English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reconvert U تغییر حال مجدد یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
repossessed U مالکیت مجدد یافتن
repossessing U مالکیت مجدد یافتن
repossess U مالکیت مجدد یافتن
alters U تغییر یافتن
altering U تغییر یافتن
altered U تغییر یافتن
alter U تغییر یافتن
to alter [to] U تغییر یافتن
misalign U تغییر یافتن
to undergo a change U تغییر یافتن
transfigured U تغییر شکل یافتن
transform U تغییر شکل یافتن
transforming U تغییر شکل یافتن
transformed U تغییر شکل یافتن
transforms U تغییر شکل یافتن
transfigures U تغییر شکل یافتن
transfiguring U تغییر شکل یافتن
to transform [into] U تغییر شکل یافتن [به]
deform U تغییر شکل یافتن
transfigure U تغییر شکل یافتن
deforming U تغییر شکل یافتن
deforms U تغییر شکل یافتن
toggles U تغییر یافتن بین دو وضعیت
toggle U تغییر یافتن بین دو وضعیت
cold strain U تغییر بعد یافتن در حالت سرد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
window U تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
propagated U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating U گشترش یافتن یا نشر یافتن
end strings U نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
unclocked U مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangovers U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect U اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic U تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
variable area nozzle U نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changed U تغییر کردن تغییر دادن
changing U تغییر کردن تغییر دادن
changes U تغییر کردن تغییر دادن
change over U تغییر روش تغییر رویه
change U تغییر کردن تغییر دادن
fm U فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march U تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
angular travel U تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
second U مجدد
furthering U مجدد
seconded U مجدد
further U مجدد
furthered U مجدد
seconds U مجدد
furthers U مجدد
seconding U مجدد
renewed U مجدد
furthermore U مجدد
further on U مجدد
reflorescence U مجدد
resurvey U بررسی مجدد
reassurance U اطمینان مجدد
recreations U خلق مجدد
remands U بازداشت مجدد
resale U فروس مجدد
resale U حراج مجدد
retaking U گرفتن مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
retransmission U مخابره مجدد
retake U گرفتن مجدد
recount U شمارش مجدد
recounting U شمارش مجدد
reproductions U تولید مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
reconditioning U تعمیر مجدد
remand U بازداشت مجدد
resupply U اماد مجدد
remanded U بازداشت مجدد
retakes U گرفتن مجدد
retransmission U ارسال مجدد
revisits U ملاقات مجدد
revisiting U ملاقات مجدد
revisited U ملاقات مجدد
revisit U ملاقات مجدد
recreation U خلق مجدد
re-running U نمایش مجدد
resorption U مکیدن مجدد
recounted U شمارش مجدد
re-run U نمایش مجدد
restart U شروع مجدد
recounts U شمارش مجدد
reproduction U تولید مجدد
retread process U تعمیر مجدد
re-runs U نمایش مجدد
retaken U گرفتن مجدد
repayment U پرداخت مجدد
remanding U بازداشت مجدد
repayments U پرداخت مجدد
re-ran U نمایش مجدد
reshipment U حمل مجدد
comeback U دستیابی مجدد
revaluation U ارزیابی مجدد
revaluation U بهاگذاری مجدد
retrials U محاکمه مجدد
retrials U ازمایش مجدد
retrial U محاکمه مجدد
retrial U ازمایش مجدد
readjustments U سازگاری مجدد
readjustment U سازگاری مجدد
reloads U بارکردن مجدد
reloads U پر کردن مجدد
reloading U بارکردن مجدد
reloading U پر کردن مجدد
reloaded U بارکردن مجدد
reloaded U پر کردن مجدد
reload U بارکردن مجدد
reorganised U تشکیلات مجدد
reorganised U سازماندهی مجدد
reorganises U تشکیلات مجدد
comebacks U دستیابی مجدد
replenishing U تدارک مجدد
replenishing U پرکردن مجدد
re-examination U بازپرسی مجدد
re examination U بازپرسی مجدد
reorganizing U سازماندهی مجدد
reorganizing U تشکیلات مجدد
reorganizes U سازماندهی مجدد
reorganizes U تشکیلات مجدد
reorganized U سازماندهی مجدد
reorganized U تشکیلات مجدد
reorganize U سازماندهی مجدد
reorganize U تشکیلات مجدد
reorganising U سازماندهی مجدد
reorganises U سازماندهی مجدد
reload U پر کردن مجدد
rallies U اجتماع مجدد
resurgence U طغیان مجدد
reorganization U تشکیلات مجدد
reorganization U سازماندهی مجدد
rally U اجتماع مجدد
reversion U ترجمه مجدد
rallied U اجتماع مجدد
reorganising U تشکیلات مجدد
crossecheck U مقابله مجدد
replenishes U پرکردن مجدد
after shrinkage U انقباض مجدد
replenished U تدارک مجدد
replenished U پرکردن مجدد
remarriage U ازدواج مجدد
remarriages U ازدواج مجدد
replenish U تدارک مجدد
restoration U استقرار مجدد
replenishes U تدارک مجدد
rearrangement U ترتیب مجدد
redistribution U توزیع مجدد
repaint U رسم مجدد
redrew U رسم مجدد
redraws U رسم مجدد
redrawn U رسم مجدد
redraw U رسم مجدد
rehearsals U تکرار مجدد
rehearsal U تکرار مجدد
regenerating U تولید مجدد
regenerates U تولید مجدد
regenerated U تولید مجدد
regenerate U تولید مجدد
rearrangements U ترتیب مجدد
replenish U پرکردن مجدد
reconversion U گرایش مجدد
reebtry U دخول مجدد
reebtry U تملک مجدد
redrawing U رسم مجدد
restatement U بیان مجدد
reeducation U تربیت مجدد
reenlistment U سربازگیری مجدد
reentrance U دخول مجدد
reissue U چاپ مجدد
reapparition U فهور مجدد
reissued U چاپ مجدد
reissues U چاپ مجدد
remotion U حرکت مجدد
reissuing U چاپ مجدد
reexport U صادرات مجدد
republication U انتشار مجدد
restatements U بیان مجدد
reebtry U ورود مجدد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com