Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
timing
U
تنظیم زمان عمل کردن موتور
schedules
U
زمان بندی کردن
schedule
U
زمان بندی کردن
scheduled
U
زمان بندی کردن
calibration
U
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
dialled
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialed
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
tasking
U
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
grades
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
timing disc
U
علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
calibrate
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus
U
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
qualify
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
sight adjustment
U
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
authentication
U
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
synchronises
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
revamps
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigs
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamping
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamp
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
bumbles
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking
U
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbled
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix
U
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
To do something slapdash.
U
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
locates
U
تعیین کردن معلوم کردن
located
U
تعیین کردن معلوم کردن
assign
U
ارجاع کردن تعیین کردن
define
U
تعیین کردن تعریف کردن
defined
U
تعیین کردن تعریف کردن
limit
U
محدود کردن تعیین کردن حد
defines
U
تعیین کردن تعریف کردن
defining
U
تعیین کردن تعریف کردن
locate
U
تعیین کردن معلوم کردن
assigned
U
ارجاع کردن تعیین کردن
assigns
U
ارجاع کردن تعیین کردن
assigning
U
ارجاع کردن تعیین کردن
locating
U
تعیین کردن معلوم کردن
range spotting
U
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tune
U
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes
U
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
portion
U
تسهیم کردن سهم بندی کردن
partition
U
جدا کردن جزء بندی کردن
resort
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
vamp
U
وصله کردن سرهم بندی کردن
resorts
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
portions
U
تسهیم کردن سهم بندی کردن
resorted
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
grades
U
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
partitions
U
جدا کردن جزء بندی کردن
type
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
types
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
segregation
U
جدا کردن درجه بندی کردن
grade
U
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
to put on
U
شرط بندی کردن تحمیل کردن
sort
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
break down
U
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
gradate
U
درجه بندی کردن مخلوط کردن
gaduate
U
درجه بندی کردن تغلیظ کردن
sorted
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
adjusts
U
تعدیل کردن تنظیم کردن
edited
U
تصحیح کردن تنظیم کردن
aligns
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
adjusting
U
تعدیل کردن تنظیم کردن
edit
U
تصحیح کردن تنظیم کردن
controls
U
نظارت کردن تنظیم کردن
control
U
نظارت کردن تنظیم کردن
align
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligning
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
controlling
U
نظارت کردن تنظیم کردن
to balance out
U
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
locate
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
pasted
U
سر هم کردن سرهم بندی کردن
paste
U
سر هم کردن سرهم بندی کردن
pastes
U
سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasting
U
سر هم کردن سرهم بندی کردن
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
plots
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
rating
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
slates
U
تعیین کردن
specifying
U
تعیین کردن
specify
U
تعیین کردن
slated
U
تعیین کردن
blood group
U
تعیین کردن
slate
U
تعیین کردن
blood groups
U
تعیین کردن
tell off
U
تعیین کردن
determine
U
تعیین کردن
determines
U
تعیین کردن
determining
U
تعیین کردن
appointe
U
تعیین کردن
ascertian
U
تعیین کردن
blood types
U
تعیین کردن
blood type
U
تعیین کردن
appoint
U
تعیین کردن
identifies
U
تعیین کردن
fix on
U
تعیین کردن
bound
U
تعیین کردن
identifying
U
تعیین کردن
identify
U
تعیین کردن
appoints
U
تعیین کردن
formulation
U
تعیین کردن
fix
U
تعیین کردن
fixes
U
تعیین کردن
specifies
U
تعیین کردن
identified
U
تعیین کردن
locate
U
تعیین محل کردن
identified
U
تعیین هویت کردن
pin point
U
تعیین محل کردن
appraisal
U
تعیین قیمت کردن
demarcate
U
تعیین حدود کردن
demarcated
U
تعیین حدود کردن
demarcating
U
تعیین حدود کردن
identifies
U
تعیین هویت کردن
located
U
تعیین محل کردن
to fix quota
U
تعیین سهمیه کردن
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
predestine
U
قبلا تعیین کردن
rezone
U
از نومحدوده تعیین کردن
locating
U
تعیین محل کردن
locates
U
تعیین محل کردن
abound
O
تعیین حدود کردن
identifying
U
تعیین هویت کردن
demarcates
U
تعیین حدود کردن
identify
U
تعیین هویت کردن
prifix
U
قبلا تعیین کردن
appraisals
U
تعیین قیمت کردن
assessing
U
تعیین کردن بستن
admeasure
U
تعیین حصه کردن
genealogize
U
تعیین نسب کردن
delimit
U
تعیین کردن حدود
delimited
U
تعیین کردن حدود
delimiting
U
تعیین کردن حدود
fixes
U
تعیین کردن قراردادن
fix
U
تعیین کردن قراردادن
stated
U
تعیین کردن حال
pegs
U
تعیین حدود کردن
states
U
تعیین کردن حال
state-
U
تعیین کردن حال
stating
U
تعیین کردن حال
state
U
تعیین کردن حال
assesses
U
تعیین کردن بستن
quantified
U
کمیت را تعیین کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com