Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
orientation
U
تعیین موقعیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
blade tracking
U
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
solar orientation
U
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
Other Matches
cartesian coordinates
U
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
authentication
U
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
relative plot
U
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position
U
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
dosimetry
U
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee
U
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
convoy routing
U
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating
U
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
running fix
U
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
site
U
موقعیت
lodgment or lodge
U
موقعیت
sited
U
موقعیت
lodgment
U
موقعیت
line of position
U
خط موقعیت
situations
U
موقعیت
berthing
U
موقعیت جا
berths
U
موقعیت جا
berthed
U
موقعیت جا
berth
U
موقعیت جا
situation
U
موقعیت
sites
U
موقعیت
position
U
موقعیت
location
U
موقعیت
occasioned
U
موقعیت
occasion
U
موقعیت
situs
U
موقعیت
locations
U
موقعیت
occasioning
U
موقعیت
orientation
U
موقعیت
occasions
U
موقعیت
positioned
U
موقعیت
condition
U
موقعیت
page orientation
U
موقعیت صفحه
circumstantial
U
مربوط به موقعیت
point guard
U
موقعیت گارد
pertinency
U
موقعیت شایستگی
endo position
U
موقعیت اندو
pertinence or nency
U
دخل موقعیت
radar location
U
موقعیت رادار
pertinence
U
موقعیت شایستگی
positioned
U
شکل موقعیت
positioning
U
تثبیت موقعیت
cases
U
وضعیت موقعیت
exoposition
U
موقعیت اگزو
monopoly position
U
موقعیت انحصاری
case
U
وضعیت موقعیت
print position
U
موقعیت چاپ
point
U
محل یا موقعیت
ground position
U
موقعیت زمینی
position finding
U
موقعیت یابی
plot
U
نقطه موقعیت
position buoy
U
بویه موقعیت
plots
U
نقطه موقعیت
plotted
U
نقطه موقعیت
firing position
U
موقعیت احتراق
situations
U
موقعیت حالت
situation
U
موقعیت حالت
razor edge
U
موقعیت بحرانی
social situation
U
موقعیت اجتماعی
configurations
U
وضعیت یا موقعیت
position
U
شکل موقعیت
advantage ground
U
موقعیت خوب
situation of a building
U
موقعیت ساختمان
sign position
U
موقعیت علامت
footing
U
موقعیت وضع
stimulus situation
U
موقعیت محرک
rest position
U
موقعیت سکون
d. of a situation
U
موقعیت باریک
social status
U
موقعیت اجتماعی
storage location
U
موقعیت انباره
bit position
U
موقعیت ذره
lie
U
موقعیت چگونگی
lies
U
موقعیت چگونگی
forward position
U
موقعیت رو به جلو
status
U
اهمیت یا موقعیت
benzylic position
U
موقعیت بنزیلی
configuration
U
وضعیت یا موقعیت
orientation
U
تشخیص موقعیت
lied
U
موقعیت چگونگی
compass bearing
U
موقعیت برحسب قطبنما
bowsprit position
U
موقعیت دکل خوابیده
positional
U
وابسته به موقعیت یامقام
downward
U
به طرف یک موقعیت پایین تر
trims
U
موقعیت قایق دراب
trim
U
موقعیت قایق دراب
hold one's own (in an argument)
<idiom>
U
دفاع از موقعیت خود
iam ill bested
U
موقعیت بدی دارم
golden opportunity
<idiom>
U
موقعیت طلایی وعالی
trimmest
U
موقعیت قایق دراب
vacancy
U
موقعیت شغلی آزاد
d. situation
U
موقع یا موقعیت باریک
circumstances
U
شرط موقعیت تشریفات
stations
U
موقعیت اجتماعی وضع
pinch
U
موقعیت باریک سربزنگاه
stand
U
عهده دارشدن موقعیت
space orientation
U
موقعیت یابی فضایی
spatial orientation
U
موقعیت یابی فضایی
blow
U
هدر دادن موقعیت
stationed
U
موقعیت اجتماعی وضع
station
U
موقعیت اجتماعی وضع
blows
U
هدر دادن موقعیت
pinches
U
موقعیت باریک سربزنگاه
upwell
U
موقعیت بهتری یافتن
flage pole position
U
موقعیت میله پرچمی
whiteout
U
عدم تشخیص موقعیت
whiteouts
U
عدم تشخیص موقعیت
opportuneness
U
موقعیت موقع بودن
grids
U
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasioned
U
سبب موقعیت باعث شدن
It was the usual scene.
U
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
occasion
U
سبب موقعیت باعث شدن
blade station
U
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
toties quoties
U
هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
meta director
U
هدایت کننده به موقعیت متا
trim
U
موقعیت تخته موج دراب
trimmest
U
موقعیت تخته موج دراب
ortho director
U
هدایت کننده به موقعیت ارتو
para director
U
هدایت کننده به موقعیت پارا
trims
U
موقعیت تخته موج دراب
She is not mindful of her social position ( status ) .
U
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
standing
U
موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
grid
U
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasioning
U
سبب موقعیت باعث شدن
strategic situation
U
حالت جنگی موقعیت استراتژیک
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
That's (just) the way things are.
U
موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
reposition
U
مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
to not have it easy
U
[موقعیت]
ساده نیست
[برایشان]
occasions
U
سبب موقعیت باعث شدن
We're all in the same boat.
U
ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
last but not least
<idiom>
U
آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
executes
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executing
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
centralized
U
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
bistable
U
که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
shortstop
U
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
executed
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
execute
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
U
وقتی که موقعیت وخیم می شود
[اصطلاح]
reporting point
U
نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
feed
U
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds
U
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
position buoy
U
بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
dualism
U
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
thaneship
U
قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
juncture
U
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
on occasion
U
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
proletarianism
U
موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
to set a person on his feet
U
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
backtab
U
برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
to the manner born
U
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
boot
U
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
cursor
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
parallax
U
اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
occasional
U
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
chkdsk
U
دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
gates
U
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
The grass is always greener on the other side of the fence.
<proverb>
U
مرغ همسایه غازه
[مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
gate
U
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
quick kick
U
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
carried
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blips
U
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
carrying
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
circulars
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circular
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
carry
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blip
U
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
adjusts
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
audited
U
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
auditing
U
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audits
U
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audit
U
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
to open a can of worms
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
IF statement
U
عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
to poke one's head into a hornets' nest
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
digitize
U
سطح حساس که موقعیت قلم را به حالت عددی تبدیل میکند تا رسم ها وارد کامپیوتر شوند
sensor
U
وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
geopolitic
U
علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
designations
U
تعیین
designation
U
تعیین
emplacement
U
تعیین جا
specification
U
تعیین
determination
U
تعیین
assignment of space
U
تعیین جا
fixation
U
تعیین
fixations
U
تعیین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com