behavior modification U تغییر رفتار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
You haven't changed. U تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
to change somebody's ways U رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
Other Matches
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
end strings U نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked U مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangovers U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect U اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic U تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
variable area nozzle U نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changes U تغییر کردن تغییر دادن
changing U تغییر کردن تغییر دادن
change U تغییر کردن تغییر دادن
change over U تغییر روش تغییر رویه
changed U تغییر کردن تغییر دادن
fm U فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march U تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
thews U رفتار
demeanour U رفتار
demarche U رفتار
deportment U رفتار
demarch U رفتار
comportment U رفتار
action U رفتار
behaviour U رفتار
comport U رفتار
treatments U رفتار
treatment U رفتار
gest U رفتار
geste U رفتار
havings U رفتار
haviour U رفتار
exploits U : رفتار
exploit U : رفتار
ergasia U رفتار
gesturing U رفتار
comported U رفتار
gestured U رفتار
gesture U رفتار
comporting U رفتار
comports U رفتار
demeanor U رفتار
exploiting U : رفتار
conducting U رفتار
treament U رفتار
conducts U رفتار
dealing U رفتار
conduct U رفتار
behavior U رفتار
behavio U رفتار
misconduct U رفتار بد
bad conduct U سو رفتار
actions U رفتار
behaviuor U رفتار
ethic U رفتار
conducted U رفتار
angular travel U تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
treat U رفتار کردن با
get on one's high horse <idiom> U رفتار با تکبر
treated U رفتار کردن
treats U رفتار کردن
verbal behavior U رفتار کلامی
treats U رفتار کردن با
maladdress U رفتار ناهنجار
carried away U رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
treat U رفتار کردن
incipient behavior U رفتار اغازین
fair shake <idiom> U رفتار درست
etiquette U روش رفتار
learned behavior U رفتار اموخته
maternal behavior U رفتار مادری
iron fist U رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
unsports manlike conduct U رفتار ناجوانمردانه
cruelty U سوء رفتار
regressive behavior U رفتار واپس رو
conduct U رفتار اخلاقی
attitude U روش و رفتار
social behavior U رفتار اجتماعی
spontaneous behavior U رفتار خودانگیخته
manner U رفتار ادب
conducts U رفتار اخلاقی
attitudes U روش و رفتار
conducting U رفتار اخلاقی
macho U نرینه رفتار
propriety of behaviour U درستی رفتار
nonverbal behavior U رفتار غیرکلامی
elastic behavior U رفتار ارتجاعی
demeans U رفتار کردن
demeaned U رفتار کردن
to deport oneself U رفتار کردن
demean U رفتار کردن
to demean oneself U رفتار کردن
treated U رفتار کردن با
target behavior U رفتار اماج
stereotypy U رفتار قالبی
conducted U رفتار اخلاقی
behavior repertoire U خزانه رفتار
anancastia U رفتار وسواسی
anancasm U رفتار وسواسی
chilly <adj.> U سرد [رفتار]
ambivalent behavior U رفتار دو سوگرا
covert behavior U رفتار نااشکار
affable <adj.> U خوش رفتار
misconduct U سوء رفتار
elicited behavior U رفتار فراخوانده
implicit behavior U رفتار نااشکار
anankaslia U رفتار وسواسی
behavior rehearsal U تمرین رفتار
behavior therapy U رفتار درمانی
brusqurie U خشونت در رفتار
avoidance behavior U رفتار اجتنابی
automatic behavior U رفتار خودکار
brusque U خشن در رفتار
collective behavior U رفتار جمعی
bearing U رفتار سلوک
ethogram U شرح رفتار
explicit behavior U رفتار اشکار
fal lal U رفتار فریفانه
frivolous U سبک رفتار
illtreat U سوء رفتار
illtreatment U سوء رفتار
immoral U زشت رفتار
overt behavior U رفتار اشکار
expressive behavior U رفتار بیانگر
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
misbehaviour U بدرفتاری سوء رفتار
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
apopathetic behavior U رفتار گروه زاد
to misbehave oneself U درست رفتار نکردن
sportmanship U رفتار و اخلاق انسانی
consumer behaviour U رفتار مصرف کننده
contact behavior U رفتار تماس جویانه
correctional custudy U روش اصلاح رفتار
high frequency performance U رفتار فرکانس بالا
image response U رفتار فرکانس تصویر
mannish U دارای رفتار مردانه
behavior sampling U نمونه گیری از رفتار
behavioral U وابسته به رفتار و سلوک
baby U مانندکودک رفتار کردن
babies U مانندکودک رفتار کردن
jitter U با عصبانیت رفتار کردن
last word U بیان یا رفتار قاطع
iam a of such conduct U از این رفتار شرمنده ام
to get up to nonsense U ابلهانه رفتار کردن
stereotyped U دارای رفتار قالبی
skulduggery U رفتار زیرجلکی وخائنانه
even-handed treatment U رفتار [عملکرد] عادلانه
skullduggery U رفتار زیرجلکی وخائنانه
keep up appearances <idiom> U حفظ رفتار درست
shoot straight <idiom> U منصفانه رفتار کردن
paternity U رفتار پدرانه اصلیت
play off <idiom> U رفتار مختلف با اشخاص
She has engaging manners . U رفتار گیرایی دارد
abidance U رفتار برطبق توافق
well-behaved U خوش رفتار با ادب
organizational citizenship behavior U رفتار شهروندی سازمانی
discriminated operant U رفتار عامل افتراقی
despotize U مستبدانه رفتار کردن
detour behavior U رفتار غیر مستقیم
misbehavior U بدرفتاری سوء رفتار
butch U خشن و مرد رفتار
purposive behavior U رفتار غایت نگر
confrontational U رفتار همراهبا اعتراض
levity U رفتار سبک لوسی
well behaved U خوش رفتار با ادب
problem behavior U رفتار مشکل افرین
Harsh ( rough) manners . U رفتار خشک وخشن
douceur U شیرینی وفرافت رفتار
duress U شدت رفتار خشن وتند
common touch <idiom> U با همه رفتار مناسب داشتن
an empty gesture U رفتار [تعارف] خشک وخالی
wrongs U غیر منصفانه رفتار کردن
get along with someone <idiom> U رفتار خوب با کسی داشتن
go ape <idiom> U از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
moral philosophy U اصول اخلاق ایین رفتار
to go with the tide U طبق مقتضیات رفتار کردن
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
They act after their kind. جنس خود رفتار می کنند.
matronize U مانند رئیسه رفتار کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
princeliness U رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
impluse response U رفتار در مقابل فشار ضربهای
wronging U غیر منصفانه رفتار کردن
to lump them all together <idiom> U با همه یکسان رفتار کردن
attitude U حالت قرار گرفتن رفتار
attitudes U حالت قرار گرفتن رفتار
scenario U طرح [نحوه رفتار] [سناریو]
scenarios U طرح ها [نحوه رفتار] [سناریو]
to act [be] one's age <idiom> <verb> U طبق سن خود رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com