Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
alternately
U
تغییر از یکی به دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
alternate
U
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternated
U
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternates
U
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
chain
U
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains
U
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
Other Matches
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
end strings
U
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
U
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions
U
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition
U
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangover
U
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect
U
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangovers
U
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
varies
U
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary
U
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic
U
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
variable area nozzle
U
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changed
U
تغییر کردن تغییر دادن
change
U
تغییر کردن تغییر دادن
changes
U
تغییر کردن تغییر دادن
change over
U
تغییر روش تغییر رویه
changing
U
تغییر کردن تغییر دادن
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
fm
U
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycled
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march
U
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet
U
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
angular travel
U
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
gradient circuit
U
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
non return to zero
U
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
thirds
U
به دیگری
third
U
به دیگری
another
U
دیگری
tother
U
دیگری
t' other
U
دیگری
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
at second hand
U
از قول دیگری
other
U
متفاوت دیگری
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
consecutively
U
یکی پس از دیگری
others
U
متفاوت دیگری
onother's money
U
پول دیگری
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
at another time
U
در زمان دیگری
detinue
U
ضبط مال دیگری
let a praise thee
U
بگذارد دیگری تورابستاید
it is of a different kind
U
قسم دیگری است
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
releases
U
اعراض از حق به نفع دیگری
sequentially
U
یکی پس از دیگری به ترتیب
serially
U
یکی پس از دیگری یا در سری
transports
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transplanting
U
درجای دیگری نشاندن
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
transplant
U
درجای دیگری نشاندن
release
U
اعراض از حق به نفع دیگری
impersonate
U
خودرابجای دیگری جا زدن
transport
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
i had no a
U
چاره دیگری نداشتم
i had no a
U
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
released
U
اعراض از حق به نفع دیگری
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
another kettle of fish
<idiom>
U
کاملا متفاوت از دیگری
transported
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transplanted
U
درجای دیگری نشاندن
predecease
U
قبل از دیگری مردن
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
personify
U
رل دیگری بازی کردن
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
assumpsit
U
تقبل دیون دیگری
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
another
U
کسی
[چیز]
دیگری
one after a
U
یکی درپی دیگری
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
predecease
U
مرگ قبل از دیگری
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
ratio
U
نسبت یک عدد به دیگری
personified
U
رل دیگری بازی کردن
metonymy
U
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
shuffle off
U
بدوش دیگری گذاردن
transplants
U
درجای دیگری نشاندن
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
copycat
<idiom>
U
تقلید از شخص دیگری
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
delay
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
unless you are otherwise engaged
U
اگر کار دیگری نداری
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
new person
<idiom>
U
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
transmutation
U
تبدیل عنصری بعنصر دیگری
suffragan
U
تابع منطقه یاقسمت دیگری
matches
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
match
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
delays
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
drag in
<idiom>
U
پا فشاری روی موضوع دیگری
pur autre vie
U
برای مدت عمر دیگری
outdistanced
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
multiplicand
U
عددی که در دیگری ضرب شود
outdistances
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
right of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
rights of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
passing off
U
به اسم دیگری معامله کردن
outdistance
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
to connect with a flight
U
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
impersonation
U
نقش دیگری رابازی کردن
to be moved to another school
U
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
relocation
U
انتقال به محل دیگری ازحافظه
outdistancing
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
to t.
U
بحقوق دیگری تجاوز کردن
transmission
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
inherits
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
interrupt
U
حرف دیگری را قطع کردن
interrupting
U
حرف دیگری را قطع کردن
interrupts
U
حرف دیگری را قطع کردن
inherit
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
augmenter
U
مقداری که به دیگری اضافه میشود
transmissions
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objected
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
overlaps
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
transfusable
U
قابل تزریق در جسم دیگری
transfusible
U
قابل تزریق در جسم دیگری
to shift a burden
U
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
rehousing
U
به جای دیگری اسکان دادن
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
staged
U
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
vest
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
vests
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
proxy
U
بنمایندگی دیگری رای دادن
overlap
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
sublease
U
به مستاجر دیگری اجاره دادن
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
be a carbon copy
<idiom>
U
دقیقا مثل دیگری بودن
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
girlfriend
U
زنی که دوست زن دیگری است
are these a more apples
U
هیچ سیب دیگری هست
ghostwrite
U
بنام شخص دیگری نوشتن
global
U
را با دیگری در متن عوض میکند
globally
U
را با دیگری در متن عوض میکند
vicariousness
U
خود را به جای دیگری گذاشتن
common of piscary
U
حق ماهی گیری درابهای دیگری
objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rephrases
U
به طرز دیگری بیان کردن
girlfriends
U
زنی که دوست زن دیگری است
relative
U
آنچه با دیگری مقایسه شود
rephrased
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrase
U
به طرز دیگری بیان کردن
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
to play off
U
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
transshipment
U
انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
transplantable
U
قابل برداشتن وکاشتن درمحل دیگری
to rap on the table
U
دست یا چیز دیگری روی زمین
postfix
U
کلمه یا حرف نوشته شده پس از دیگری
topwork
U
پیوند از جنس دیگری بدرخت زدن
path
U
مسیر از یک نقط ه در شبکه ارتباطی به دیگری
voyagers
U
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
presumption of survivorship
U
فرض زنده بودن پس از مرگ دیگری
paths
U
مسیر از یک نقط ه در شبکه ارتباطی به دیگری
vicarious work
U
کاری که کسی به جای دیگری بکند
something else again
<idiom>
بحث دیگری دارد، چیز دیگریست.
simultaneous
U
آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
This is a different thing altogether.
U
این کاملا" چیز دیگری است
synchronous
U
آنچه همان با دیگری اجرا شود.
successive
U
آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
farm out
<idiom>
U
شخص دیگری برای انجام کار
converting
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
self adjustment
U
انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
oxidation
U
عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com