English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (586 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
put U تعویض کردن انداختن
puts U تعویض کردن انداختن
putting U تعویض کردن انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
post knotting U پشت زنی [تعویض گره ها بعد از اتمام فرش] [گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
shifts U تعویض کردن
shifted U تعویض کردن
shift U تعویض کردن
supplanting U تعویض کردن
to shift U تعویض کردن
supplanted U تعویض کردن
supplants U تعویض کردن
supplant U تعویض کردن
alteration U تعویض کردن
replace U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces U چیزی را تعویض کردن
replace U چیزی را تعویض کردن
replacing U چیزی را تعویض کردن
replaced U چیزی را تعویض کردن
switch over U تعویض کردن برق
substituted U تعویض جانشین کردن
substituted U تعویض کردن جابجاکردن
substitute U تعویض جانشین کردن
substitute U تعویض کردن جابجاکردن
exchanges U مبادله کردن تعویض
substituting U تعویض جانشین کردن
substituting U تعویض کردن جابجاکردن
exchanging U مبادله کردن تعویض
exchanged U مبادله کردن تعویض
exchange U مبادله کردن تعویض
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
reconditioned U قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
exchange U رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
exchanged U رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
exchanging U رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
recondition U قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
reconditions U قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
exchanges U رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
recondition U نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditioned U نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditions U نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
formats U تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
format U تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrancing U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
clearings U تعویض اطلاعات در یک ثبات یاخانه حافظه یا واحد ذخیره با صفر یا جای خالی پاک کردن متن و یا تصاویرگرافیکی روی صفحه نمایش
clearing U تعویض اطلاعات در یک ثبات یاخانه حافظه یا واحد ذخیره با صفر یا جای خالی پاک کردن متن و یا تصاویرگرافیکی روی صفحه نمایش
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle U تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
slotting U انداختن چفت کردن
toss U پرت کردن انداختن
launches U انداختن پرت کردن
launching U انداختن پرت کردن
tossing U پرت کردن انداختن
tossed U پرت کردن انداختن
tosses U پرت کردن انداختن
slot U انداختن چفت کردن
lay aside U پس انداز کردن انداختن
slots U انداختن چفت کردن
to set off U انداختن برابر کردن
to put by U دور انداختن رد کردن
to let fly U انداختن تیرخالی کردن
hurtling U پرت کردن انداختن
launch U انداختن پرت کردن
hurtle U پرت کردن انداختن
hurtles U پرت کردن انداختن
hurtled U پرت کردن انداختن
launched U انداختن پرت کردن
spit U سوراخ کردن تف انداختن
spits U سوراخ کردن تف انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
throwin U در دنده انداختن تزریق کردن
engage U مجذوب کردن درهم انداختن
desolate U از ابادی انداختن مخروبه کردن
put over U بتاخیر انداختن از سرباز کردن
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
to play the fool with any one U کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
engages U مجذوب کردن درهم انداختن
defacing U ازشکل انداختن محو کردن
involve U گیر انداختن وارد کردن
deface U ازشکل انداختن محو کردن
retards U عقب انداختن اهسته کردن
embrangle U گیر انداختن گرفتار کردن
defaced U ازشکل انداختن محو کردن
turn on U بجریان انداختن روشن کردن
operate U اداره کردن راه انداختن
operated U اداره کردن راه انداختن
retarding U عقب انداختن اهسته کردن
involves U گیر انداختن وارد کردن
defaces U ازشکل انداختن محو کردن
drop in U اتفاقا دیدن کردن انداختن در
back U پشتی کردن پشت انداختن
backs U پشتی کردن پشت انداختن
grooves U خط انداختن شیار دار کردن
groove U خط انداختن شیار دار کردن
retard U عقب انداختن اهسته کردن
involving U گیر انداختن وارد کردن
operates U اداره کردن راه انداختن
hollers U فریاد کردن سروصداراه انداختن
postponed U بتعویق انداختن موکول کردن
kidding U دست انداختن مسخره کردن
postpones U بتعویق انداختن موکول کردن
postponing U بتعویق انداختن موکول کردن
kidded U دست انداختن مسخره کردن
kid U دست انداختن مسخره کردن
paralyze U از کار انداختن بیحس کردن
prorogate U تعطیل کردن بتعویق انداختن
hollering U فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollered U فریاد کردن سروصداراه انداختن
holler U فریاد کردن سروصداراه انداختن
postpone U بتعویق انداختن موکول کردن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
to reject something with a shrug [of the shoulders] U با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
catapults U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
teases U اذیت کردن کسی را دست انداختن
To cause confusion . To kick up a fuss (row). U شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
catapult U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
To fire a shot U تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
teaze U اذیت کردن کسی را دست انداختن
catapulted U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
to put on airs U باد در خود انداختن خودنمایی کردن
To tease someone. To pull someonelet. U کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
catapulting U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
To swallow ones pride and request someone (to do something). U نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
run U به کار انداختن روشن کردن موتور
nail U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
tangles U درهم گیر انداختن گوریده کردن
tangle U درهم گیر انداختن گوریده کردن
nailed U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nails U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
To becomeinsbordinate . U لگد انداختن ( تمرد ونافرمانی کردن )
to make sport of any one U کسی را استهزا کردن یا دست انداختن
to play off U از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
runs U به کار انداختن روشن کردن موتور
set up <idiom> U راه انداختن ،برپا کردن چیزی
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
tease U اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased U اذیت کردن کسی را دست انداختن
tumult U اغتشاش کردن جنجال راه انداختن
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
mimicked U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimic U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimics U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimicking U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
shunts U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
to start U روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
To kint ones eyebrows . To frown . U گره برا برو انداختن ( اخم کردن )
shunted U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
stall U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stalling U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
switch U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
To take away someones living . U کسی را از نان خوردن انداختن ( نانش را آجر کردن )
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
switched U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
switches U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
switchover U تعویض
shifts U تعویض
line feed U تعویض خط
shifted U تعویض
substituent U تعویض
stage set U تعویض سن
resignations U تعویض
substitution U تعویض
replacements U تعویض
replacement U تعویض
swapping U تعویض
quid pro quos U تعویض
switches U تعویض جا
switches U تعویض
switched U تعویض جا
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com